عشق و نقش آن در ازدواج

 عشق و نقش آن در ازدواج
یکی از مسائلی که می باید در زمینه ازدواج مورد بحث و بررسی قرار گیرد ، جایگاه عشق در ازدواج است . بهراستی به سؤالاتی که درباره عشق و نقش آن در زندگی وجود دارد چگونه باید پاسخ گفت ؟ سؤالاتی از قبیل:عشق چیست ؟ آیا عشق گناه است ؟ آیا ازدواج بدون عشق معنایی می تواند داشته باشد ؟ عشق باید قبل از ازدواج  به وجود آید و یا بعد از آن ؟ آیا هر عشقی ضرورتاً باید منجر به ازدواج شود ؟ آیا عشق لزوماً باید انسان را به طرف انسانی دیگر سوق دهد ؟ عشق به چه عواملی بستگی دارد ؟ چگونه استمرار می یابد ؟ چگونه خاتمه می یابد ؟ و یا چگونه رشد پیدا کرده و به تعالی می رسد ؟
در ادامه ، به این گونه سئوالات پاسخ خواهیم داد، هر چند که اذعان داریم این مطالب تمامی آنچه را که در این زمینه می توان بیان داشت ، شامل نمی شود .
1ـ عشق عالیترین تجلی روح الهی انسان
بهراستی عشق چیست ؟ عشق را می توان جاذبه و کشش قلبی انسان به سوی کمال و جمال دانست . زیبایی یکی از کمالات است و زیبایی مطلق،خداست . عشق را جز با عشق نمی توان شناخت . عشق را جز عاشق نمی تواند درک کند .اما برای نزدیک شدن موضوع به ذهن،می توانیم از مثال های موجود در مراتب پایین تر موجودات زنده استفاده نماییم. شعرا و عرفا از جذب0 پروانه به سوی شمع بسیار استفاده کرده اند . هنگامی که شاعر می گوید :
بلبل به چمن ز آن رخسار نشان دید        پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
اشاره به جذبه عاشق به سوی معشوق دارد . از این نوع رفتارها که تنها می تواند نوعی تقریب به ذهن را در برداشته باشد ، می توان به کشش شاخ و برگ درختان به سوی نور اشاره کرد . انسان وقتی در تاریکی قرار میگیرد ، هر نقطه نورانی او را به سمت خود می کشد و این یک کشش به سوی نور است . حیواناتی از قبیل"سوسک"به طرف تاریکی کشش دارند و وقتی جایی روشن است،به تاریکی ها پناه می برند و در نقاط و زوایای تاریک پنهان می شوند . حیواناتی وجود دارند که به طرف جریان ها و میدان های مغناطیسی کشش پیدا می کنند ، مانند ماهی هایی که به کمک ایجاد حوزه های مغناطیسی در دریا به دام صیادان می افتند . در مورد کوچ پرندگان شواهدی وجود دارد که نشان می دهدآنها به سمت و سوی خاصی کشش پیدا می کنند . کششی که شناخت و ادراک ذهن در آن نقشی ندارد . به عبارت دیگر یک کشش ،بدون آن که موجود زنده بداند به کجا می رود . این ها مثال هایی است که تا حدودی معنای کشش به سمت یک هدف و تجهیز یک موجود زنده برای سوق یافتن به سوی آن را نشان می دهد .
عشق در مرتبه ای بسیار عالی تر و به عنوان عالی ترین تجلی عالم هستی ، قلب انسان را به سوی کمال و زیبایی مطلق سوق می دهد . خدا انسان را به گونه ای آفریده است که وقتی به سوی نورووجود مطلق متمایل می شود با تمام وجود به سمت آن کشیده می شود . به این ترتیب عشق،کشش قلب انسان است به سوی خداوند . این تعبیر در قرآن کریم و در متون اسلامی باعباراتی مانند" حُب" نشان داده شده است .درقرآن کریمآمده است : اگر خدا را دوست دارید ، تبعیت من(پیامبر) را بنمایید که در نتیجه خدا نیز شما را دوست خواهد داشت و یا زبانم را به یاد خودت گویا کن و قلبم را به عشق خودت شیفته ساز . حب یا عشق ماهیتی انسانی دارد و هدف اصلی آن نیز خداست . ولی "چرا عشقکهاصالتاً‌ می باید متوجه خدا باشد ، به انسان ها تعلق پیدا می کند ؟"سئوالی است که می توان به این طریق به آن پاسخ داد که عشق در مراتب پایین تر انسانی،بهسمت نشانه هایی از جمال و کمال الهی که در انسان ها بهعنوان خلیفه او به ودیعت گذاشته شده است متوجه می شود . انسانی که هنوز نمی تواند درکی از جمال و کمال مطلق داشته باشد لاجرم به سوی جمال های عینی و قابل رؤیت کشیده می شود و به سوی کمالات و عواطف انسانی که نشانه هایی از رأفت الهی در وجود انسان هستند ، سوق پیدا می کند . به عبارت دیگر عشق یک انسان به انسان دیگر، اگر خالی از هواها و امیال باشد نشانه ای از عشق به کمال مطلق است . با این دیدگاه است که عشق،یک کمال برای انسان محسوب می شود . قلب عاشق،اشرف بر قلب غیر عاشق است . انسان عاشق،افضل بر انسان غیر عاشق است .
برای این که بتوانیم این نکات را بیشتر و دقیق تر توضیح دهیم می باید محورهای دیگری نیز مورد بحث قراردهیم .
تفاوت عشق با هوای نفس :
عشق را  باید عامل تکامل بخش انسان بدانیم . بنابراین باید آن را از ارضای نیازهای معمولی و مشترک حیوانی متمایز نماییم . اگر ما برای رفع نیازهای خود به چیزی یا به انسانی نیازمند باشیم ، این نیاز میان ما و آن شیء یا انسان ، نوعی وابستگی ایجاد می کند ، ولی این وابستگی را نباید با کشش عاشقانه یکی بدانیم . این را باید از نوع هوای نفس بدانیم ، حال آنکه عشق از جمله صفات برتر و متعالی انسانی است . هدف هوای نفس،ارضای خویشتن است ،  ‌ولی هدف عشق،بقا و حضور معشوق است ، حتی اگر به فنای عاشق بینجامد . بنابراین ملاک مشخص برای تمیز بین عشق و کشش امیال،در همین است که عاشق درصدد رضایت معشوق است ، نه رضایت خویش . عاشق وقتی با معشوق کامل مواجه می شود ، می خواهد همه چیزش را ، حتی خود را از دست بدهد و عبارت معروف حافظ که می گوید :
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست    تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز
اشاره به این دارد که می باید فردیت فرد و خود بودن او نیز زایل شود تا معشوق نزد وی تجلی کامل بیابد . با این توصیف باید عشق یک انسان به انسان دیگر را از تمایل و کشش مبتنی بر نیازهای وی منفک و مجزا کرد . به این ترتیب است که اگر فردی نشانه ای از عشق را در دل خویش نسبت به فردی دیگر دارد ، می باید در درجه اول به معشوق خود بیندیشد نه به خویشتن خویش . اگر برای ارضای تمایل خود ، معشوق را بهطـُرق مختلف قربانی می کند و از آن جمله دست به عملی می زند که آبروی وی را خدشه دار سازد ، باید مطمئن باشد که این عشق نیست ، بلکه یک کشش از نوع حیوانی است .
3ـ عشق موجب تعالی و عفت است :
بایداین نکته رابدانیم که عشق ، انسان را رو به رشد می برد و موجب کمال اخلاقی و عرفانی انسان می شود و از آن جمله عفت و پاکدامنی را در او افزایش می دهد . انسان عاشق می خواهد پاک زندگی کند ، به پاکی ها برسد و به سوی روشنایی ها سوق پیدا کند و شاید با همین تبیین از عشق است که کلامی معروف از پیامبر گرامی اسلام نقل می شود که فرمود : آن که عاشق شود و عفت بورزد و از این عشق بمیرد ، او شهید مرده است .
4ـ عشق مکمل ازدواج است نه عامل آن :
با این بحث ، به موضوع جایگاه عشق در ازدواج وارد می شویم . سئوال این است که اگر کسی فردی از جنس مخالف را دوست بدارد و بهراستی عاشق او باشد ، آیا این امر می تواند تنها عامل تعیین کننده ازدواج آن دو به شمار آید ؟ باید در پاسخ بگوییم : نه . زیرا ازدواج در حقیقت نوعی مشارکت اجتماعی است که در آن دوانسان باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب عملی داشته باشند ، از آن جمله تناسب اعتقادی ، تناسب اجتماعی ، تناسب عقلانی و تحصیلی و امثال این موارد . انسان در ازدواج تمامی نیازهای سطوح مختلف خود را از ابتدایی ترین نیازهای حیوانی تا عالی ترین نیازهای انسانی به مشارکت می گذارد. برای تشکیل یک خانواده می باید تناسب بین دو انسان برای برآوردن تمامی نیازها در حد بالایی وجود داشته باشد . بنابراین برای ازدواج ما باید به انسانی بیندیشیم که بتواند قسمت اعظم نیازهای مختلف ما را مرتفع کند .
به این ترتیب عشق می تواند مکمل چنین ازدواجی باشد، نهفقط عامل تعیین کنندهآن . باید اذعان کنیم که به رغم اهمیت و تعالی عشق در زندگی ، نیازهای واقعی انسان نیز حقیقتی انکارناپذیرند . انسان عاشق نمی تواند به عشق اکتفا کند و از نیازهای خود از این طریق چشم بپوشد . از این رو بهتر است که برای ازدواج انسانی را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهای مختلف ، ما را یار ، همراه و همسر باشد ، نه اینکه تنها به دلیل عشق ، انسانی را برگزینیم که از جهات عدیده با ما تباین ( اختلاف ) داشته باشد. ازدواجی که بدون توجه به نیازهای گوناگون انسان ، حتی نیازهای مربوط به خورد و خواب و... صورت پذیرد و تنها بخواهد عشق را تأمین نماید ،در واقعیتبسیار زود شکست خواهد خورد .
5ـ عشق در قلب سالم جوانه می زند و در آن رشد می کند :
با این عبارت وارد این موضوع می شویم که عشق قبل از ازدواج اساسی تر و با دوام تر است یا عشق بعد از ازدواج ؟ باید به این نکته توجه کنیم که عشق در بستر قلب سالم ، حقیقت جو و به دور از تعصبات و هواهای نفسانی جوانه می زند و رشد پیدا می کند . در صورتی که ما انسان ها در تلطیف و تطهیر روح خود بکوشیم ، هر روز خویش را برتر و والاتر از روز قبل قرار دهیم  و غل و غش را از درون خود برانیم، قلب را بستر جوانه زدن عشق و رشد روزافزون آن ساخته ایم . بدین ترتیب پس از آن که انسان مناسبی را برای ازدواج برگزیدیم و با او در یک مشارکت انسانی وارد شدیم ، باید منتظر آن باشیم که عشقی پاک میان ما زاده شود و به کمال برسد و در سایه لطف و مرحمت الهی به معشوق حقیقی متصل گردد . چنین عشقی در زندگی،روشنایی می آفریند و هر قدر زن و شوهر به پختگی و کمال نزدیکتر می شوند پاکی و خلوص این علاقه مندی را بیش از پیش در قلب خود احساس می کنند .
بنابراین بیاییم برای این که عشق را زنده نگه داریم ، پاسدار حریم آن باشیم و آن را به عنوان گل سرسبد نعمت های الهی به انسان ها هدیه دهیم ، در کمال و صلاح درونی خویش بکوشیم و از این طریق دنیا را تبدیل به گلستان عشق کنیم .

وضع مطلوب در روابط دختر و پسر

وضع مطلوب در روابط دختر و پسر
پس از بحث در مورد وضع موجود در روابط دختر و پسر می توانیم حدود ارتباط مناسب بین دو جنس را مورد بحث و بررسی قرار دهیم . برای نشان دادن وضع مطلوب در روابط بین دو جنس می توان به ویژگی ها و خصوصیات زیر اشاره کرد .1- شناخت واقعیت های جنس مخالف :در این زمینه بهتر است به گونه ای عمل کنیم که واقعیت جنس مخالف را تا حد ممکن بشناسیم و بر اساس این شناخت ، اعمالمان را تنظیم کنیم . به نظر من بهترین راه شناخت جنس مخالف،در نظر گرفتن و شناخت دقیق تر واقعیت وجودی افرادی از جنس مخالف است که با ما سالها زندگی کرده و ما آنها را در نشیب و فرازهای گوناگون زندگی از نزدیک آزموده ایم. برای جنس مؤنث شناخت پدر ، برادر ، عمو ، دایی و امثال این افراد می تواند تا حد زیادی واقعیت جنس مخالف را نشان دهد . برای جنس مذکر نیز واقعیات مشاهده شده از مادر ، خواهر ، خاله ، عمه و امثال این ها می تواند نشانگر واقعیات وجودی جنس مخالف باشد . در صورتی که بدانیم و یقین داشته باشیم که افراد جنس مخالف تا حد بسیار زیادی-بخصوص از آن جهت که در زندگی ما عملاً مؤثر است-با یکدیگر مشابهت دارند ، دیگر دچار خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف نخواهیم شد.
2- اجتناب از خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف :
یکی از مشکلات موجود در روابط بین دو جنس،داشتن تصورات خیالی از یکدیگر است . گاه دختر و پسر از یک فرد بخصوص،تصویری خیالی و کاملاً غیر واقعی می سازند و با آن تصویر زندگی می کنند . برای دختر گاه یک پسر با تمام ضعف ها و محدودیت ها و همچنین ناپختگی ها و رشدنایافتگی ها به شکل شاهزاده ای که سوار بر اسب سپیدی از راه رسیده و او را به سرزمین رؤیاها می برد ، تجلی پیدا می کند . و یا برای پسری سرخورده و ناتوان از هدایت و سامان دادن به عواطف ، افکار و احساسات دختری چنان تجلی پیدا می کند که گویی فرشته ای مهربان از آسمان ها برای نجات او و برای ایجاد پناهگاه برای او به زمین آمده است . این تصورات رؤیایی بسیار زود از بین خواهند رفت و واقعاً مانند یک رؤیا در زندگی زایل خواهند شد . بنابراین در یک ارتباط مطلوب بهتر است از رؤیا پردازی در مورد جنس مخالف بهشدت اجتناب کنیم . این مطلب با عشق و دوست داشتن مغایرتی ندارد . انسان می تواند فردی را بسیار عمیق دوست بدارد و لکن این دوست داشتن نباید موجب کوری و کری انسان شود .
3- ا ز بین بردن ترس ها ، دلهره ها ، هیجان ها ، احساس خصومت و خشونت نسبت به جنس مخالف :
سومین ویژگی در یک برخورد مطلوب ، خالی کردن ذهن از عواطف منفی است . هرگونه احساسی که می تواند جنس مخالف را در ذهن ما به شکل منفی جلوه دهد و یا موجب رفتار مخرب ما نسبت به او باشد ، می باید از ذهن حذف شده یا اصلاح گردد .
4- حفظ خونسردی و صلابت شخصیت ، به هنگام برخورد با جنس مخالف :
ما باید به هنگام برخورد با جنس مخالف ، خونسردی خود را حفظ کرده ، وهیجانات مختلف را از خود دور کنیم و چنین امری حداقل از دو طریق امکان پذیر است: اول اینکه تلاش کنیم جنبه های ارادی اعمالمان را افزایش دهیم و به عبارت دیگر با داشتن برنامه هایی در جهت تقویت اراده خویش گام برداریم . انسان هایی که خود را به دست امیال و راحتی ها می سپارند معمولاً تسلط خوب و کافی بر اعمال خویش ندارند . دوم این که از طریق تمرین و حفظ خونسردی به هنگام مواجه شدن با جنس مخالف ، تلاش کنیم به سطحی از کنترل رفتار دست بیابیم که در آن خونسردی و صلابت کافی در برخورد با جنس مخالف را داشته باشیم .
5- برخورد مبتنی بر احترام با مراعات حدود شرعی در مورد محرم ، نامحرم ، حلال و حرام :
در فرهنگ ما برخورد مناسب بین دو جنس به شکل دقیق در چگونگی ارتباط بر اساس ملاک های چهارگانه محرم و نامحرم و حلال و حرام مشخص شده است . رعایت این حدود،نشانگر آشنایی ما با فرهنگ منسجم اسلامی است .برای شناخت این حدود لازم است به کُتب فقهی مناسب مراجعه گردد.
6- فقدان روابط پنهانی با جنس مخالف و مشورت با والدین در این گونه موارد :
برقراری روابط پنهانی پیش از ازدواج ممکن است تا بدان جا پیش رود که به نوعی به هر یک از طرفین آسیب رسانده و آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد . بهتر است دختران و پسرانی که تجربه و شناخت کافی از جنس مخالف ندارند و نیز تسلط کافی بر اعمال و افعال خویش نیافته اند ، از طریق مشورت کردن با والدین و احتمالاً در میان گذاشتن تمایل خود نسبت به کسی ، از آنان راهنمایی بخواهند و از این راه احتمال آسیب دیدگی روانی و تربیتی خویش را کاهش دهند .
7 – اجتناب از برقراری روابط صمیمانه با جنس مخالف قبل از عقد شرعی :
با این حال که روابط ما با جنس مخالف می باید خالی از پرخاشگری و ناپختگی و به دور از بی احترامی باشد ، لکن نباید ارتباط صمیمانه ای بین ما برقرار شود و این مطلب را حتی به رغم وجود علاقه بین دو جنس نیز می باید رعایت کرد . 8ـ نداشتن رفتارسَبُک ، خود نمایی و جلب توجه جنس مخالف در مجامع مختلف : توصیه می شود که دختران و پسران از داشتن رفتار سـَبـُک مبتنی بر جلب توجه جنس مخالف دوری گزینند . این مطلب به رغم این که به صورت یک راهنمایی برای دختران و پسران ارائه می شود ، ولی گاهی اوقات از طرف برخی از دوستان نوجوان و جوان مورد اعتراض قرار می گیرد . بعضی از دختران در مقایسه خود با دیگران به این نکته اشاره می کنند که آنهایی که رفتار آنچنانی در پیش می گیرند و خود را به اشکال مختلف به جنس مخالف عرضه می کنند در زندگی موفق ترند ، بسیار زودتر ازدواج می کنند و تشکیل زندگی می دهند . در حالی که ما به دلیل داشتن رفتار سنگین ، پیوسته دچار تنهایی و دورافتادن از ازدواج می شویم . چنین عباراتی به نوعی برای این دختران راهنمای عمل قرارمی گیرد و آنها را دچار تعارض بین حفظ حرمت ، عفت و رفتار موقر از یک سو،و داشتن یک رفتار خودنمایانه مبتنی بر جلب مشتری از سوی دیگر می سازد .
انسانی که دارای اهداف و آرمان های شناخته شده و منسجم در جهت حفظ کرامت انسانی خویش است هرگز از این وضع دچار تعارض نمی شود . او به دنبال یافتن همسری پاک و عفیف است ، ولی کسی که از طریق نمایش دادن اندام ها و ظاهر خود ، پسری را به سوی خویش جلب می کند ، قطعاً باید بداند کسی را شکار کرده است که چیزی جز امیال حیوانی انسان نمی شناسد .در قرآن کریم آمده است:" زنان ناپاک ،از آن مردان ناپاکند و مردان ناپاک از آن زنان ناپاک،و زنان پاک از آن مردان پاک و مردان پاک از آن زنان پاک اند."اگر ارزش های عالی انسانی مانند عفت، ایمان ، پاکدامنی ، خوش قلبی و سلامت نفس برای کسی معنا پیدا نکرده باشد ، او می تواند زندگی خود را از طریق تمایلات سطح پایین تر مانند تمایلات جنسی ، سامان دهد . ولی کسی که به سطوح بالاتر دسترسی پیدا کرده است هر چند که مدتی ارضای تمایلات و نیازهای جسمانی او به تأخیر بیفتد ، حفظ ارزش های عالی انسانی او را کفایت می نماید .

بایدها و نباید ها در روابط دختران و پسران

بایدها و نباید ها در روابط دختران و پسران
با بررسی روابط موجود بین دو جنس مذکر و مؤنث در جامعه ما ، می توان دسته های مختلفی از رفتار را مشاهده کرد که هریک از این نوع برخوردها ارتباط مستقیمی با عوامل تعیین کننده رفتار ، از جمله سطح تحول شخصیت، سطح تحول هوش،و تراز فرهنگی انسان دارد . دسته های مهم در برخوردهای بین دودختر و پسرعبارتند از:
1- برخورد مبتنی برشناخت و احترام متقابل :
این نوع برخورد بر اساس درکی که انسان از شأن انسانی خود و نیز جایگاه و رفعت انسانی دیگران دارد ، صورت می گیرد . انسانی که برای انسانیت و شأن خود ارزش والایی قائل است ، روابطش را با دیگران به گونه ای تنظیم می کند که در آن احترام متقابل و ارزش گذاری متعالی و متعامل رعایت شده باشد . چنین برخوردی زمانی ایجاد می شود که انسان به نیازهای روانی خود در کنار نیازهای زیستی خویش توجه داشته باشد و نوع برخورد او با دیگران،بیشتر از سطوح بالاتر نیازها نشأت گرفته باشد . این نوع برخوردِ احترام آمیز ، به دور از پرخاشگری ، به دور از نیات سود جویانه و اندیشه های مبتنی بر سوء استفاده انجام می گیرد . حال برای این که جایگاه این نوع برخورد را بهتر نشان دهیم ، ضروری است به بررسی انواع دیگر برخوردها نیز بپردازیم .
2- برخورد مبتنی بر شرم افراطی :
بهتر است پیش از توضیح این بند به تفاوت دو اصطلاح" شرم" و" حیا" بپردازیم . شرم که بیشتر مترادف با خجالت کشیدن و یا کناره گیری کردن است ، اصطلاحی است ناظر بر ناتوانی انسان در یک برخورد اجتماعی . فردی که دچار شرم است ، در یک موقعیت اجتماعی خاص نمی تواندرفتارمناسب و مطلوبازخود نشان دهد . اصطلاح دیگر حیاست . حیا یک صفت پسندیده اخلاقی است و آن عبارت است از خویشتنداری ارادی فرد در انجام اعمالی که خلاف قاعده و شأن شرعی و عرفی باشد . حیا در حقیقت نوعی توانایی است ، در حالی که شرم یا خجالت،نوعی ناتوانی به شمار می آید . انسان وقتی می باید سخنی را در مقابل جمعی بگوید ، ولی خود را ناتوان از بیان آن می یابد ، دچار شرم است؛ در حالی که وقتی انسان تمایل دارد مثلاً نسبت به بزرگتر خویش از جمله پدر ، مادر ، معلم و یا مربی خود رفتاری مبتنی بر بی حرمتی نشان دهد و از عهده انجام چنین کاری نیز برمی آید ، ولی به دلیل داشتن صفت حیا خویشتن داری کرده ، آن را انجام نمی دهد ، نوعی توانایی و قدرت را از خود به نمایش گذاشته است . با این توصیف می باید برخورد مبتنی بر شرم و برخورد مبتنی برحیابا جنس مخالف را از یکدیگر تفکیک کنیم . برخورد مبتنی بر شرم برخوردی از روی ناتوانی است ، در حالی که برخورد مبتنی برحیا ،برخوردی خویشتندارانه و ارادی است .
کسانیهستندکه در مقابل جنس مخالف دچار خجالت زدگی شده ، از خود شرم افراطی نشان می دهند؛ دسته ای دیگرانواع برخوردهای اجتماعی بین دو جنس را می سازند . پسری که به هنگام مواجهه با جنس مخالف دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند بر اعصاب خود مسلط شود و یا دختری که در مواجهه با جنس مخالف توانایی برخورد صحیح کلامی را از دست می دهد و نمی تواند مطالب را به درستی و مبتنی بر تفکر بیان نماید ، مصداق چنین برخوردی هستند . چنین فرد یا افرادی از این ناتوانی به نوعی دچار آسیب خواهند شد .
3- برخورد اضطراب آلود و هیجان زده:
در ادامهیبرخورد مبتنی بر شرم افراطی ، برخورد هیجان زدهیافراد در مقابل جنس مخالف را می توان یافت . این نوع برخورد به صور مختلف مانند عصبانیت ، سرخ شدن و بالارفتن ضربان قلب ، عجولانه رفتار کردن و رفتار مبتنی بر ترس و یا خوشحالی افراطی دیده می شود . هیجان که یک حالت برانگیختگی روانی است شامل تمامی مواردی که نام بردیم اعم از ترس ، خوشحالی ، عصبانیت ، عجله و امثال این هاست . هر چند که هیجانات اجزای لاینفک رفتارانسانی هستند و لی می باید برای اتخاذ تصمیم صحیح و نشان دادن رفتارمناسب تحت کنترل در آیند .برخورد با جنس مخالف به شکل هیجان زده،می تواند تصمیم گیری و نیز انجام اعمال صحیح ما را تحت الشعاع خود قرار دهد . به طور کلی ، توصیه روان شناسان به انسان ، کنترل هیجان ها و حفظ خونسردی در تمامی موقعیت های زندگی است.این توصیه،از رفتار اجتماعی ما با جنس مخالف نیز جدا نیست .
4- برخورد خشک و محدود :
دستهیدیگری از انواع رفتارهای متقابل بین دو جنس در جامعه ما رفتار خشک و محدود است . در این نوع رفتار، زن و یا مرد به گونه ای با جنس مخالف مواجه می شود که گویی از وی متنفر است و یا این که بهشدت او را طرد می کند . هر چند که حفظ حدود شرعی از جمله نحوه نگاه کردن به نامحرم می باید جزو صفات متعالی یک انسان به شمار آید .
5 - برخورد مبتنی بر پرخاشگری :
در توضیح این مطلب بهتر است به تفاوت موجود بین عصبانیت یا خشم ( که نوعی هیجان است )و پرخاشگری(که یک نوع رفتار و تمایل است ) ، اشاره ای داشته باشیم . پرخاشگری در اصل تمایل و یا عمل فرد است در جهت آسیب زدن به یک شیء و یا شخص دیگر . در حالی که عصبانیت یک حالت برانگیختگی هیجانی است که در آن تغییرات بدنی آشکاری دیده می شود . در حالت عصبانیت،فرد کنترل خود را بر اعمالش تا حدودی از دست می دهد . پرخاشگری ممکن است با عصبانیت همراه باشد و گاه بدون آن بروز کند . فردی که با خونسردی تمام در گوشه ای نشسته ، چیزی را عمداً تخریب می کند و یا حتی در پرخاشگری های افراطی با خونسردی تمام جان فردی را می گیرد ، پرخاشگری را بدون عصبانیت از خود نشان می دهد . ولی فردی که با عصبانیت دست به شکستن چیزی و یا ضرب و جرح دیگری می زند ، پرخاشگری را با عصبانیت تواماً دارد . برخی از برخوردهای بین دو جنس در جامعهیما از نوع برخوردهای پرخاشگرانه است . اما این نوع از برخوردها را به نحو آشکار از برخوردهای هیجان زده منفک و مجزا می کنیم . پسری که برای نشان دادن توجه خود به یک دختر،با موتور و یا ماشین از کنار او بهسرعت می گذرد و او را دچار ترس می کند و رفتارهایی از این قبیل ، نشانگر رفتارهای پرخاشگرانه است . پرخاشگری نسبت به جنس مخالف می تواند مشکلاتی را در زندگی آتی انسان ایجاد کند . پرخاشگری که سرچشمهیآن یک تمایل درونی برای آسیب زدن می باشد،ممکن است به صورت اعمالی که به نحوی فرد مقابل را ناراحت می کند و یا می رنجاند و نیز گفتن کلماتی که به نوعی آزار دهنده است ، تجلی داشته باشد .
6- روابط پنهانی :
برقراری روابط پنهانی با جنس مخالف پیش از ازدواج ، یکی دیگر از انواع رفتارهای بین دو جنس را در جامعه ما نشان می دهد . برقراری روابط پنهانی و مخفیانه در طبیعتِارتباط بین دو جنس نهفته است ، ولی باید بین ارتباطِ پنهانی قبل و بعد از ازدواج،تفاوتی آشکار و اساسی قایل بود . ازدواج نقطه ای است که درآن می تواند عمیق ترین روابط فردی و پنهانی بین دو جنس شکل گرفته ، و به شکلی مطلوب استمرار پیدا کند . در حالی که پیش از ازدواج ، این نوع روابط بهخصوص از جانب افرادی که نمی توانند بر رفتار خود تسلط کافی داشته باشند ، می تواند مشکل ساز باشد . دختران و پسرانی که بدون تسلط کافی بر اعمال و رفتار خود،اقدام به برقراری روابط پنهانی با یکدیگر می کنند ، معمولاً در این زمینه دچار نوعی آسیب و یا شکست می شوند .
7- برخوردهای غیر عادی و ناپخته :
این نوع برخوردها بیشتر توسط کسانی صورت می گیرد که به لحاظ فرهنگی ، تحول هوشی و تحول شخصیتی،در سطحی بسیار پایین و مبتذل قرار گرفته اند . متلک گویی ، ایجاد مزاحمت های خیابانی و یا مزاحمت های تلفنی از جمله این نوع رفتارهای ناپخته است .
8- افراط در معاشرت :
این نوع رفتار که معمولاً متأثر از فرهنگ غربی در زمینه ارتباط بین دو جنس است،بیشتر در میان خانواده هایی دیده می شود که دارای یک فرهنگ منسجم و اصیل شرقی و اسلامی نیستند. اختلاط بیش از حد بین دختر و پسر،پیش از ازدواج با توجیهاتی مانند زمینه سازی برای شناخت بهتر دو جنس از یکدیگر و یا زمینه سازی برای کسب تجربیات عملی برای انجام یک ازدواج موفق صورت می گیرد . میهمانی ها ، جشن تولدها ، مراسم مختلف ورزشی و مسافرت های دسته جمعیکهمعمولاً بستر و محمل چنین روابطی است ، در میان این دسته از افراد به وفور دیده می شود . چنین اعمالی بدون توسل به عناصری از فرهنگ غرب اساساً امکان پذیر نیست و این نکته معمولاً مردم ما را دچار تعارض و آشفتگی می کند ، زیرا یک فرهنگ در درون خود دارای انسجام است وما نمی توانیم فرهنگ را به شکل مخلوط و بدون انسجام وبرگرفته از جوامع مختلف به کار گیریم . شاید گرفتاری بزرگ بشر در عصر حاضر دور افتادن از یک فرهنگ منسجم و سازمان یافته باشد.به این ترتیب ملاحظه می شود که افراط در معاشرت ، یک پدیده غربی در جامعه ماست . ما برای برخوردهای مناسب بین دو جنس برنامه ،نظام و حدود معینی را به شکل مشخص در اختیار داریم.به منظور بررسی این مطلب به بحثی دیگر می پردازیم .

عوامل و دلایل افزایش روابط دختر و پسر

عوامل و دلایل افزایش روابط دختر و پسر  
در بررسی عوامل ایجاد و یا افزایش روابط دختر و پسر در ایران، می‌‌توان به برخی زمینه‌ها و عواملی اشاره کرد که در افزایش و یا ایجاد برخی آسیب‌های اجتماعی دیگر مانند طلاق نیز مؤثر هستند. عوامل به دو سطح خرد و کلان تقسیم می‌شود، در سطح خرد، ویژگی‌های پسران و دخترانی تبیین می‌گردد که بیشتر درگیر روابط دختر و پسر هستند و در سطح کلان به عوامل ساختاری و تغییرات اجتماعی که زمینه‌ساز ایجاد و افزایش الگوهای جدید روابط دختر و پسر هستند مورد بررسی قرار می‌گیرد.
بدیهی است که توجه همزمان به دو سطح خرد و کلان، به تحلیل دقیق‌تر این موضوع و در نتیجه مدیریت بهتر آن می‌انجامد. با این وصف مطالعه پژوهش‌ها و آثار اندکی که درباره این موضوع انجام گرفته و یا منتشر شده است،‌ نشان می‌دهد سهم رویکردهای خرد به مراتب بیشتر از رویکردهای ساختاری و کلان بوده است.
در این قسمت عوامل افزایش روابط دختر و پسر، با تأکید بر ساختارهای کلان اجتماعی بررسی می‌شود.
۱- تسهیل روابط دختر و پسر: یکی از تغییرات مهمی که در الگوی زندگی مردم ایران به خصوص در کلان شهرها صورت گرفته است، سهولت روابط دختران و پسران در سال‌های اخیر است. از جمله مظاهر این سهولت، کثرت و توسعه اماکنی است که اساساً برای بهره‌مندی نسل جوان ایجاد شده‌اند و یا نسل جوان بیشترین بهره‌گیری را از آن‌ها دارند. دانشگاه‌ها، سینماها، ‌فرهنگسراها،‌ پارک‌ها، کافی‌شاپ‌ها و کافی‌نت‌ها اماکنی هستند که در آن‌ها ارتباط حضوری دختران و پسران به شدت تسهیل شده است. الگوی طراحی برخی از این اماکن، به توسعه روابط دختر و پسر دامن می‌زند.
ویژگی عمده اماکن اجتماعی مدرن آن است که حضور جوانان در آن‌ها بر اساس ویژگی‌ها و هویت فردی آنان می‌باشد؛ ‌به این معنا که خانواده، ‌فامیل و یا مرجعیت‌های دیگری که در گذشته روابط و کنش‌های جوانان را در اجتماع هدایت،‌ همراهی و یا کنترل می‌کردند، از همراهی جوانان باز می‌مانند.
برخی پژوهش‌ها بیانگر آن است که دو سوم افراد دارای رابطه از طریق ملاقات حضوری و ارتباط کلامی با یکدیگر رابطه برقرار کرده‌اند. حدود چهل درصد از افراد دارای رابطه، اولین ارتباط را در خیابان با یکدیگر برقرار کرده‌اند. ۱۵ درصد در میهمانی‌ها، ۱۵ درصد در دانشگاه‌ها و ۱۲ درصد در پارک‌ها به این رابطه اقدام کرده‌اند.
۲- توسعه وسایل ارتباط جمعى: از جمله مهم‌ترین عوامل تغییرات اجتماعی در جوامع مدرن، رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی هستند. در سال‌های گذشته توسعه وسایل ارتباط جمعى به‌خصوص تلفن همراه و اینترنت، حجم و کیفیت روابط انسانی را تحت تأثیر خود قرار داده است.
اکثر استفاده‌کنندگان از اینترنت در ایران را جوانان تشکیل می‌دهند و حجم بالایی از مشترکان تلفن همراه، جوانان هستند. گرچه اطلاعات دقیقی از کیفیت استفاده جوانان از این وسایل نداریم، اما برخی شواهد و آمارها نشان می‌دهد جوانان در موارد غیر ضروری از این وسیله استفاده می‌کنند. توسعه امکانات در فضاهای مجازی برای گفت و گو،‌ دوست‌یابی و انتقال اخبار و اطلاعات، هر چند می‌تواند کارکردهای مثبت بسیاری داشته باشد، اما به دلیل فقدان زیرساخت‌های فرهنگی و وجود برخی زمینه‌های اجتماعى، غالباً ‌به فضایی برای اتلاف اوقات فراغت تبدیل شده است و به شلختگی این روابط در فضای مجازی دامن می‌زند. شاید مهم‌‌ترین اقبال جوانان ایرانی به این دو وسیله، قابلیت عمده آن‌ها در امکان بروز «فردیت» است. هویت مجازی افراد در فضای مجازى، ‌امکان هنجارشکنی‌ها و تجربه کردن‌ها را بدون پذیرش تبعات اجتماعی ایجاد می‌کند.
۳- تغییر در گروه‌های مرجع جوانان: یکی از عناصر مهم هویت‌بخشی به یک گروه یا یک طبقه اجتماعى، مرجعیت‌ها و مراکز ثقل اقتدار برای افراد و اعضاء آن گروه یا طبقه است. مرجعیت‌ها افراد یا گروه‌هایی هستند که گروه‌های وابسته، هنجارها و ارزش‌های خویش را از آنان می‌گیرند و تلاش می‌کنند خود را با آن هنجارها تطبیق دهند.[۳]
اگر بپذیریم در گذشته عمده‌ترین مرجعیت‌های جوانان خانواده، روحانیت و معلمان بودند، امروزه این مرجعیت‌ها در میان جوانان، به خصوص جوانانی که با جنس مخالف خود ارتباط دارند، روز به روز کاهش می‌یابد، به گونه‌ای که جایگاه برخی از آنان، از مرجعیت‌ مثبت به مرجعیت‌ منفى[۴] تنزل می‌یابد. بدیهی است نفی یک مرجعیت به معنای جایگزینی مرجعیت‌های دیگر است.
‌سیرتغییرمرجعیت گواه آن است که به تدریج مرجعیت‌های بیگانه و سازگار با نظام سلطه سرمایه‌دارى
جایگزین مرجعیت‌های سنتی خواهند شد. از جمله مهم‌ترین آموزه‌های مرجعیت‌های جدید، دامن زدن به روابط آزاد دختران و پسران است.
۴- بالا رفتن سن ازدواج: از جمله پیامدها و نشانه‌های مدرنیته و صنعتی شدن جوامع، بالا رفتن سن ازدواج است. در کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه، فاصله بلوغ جنسی و بلوغ اجتماعى،‌ آموزش عالى،‌ تأخیر در استقلال اقتصادی جوانان، ‌کاهش حمایت خانواده‌ها از فرزندان پس از ازدواج موجب تأخیر سن ازدواج شده است.
از طرف دیگر برخی عوامل بومی نیز در سال‌های اخیر سن ازدواج را افزایش می‌دهد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، عوامل جمعیت‌شناختی و نوسان‌های رشد جمعیت است که به مضیقه ازدواج در سال‌های گذشته منجر شد.[۵]در خلال سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ رشد جمعیت در ایران حدود ۹/۳ درصد بود که با اعمال سیاست‌های کنترل جمعیت، از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ به ۵/۱ درصد رسید. [۶] از آنجا که میانگین سن ازدواج در مردان حدود ۴ سال بیش از زنان است دخترانی که در فاصله سال‌های ۵۵ تا ۶۵ متولد شدند، به دلیل نبودن این تعداد پسر در سال‌های قبل از ۵۵، در مضیقه ازدواج قرار گرفتند. آمار دختران مجرد بالای ۲۲ سال چنین وضعیتی را تأیید می‌کند. بدیهی است بالا رفتن سن ازدواج به معنای تأخیر در پاسخ‌ گفتن به نیازهای عاطفی و غریزی است. از آنجا که نیروی جنسی و نیازهای عاطفی و احساسی از قوی‌ترین قوای انسانی به خصوص در ایام جوانی هستند،‌ طبیعی است خروج از قالب‌های مشروع و قانونی در ارضاء عواطف و نیازها افزایش یابد.
از سوی دیگر مضیقه ازدواج برای دختران در سال‌های گذشته،‌ باعث شده است بسیاری از دختران روابط دختر و پسر را واسطه‌ای برای ازدواج و انتخاب همسر بدانند. بسیاری از دخترانی که به مشاوران مراجعه می‌کنند، این سؤال را می‌پرسند که آیا روابط دختر و پسر، راه‌کار مناسبی برای انتخاب همسر است؟[۷] بنا بر گزارش برخی پژوهش‌ها، حدود ۴۴ درصد دختران هدف اصلی خود را از رابطه با جنس مخالف، ازدواج و انتخاب همسر ذکر کرده‌اند، در حالی‌که ۲۵ درصد پسران چنین ادعایی را داشته‌اند.
اگر نوسانات رشد جمعیت را عامل مؤثری در افزایش یا کاهش روابط دختر و پسر بدانیم، ‌می‌توانیم پیش‌بینی کنیم در سال‌های ۸۸ تا ۹۵ به دلیل اینکه مضیقه ازدواج بیشتر برای پسران آماده ازدواج مطرح است، در حجم و الگوی روابط دختر و پسر تغییراتی صورت بگیرد.
اما از سوی دیگر نسلی که در گذشته، بیشترین روابط میان دو جنس را تجربه کرده است، در سال‌های پیش رو، نسل همسران جوان را تشکیل می‌دهد. در کنار خانواده‌های جوان موجود که روابط دختر و پسر را تجربه کرده‌اند،‌ حجم فراوانی از دختران مجرد و زنان بیوه وجود دارند. این امر به معنای تداوم تعلق خاطر عاطفی خانواده،‌ به بیرون از نهاد خانواده است. به این معنا که حجم به بالایی از روابط میان دختر و پسر را با توسعه مفهوم جوانی و مفاهیم دختر و پسر در میان زوج‌های جوان، ‌پیش‌رو خواهیم داشت. بالا رفتن آمار طلاق و بزه‌های اخلاقی نیز از پیامدهای اینگونه روابط است

تعریف رابطه دختر و پسر

تعریف رابطه دختر و پسر
1. مراد از روابط دختر و پسر، رابطه ای است که خود رابطه، هدف است و مقدمه چیز دیگری نیست. رابطه ای که خود رابطه هدف نیست، همانند رابطه و معاشرت دختر و پسری که نسبت خویشاوندی دارند و یا رابطه علمی، شغلی و اقتصادی بین دختر و پسر، اشکالی ندارد.
2. در این رابطه، جنسیت طرفین، موضوعیت دارد؛ یعنی نگاه آن دو به هم، جنسیتی است.
3. دراین رابطه، احساسات و عواطف طرفین، حرف اصلی را می‌زند.
4. در این رابطه، یک در هم تنیدگی بین غریزه جنسی و قوای عاطفی طرفین وجود دارد و تفکیک آن دو در بسیاری از مواقع، امکان‌پذیر نیست.
پس منظور ما از رابطه و دوستی دختر و پسر، «رابطه ای است صمیمانه و گرم و اغلب پنهانی که احساسات و عواطف طرفین در این ارتباط، دخالت جدی دارد و نگاه آن دو به هم، نگاه جنسیتی باشد؛ نه نگاه پاک انسانی و اغلب از طریق دیدارهای مخفیانه، رد و بدل کردن نامه، تلفن و ... ایجاد می گردد».
سه دیدگاه در باره رابطه دختر و پسر وجود دارد:
1. دیدگاه افراطی؛ در این نگرش، هر گونه ارتباطی با جنس مخالف، آزاد و بدون مانع است(رویکرد لیبرالیستی).
فروید و پیروان وی مدعی هستند که اخلاق جنسی کهن، بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و تمام مشکلات بشر به دلیل ممنوعیت ها، محرومیت ها، ترس ها و وحشت های ناشی از این ممنوعیت هاست که در ضمیر باطن بشر جایگزین شده است.
برتراند راسل نیز همین مطلب را اساس قرار می دهد و در کتاب «جهانی که من می شناسم»، می گوید: «اگر از انجام عملی [رفتار جنسی] زیانی متوجه دیگران نشود، دلیلی نداریم که ارتکاب آن را محکوم کنیم».1
2. دیدگاه تفریطی؛ بر پایه این رویکرد، هر گونه ارتباط و پیوند با جنس مخالف، مردود و مورد نکوهش می باشد. این دیدگاه، نقطه مقابل دیدگاه افراطی است.
راسل در جای دیگر می گوید: «پدران کلیسا از ازدواج به زشت‌ ترین صورت یاد کرده اند. هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد. بنابراین، می‌گفتند: ازدواج که عمل پستی شمرده می شد، بایستی منعدم شود».2
3. دیدگاه اعتدالی؛ بر اساس این دیدگاه، نه آزادی مطلق و رها پذیرفته شده است و نه محدودیت و منع هر گونه رابطه؛ بلکه ارتباط بین دو جنس مخالف، در یک چهارچوب [Context] مشخص، تعریف شده است.
ارتباط مجاز، ارتباطی است حداقلی و به دور از هر گونه انگیزه شهوی و عاطفی و رابطه ای است که در آن، نفس رابطه مقصود نباشد و نگاه دو جنس به هم، نگاه انسانی باشد و نه جنسیتی. دیدگاه اسلام، ناظر به نگرش سوم، یعنی دیدگاه اعتدالی است.
روابط دختر و پسر از نگاه قرآن کریم
قبل از بحث «آسیب شناسی روابط دختر و پسر»، اشاره ای گذرا به دیدگاه قرآن کریم در مورد این بحث خواهیم داشت.
داستان موسی علیه السلام و دختران حضرت شعیب علیه السلام3
این داستان، مربوط به زمانی است که حضرت موسی علیه السلام با نگرانی و ترس از دشمن از مصر به جانب مدین بیرون رفت و چون به سر چاه آبی در حوالی شهر مدین رسید، آن جا جماعتی را دید که گوسفندانشان را سیراب می‌کردند و دو زن را یافت که دور از مردان، در کناری به جمع‌‌آوری گوسفندانشان مشغول بودند. موسی علیه السلام به جانب آن دو رفت و گفت شما این جا چه کار می‌کنید؟ گفتند: ما منتظریم تا مردان، گوسفندانشان را سیراب کنند و باز گردند؛ آن گاه ما گوسفندانمان را سیراب کنیم و پدر ما هم، مردی سال‌خورده است.
موسی گوسفندان آنان را سیراب کرد و سپس رو به سایه آورد و دست به دعا برداشت. حضرت موسی علیه السلام هنوز از دعا لب فرو نبسته بود که دید یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا باز آمده و گفت: پدرم از تو دعوت کرده که به منزل ما بیایی تا در برابر کمک تو به ما، به تو پاداش دهد. وقتی موسی علیه السلام نزد پدر دختران (شعیب) رسید و سرگذشت خود را با بیان کرد، شعیب گفت: اینک ترسی به خود راه نده که از شر قوم ستم‌کار، نجات یافتی. در این هنگام، یکی از آن دو دختر (صفورا) گفت: ای پدر! این مرد را برای کار خود اجیر کن که وی بهترین کسی است که می‌توان برای انجام کار برگزید؛ زیرا او هم امین است و هم توانا. شعیب خطاب به حضرت موسی علیه السلام گفت: من اراده کرده‌ام که یکی از دو دخترم را به نکاح تو در آورم.
پیام‌ها
1. در یک رابطه ضروری و حداقلی میان دختر و پسر، بایستی رفتار، نگاه، پوشش و گفتار آن دو، بر اساس اصل «حیا» باشد.
خداوند در توصیف راه رفتن دختر شعیب در آیه 26 سوره قصص، می‌فرماید: «تمشی علی استحیاء»؛ زیرا شیوه حرکت، سبک سخن گفتن و نحوه لباس پوشیدن، حامل پیام است و در هر فرهنگی، با مخاطبش سخن می‌گوید.
فرق حیا و شرم این است که حیا، «کنترل ارادی رفتار، به منظور حفظ حریم بین خود و دیگران است و شرم، یک نوع ناتوانی در اظهار وجود و ابراز خود است.
2. پدران و مادران، باید بر رفتار فرزندان خودشان با مهربانی و احترام به شخصیت آنان و به دور از هر گونه توهین، نظارت کنند و در مقابل، نوجوانان و جوانان هم باید برای کسب آگاهی بیشتر و استفاده از تجربه پدر و مادر، با آنان مشورت کنند.
وقتی که بر خلاف عادت هر روزه، آن دو دختر، زودتر به خانه برگشتند، پدر با تعجب پرسید: چه شد که امروز زود بازگشتید؟ دختران گفتند: مرد صالحی بر سر چاه بود که با مشاهده وضع ما، بر ما ترحم کرد و گوسفندان ما را آب داد و ما زودتر به خانه آمدیم.
3. باید از نگاه ناروا و «چشم چرانی»، خودداری ورزید که از آن به «غض بصر»5 تعبیر شده است. فرمان قرآن این است که باید از نگاه خیره، هوس‌آلود و کنترل نشده، پرهیز کرد.
 
چه باید کرد؟
1. بایستی میان والدین و فرزندان، روابط صمیمی حاکم باشد؛ تا فرزندان بتوانند در یک محیط سالم و قابل اعتماد، به راحتی مشکلات خود را با والدین در میان بگذارند.
2. والدین باید شرایط نسل جدید و واقعیت‌ها را درک کنند و سعه‌ صدر داشته باشند؛‌ تا با هوشیاری و گفت‌و‌گوی منطقی با آنان، برای حل مشکل آنان اقدام کنند.
دختران و پسران مسلمان و پاک، باید بیاموزند که در اولین برخورد تأثیرگذار با جنس مخالف، آن را با پدر و یا مادر و یا با یک مشاور آگاه و مسلمان، مطرح کنند؛ تا بتوانند از تجربه‌های علمی و عملی آنان بهره برده، قبل از این که دچار
آسیب‌های جدی شوند، تصمیم عاقلانه ای بگیرند. اگر دختر و پسر، مسائل و معاشرت‌های مهم روزانه خود را با افراد مجرب مطرح کنند و والدین و مشاوران نیز بتوانند در حل مسائل آنها نقش مفید و سازنده ای را ایفا کنند، می‌توان امیدوار بود که جلوی بسیاری از روابط پنهانی و ناسالمی که احتمال دارد بعد از برخورد نخستین شکل بگیرد، گرفته شود.
داستان حضرت یوسف علیه السلام و زلیخا6
در آیه 23 و 24 سوره یوسف چنین آمده است: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ: مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و زنی که یوسف در خانه او بود، از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تقاضای کام‌گیری کرد و درها را [برای انجام مقصودش] محکم بست و گفت: برای تو آماده‌ام. یوسف گفت: پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامی داشته است. قطعاً ستم‌گران رستگار نمی‌شوند».
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ؛ و همانا (همسر عزیز مصر) قصد او (یوسف) را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید، [بر اساس غریزه] قصد او را می‌کرد. این گونه [ما او را با برهان کمک کردیم] تا بدی و فحشا را از او دور کنیم، زیرا او از بندگان برگزیده ماست».

انواع خانواده ها از نظر تربیت کودک

انواع خانواده ها از نظر تربیت کودک
به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کود ک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان ۴ نوع خانواده را مشخص کنیم که عبارتند از:
الف) خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد )
ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر
ج) خانواده گسسته ( خانواده پریشان )
د) خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث ، هر یک از این ۴ دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد
الف) خانواده خشک و سخت گیر
ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر
ج) خانواده گسسته یا خانواده پریشان
د) خانواده سالم یا خانواده دمکرات
● خلاصه :
گفته می شود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) می دانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار ، نومید ، افسرده ، بزهکار و ضد اجتماعی ، معتاد و .... است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ، الکلیک ، معتاد ‍ ‍، فقیر ، از خود بیگانه ، جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.
می توان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.
● خانواده آشفته :
● خانواده سالم یا بالنده
۱) پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند. ۲) تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند ۳) والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند. ۴) اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ‍ ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند. ۵) فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند. ۶) والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند. ۷) والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند. ۸) نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند. ۹) به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند. ۱۰) در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند. ۱۱) برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیستند. ۱۲) معتقدند که چون سن ‍، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ‍، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند. ۱۳) برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند. ۱۴) غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود. ۱۵) ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت. ۱۶) چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند. ۱۷) بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند. ۱۸) احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد. ۱۹) چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند. ۲۰) اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد. ۲۱) غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان. ۱) پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند. ۲) به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ، برای خاموش کردن صدای بچه ، هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود. ۳) هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند. ۴) هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ‍، شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند. ۵) هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند. ۶) نسبت به رفتار فرزندان خود ‍، حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ‍، توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند. ۷) اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است. ۸) در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند ( به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ، محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد). ۹) شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند. ۱۰) نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند. ۱۱) آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ، سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند. ۱۲) هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ، کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ، انجام نمی دهند. ۱۳) نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند. ۱۴) فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند. ۱۵) این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست. ۱) در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد ۲) گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد ۳) کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ، بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . ( کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند) ۴) میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ‍ ، ناچیز است ۵) چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍، گرفته ‍، افسرده و بی احساس به نظر می آیند ۶) گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد ۷) نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند ۸) شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ‍، بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است ۹) بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند ۱۰) فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ‍ ، فهمیده ، باشعور ، اصیل و دوست داشتنی ، بهره مند می شوند ۱۱) پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است ۱۲) افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند ۱۳) افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ‍ ، عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ‍ ، احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند ۱۴) افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ، تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ‍، غیر ممکن است ۱۵) افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ، هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند ۱۶) افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ‍ ، شی ، صفت ، مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند ۱۷) وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند ۱۸) افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند ۱۹) افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ‍ ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود ۲۰) افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند ۲۱) افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ‍ ، غیبت و بدگوئی از دیگران است ۲۲) دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند. ۲۳) به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ، همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست ۲۴) نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود ۲۵) فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ‍، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند ۲۶) احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود ۲۷) احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند ۲۸) افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است ۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است ۲) افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند ۳) افراد خانواده از ریسک ( خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ‍ ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد ۴) افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند ۵) روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند ۶) زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ‍، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط ۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران ۸) هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد ۹) اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ‍، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ‍ ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده ۱۰) اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی ۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند ۱۲) افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی ( مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ، انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند ۱۳) افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند ۱۴) در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است ۱۵) در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند ۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند ۱۷) رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند ۱۸) پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند ۱۹) اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد ۲۰) اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد ۲۱) اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند ۲۲) اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد ۲۳) وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند ۲۴) پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند ۲۵) اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند ۱) در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد. ۲) ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است. ۳) قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است. ۴) پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد. ۱) سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد. ۲) ارتباطها مستقیم ، واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است. ۳) قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است. ۴) پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.

علائم و نشانه های کودک آزاری

 علائم و نشانه های کودک آزاری
 الف: کودک آزاری عاطفی:
    1- کودک بازی نمی کند.
    2- منفعل و دائم در حال شکایت است و یا حالت تهاجمی و یا بی اعتنایی دارد.
    3- اعتماد به نفس بسیار پائین.
    4- بندرت می خندد.
    5- مهارت های اجتماعی کمی دارد.
    6- از ارتباط با دیگران خودداری می کند و نگاهش را می دزدد.
    7- دائما سعی در جلب حمایت دیگران دارد.
    8- با اکراه غذا می خورد.
    9- پس رفت به دوران اولیۀ کودکی مثل مکیدن انگشت.
  10- اشکال در خوابیدن.
  11- توصیف خود با واژه های منفی و تحقیرآمیز.
  12- بی میلی نسبت به برنامه های خانواده.
  13- والدین از کودک انتظارات غیر واقعی دارند.
  14- والدین انتظار دارند که کودک نیازهای هیجانی و روحی آنان را برآورده سازد.
  15- عدم علاقمندی والدین به کودک.
  16- فقدان دانش و مهارت والدین جهت پرورش کودک.
  17- والدین به نیازهای خود توجه بیشتر دارند تا نیازهای کودک.
  18- والدین کودک را دائماً سرزنش می کنند.
  19- والدین با کلمات تحقیرآمیز با کودک خود سخن می گویند.
 ب: کودک آزاری جسمی:
    1- احتیاط فراوان در تماس فیزیکی با بالغین.
    2- کنار کشیدن و یا حالت دفاعی گرفتن ناشی از ترس در پاسخ به حرکت ناگهانی بزرگسالان.
    3- تغییرات شدید رفتاری بهمراه واپس روی ها.
    4- حالت گوشه گیری یا پرخاشگری شدید.
    5- ترس شدید از والدین.
    6- هنگام صدا کردن بسیار سریع خود را می رسانند.
    7-غالباً دیر به مدرسه می آیند و زیاد غیبت می کنند.
    8- درخواست غذا از دیگران یا اقدام به دزدی مواد غذایی می کنند.
    9- اعلام می کنند که از سوی والدین کتک می خورند.
  10- برای علت ایجاد آسیب های بدنی خود دلایل نامتناسب، مختلف و ناباورانه می آورند.
  11- سئوالاتی مثل: می توانم با شما زندگی کنم؟ می توانم بیایم خانۀ شما؟ دارند و گاهی مکرراً  اعلام می کنند که  پدر یا مادرم مرا دوست ندارد.
  12- گاهی می گویند مکان مناسبی برای خواب نداشته اند و یا به اندازۀ کافی غذا نخورده اند.
  13- خانۀ این کودکان وضعیت به هم ریخته دارد.
  14- خانوادۀ این کودکان رفت و آمد محدود و کمی دارند و معمولاً اجتماع گریزند.
  15- والدین نمی گذارند کودکان با دوستانشان رفت و آمد کنند.
  16- والدین به مدرسه (مهد) سرکشی نمی کنند و نسبت به وضعیت تحصیلی کودک خود بی توجهند.
  17- والدین نمی گذارند کودک در فعالیت های اجتماعی مدرسه شرکت کند.
  18- والدین توضیحی برای صدمات بدنی ایجاد شده در کودک ندارند و سعی در مخفی کردن جراحت ها دارند.
  19- والدین، کودک خود را شرور و اصلاح ناپذیر معرفی می کنند.
  20- والدین در صحبت کردن از کلمات تحقیرآمیز و توهین آمیز استفاده می کنند.
 ب: کودک آزاری جنسی:   
    1- بارداری در کودکان دختر که به سن بلوغ رسیده اند.
    2- علائم و نشانه های بیماری های مقاربتی.
    3- ادرار خونی.
    4- کبودی و تورم در ناحیۀ تناسلی.
    5- وجود خون و چرک در ناحیۀ تناسلی.
    6- وجود ناراحتی و شکایت کودک از ناحیۀ تناسلی بدون وجود علت فیزیکی واضح.
    7- تغییر رنگ در لباس های زیر.
    8- خونریزی از ناحیۀ مقعد.
    9- خاراندن مکرر ناحیۀ تناسلی.
  10- اشکال در نشستن روی صندلی.
  11- از دست دادن ناگهانی اشتها.
  12- دیدن کابوس های شبانه.
  13- حالت گوشه گیری و یا پرخاشگری شدید بطور ناگهانی.
  14- فقدان ناگهانی علاقه به زندگی.
  15- پس رفت به سوی رفتارهای بچه گانه مثل خیس کردن رختخواب، مکیدن انگشت و گریۀ بیش از حد.
  16- شکایت از درد ناحیۀ تناسلی.
  17- اعلام اینکه فلان کس مرا لمس می کند.
  18- اعلام تماس جنسی با اشخاص.
  19- اعلام داشتن یک بازی پنهانی با افراد بزرگسال.
  20- اعلام ترسیدن از تنها ماندن با بزرگسالان.
 تشخیص کامل کودک آزاری بر عهدۀ افراد متخصص و بصورت گروهی است. در صورت مشاهدۀ علائم ذکرشده با یک متخصص تماس بگیرید.
درمان:
بعضی از متخصصین مهمترین اقدام را درمان والدین می دانند، اما درمان کودک نیز ضروری است. درمان به صورت گروهی است و متخصصین روانپزشکی اطفال، متخصص پزشکی قانونی، پزشک متخصص اطفال، مددکار اجتماعی و روان شناس در گروه درمان شرکت دارند.
اصول درمان شامل حمایت از کودک، مراقبت و روان درمانی گروهی و خانواده درمانی می باشد. خصوصاً در موارد کودک آزاری روحی، نیاز به بررسی وارزیابی روانشناختی کودک می باشد. همچنین درمان اختصاصی برای اختلالات روحی و رفع ترس و اضطراب و برگرداندن اعتماد به نفس به کودک، بهبود اختلالات خواب و تغذیه ای، درمان خیس کردن رختخواب، بهبود توجه و صحبت کردن کودک ضرورت دارد. برای درمان والدین سه نکته را باید در نظر داشت:
 الف: حذف یا تعدیل عوامل استرس زای محیطی و اجتماعی.
ب: روان درمانی.
ج: آموزش تکنیک های رفتاری به والدین.
 راهکارهای اساسی در پیشگیری از خشونت علیه کودکان:
     1- ثبت دقیق تمامی موارد تولد نوزادان در اسرع وقت: بطوریکه مانع نوزاد کشی، فروش کودک و ربوده شدن، گردد.
    2- بازنگری و اصلاح قوانین موجود در بارۀ حقوق کودکان و تصویب قوانین بازدارنده از تنبیه بدنی و  
     سوء استفاده از کودکان.
    3- اقدام جهت رشد آگاهی جامعه و والدین در خصوص حقوق کودک.   
    4- ممنوعیت استفاده از خشونت برای اهداف آموزشی در خانواده و مدارس.
    5-  اقدام مناسب و مؤثر جهت زدودن روش های سنتی ای که به بهداشت و سلامت جسمی و روانی کودک آسیب می رساند.
    6- منع قانونی اعمال خشونت در سازمان ها و نهادها مثل زندان ها، مدارس، مهدهای کودک و سایر مؤسسات.
    7-اقدام به پیشگیری از بروز خشونت در تمامی خدمات و امور مربوط به کودکان و خانواده های آنان. 
    8- مطرود شمردن کلیۀ اشکال خشونت در میان افراد توسط رهبران فکری و مسئولین جامعه به طور
    مستمر.
    9- رفع هرگونه نابرابری و تبعیض در مورد کودکان.
  10- ارتقاء سطح خدمات بهداشتی.
  11- ارتقاء سطح آموزشی و امکانات تفریحی کودکان.
  12- اجرای برنامۀ آگاه سازی و ارائۀ اطلاعات به والدین.
  13- اصلاح نظام دادگستری ویژۀ نوجوانان منطبق با مقررات پیمان نامۀ حقوق کودک.
  14- عدم پخش برنامه ها و تصاویر خشونت آمیز از طریق رسانه ها.
  15- داشتن تعریف یکسان از کودک و کودک آزاری در قوانین.
  16- دسترسی کودکان به مراکز مشاوره از طریق تلفن، مراجعۀ حضوری و مکاتبه ای.
  17- تعیین معیارهای جدا کردن اجباری کودک از خانواده در مواقع بحرانی.
  18- اجرای برنامه های پیشگیرانه با هدف تشویق کودکان به محافظت از خود در برابر خشونت.
  19- برقراری یک سیستم گزارش­ دهی دائمی در سطح کشور برای موارد سوء استفاده و آزار کودکان.
  20- تلاش در جهت کاهش فقر، اعتیاد و بیکاری
  مادۀ 19پیمان نامۀ حقوق کودک:
کشورهای عضو، کلیۀ اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی لازم را به عمل خواهند آورد تا از کودک در برابر کلیۀ اشکال خشونت جسمی یا روانی، صدمه یا آزار، بی توجهی یا رفتار توأم با سهل انگاری، سوء رفتار یا بهره کشی، از جمله سوء استفادۀ جنسی، در حین مراقیت توسط والد (یا والدین)، سرپرست (یا سرپرستان) قانونی یا هر شخص دیگری که عهده دار مراقبت از کودک است، حمایت کنند.
 منابع:
       - پیمان نامۀ حقوق کودک - انتشارات یونیسف.
       - کودک آزاری - نوشتۀ دکتر عباس آقا بیگلویی و دیگران - انتشارات آوند دانش - 1380
       - کودک آزاری جسمی - نوشتۀ دکتر کتایون خوشابی و سید عباس باقری یزدی – انشارات فروغ دانش سال

کودک آزاری چیست؟

کودک آزاری چیست؟
مقدمه:
طبق مادۀ 19 پیمان نامۀ حقوق کودک، دولت های عضو پیمان نامه ملزم هستند همۀ اقدامات قانونی، اداری، اجتماعی و آموزشی لازم را به عمل آورند تا از کودک در برابر همۀ شکل های خشونت جسمی و یا روانی، صدمه یا سوء استفاده، بی توجهی یا سهل انگاری، بدرفتاری یا بهره­ کشی توسط والدین یا سرپرست قانونی یا هر شخص دیگری که عهده ­دار مراقبت از کودک است محافظت کنند.
تحقیقات نشان داده است که کودکان بیشتراز هر جایی در میان خانواده در معرض خطر خشونت و بدرفتاری قرار دارند. در حقیقت احتمال اینکه کودکان توسط اعضای خانواده به قتل برسند، مورد حمله و آزار جنسی قرار گیرند و یا محکوم به تحمل عادات سنتی زیانبار و خشونت روانی گردند بسیار بیشتر از آن است که بیگانگان کودکان را در معرض این خطرات قرار می دهند.
خشونت بیرون از خانواده نظیر درگیری کودک در برخوردهای مسلحانه، خشونت های اجتماعی، آدم ربائی، سوء استفادۀ جنسی سازمان یافته همانند روسپیگری، تهیۀ تصاویر نامناسب از کودکان و یا خشونت علیه کودکان توسط سازمان ها و نهاد های اجتماعی و کارفرمایان بصورت تنبیه بدنی، محدودیت های جسمی، زندان انفرادی و سایر اشکال منزوی کردن، اجبار به پوشیدن لباس مشخص، محدودیت ها و یا منع تماس با اعضای خانواده، دشنام، سرکوفت و ریشخند می باشد.
رفتار خشونت آمیز در سطح خانواده و یا اجتماع موجب بروز رفتارهای خشونت آمیز در کودکان و نوجوانان می گردد بطوری که گاه کودکان اقدام به اعمال خشونت علیه هم کلاسی ها و یا برادر و خواهر خود می کنند حمل چاقو، پنجه بوکس، زنجیر، زورگویی و قلدری، اذیت و آزار و حملۀ فیزیکی به هم کلاسی ها و اعضاء خانواده، نمونه ای از بروز خشونت در کودکان می باشد.
گاهی مشاهده می شود که کودکان آزار دیده علیه خود نیز اعمال خشونت می کنند از آن جمله می توان سوء مصرف دارویی، مصرف مواد مخدر، الکل و حتی خودزنی و یا خودکشی را ذکر نمود. این چرخ را چرخۀ خشونت می نامند.
طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت در سال 1999حدود 40 میلیون کودک 4-0 ساله، در سراسر جهان در معرض کودک آزاری جسمی و غفلت والدین بوده اند، به نحوی که نیازمند خدمات بهداشتی، درمانی و اجتماعی بوده اند.
تعاریف:
کودک: مطابق مادۀ اول پیمان نامۀ حقوق کودک، منظور از کودک، هر انسان دارای کمتر از 18سال سن است. در قوانین شرع مقدس اسلام ، پایان کودکی نزد دختر9 سالگی و درپسر15 سال تمام قمری است.
( قانون مدنی مادۀ 1210، به نقل از کتاب کودک آزاری نوشتۀ دکتر عباس آقا بیگلویی و دیگران.)
خانواده: طبق تعریف قانون مدنی ایران، خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است و عبارتست از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستی آنها که با هم زندگی می کنند و تحت ریاست شوهر و پدر هستند.
خشونت: عبارتست از هر گونه رفتار عمدی بین افراد که احتمال آسیب جسمی یا روحی را به همراه داشته باشد.
خشونت در خانواده: طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی W.H.O هر گونه رفتار غیر طبیعی که منجر به آزار رساندن به خود و یا دیگران باشد. ( آزار به صورت جسمی، روانی و یا هر دو می باشد. )
کودک آزاری: طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، عبارتست از آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یا سعادت و رفاه و بهزیستی کودک به دست والدین یا افرادی که نسبت به او مسئول هستند.
بررسی ها نشان داده اند مرتکبین کودک آزاری جسمی در 75 درصد موارد، والدین کودک ( بخصوص مادر )، 15درصد سایر وابستگان و 10 درصد مراقبین کودک ( مثل پرستار) بوده اند.
انواع کودک آزاری:
کودک آزاری جسمی: کودکی که یک بار یا به دفعات مورد ضرب و شتم، آزار و شکنجۀ عمدی قرار می گیرد و عبارتست از حملۀ فیزیکی به کودک، بطوری که می تواند موجب درد، بریدگی، کبودی، شکستگی استخوانی، و سایر جراحات و یا حتی مرگ کودک گردد. اشکال مختلف کودک آزاری جسمی شامل: شلاق زدن، بستن کودک، کوبیدن به دیوار، سوزاندن با آب جوش یا مایعات داغ و تکان دادن شدید می باشد.
کودک آزاری عاطفی: هرگونه رفتار نامناسبی که بر عملکرد رفتاری، شناختی، عاطفی و جسمی کودک تأثیر منفی داشته باشد همانند آزارهای کلامی و غیر کلامی، سرزنش یا تحقیر، ناسزا گفتن، مسخره کردن، دست انداختن، مقررات و کنترل شدید و نامعقول، ترساندن مکرر کودک از تنبیه سخت بدنی، انتظارات و برخوردهای نامتناسب با سن و سال کودک، به خدمت گرفتن کودک در جهت ارضاء نیازهای عاطفی خود . پاسخ های رفتاری غیر قابل پیش بینی والدین که باعث بی ثباتی و دگرگونی شناختی کودک شود.
کودک آزاری ناشی از غفلت و مسامحه: عبارتست از عدم مراقبت و علاقمندی به کودک شامل محرومیت از نیازهای اساسی همانندغذا، پوشاک و محرومیت از اقداماتی که جهت رشد و نمو طبیعی کودک نیاز هست و یا کودک را در معرض خطر قراردادن ( مانند رها نمودن بچه بدون مراقبت ). مسامحه یا غفلت، بصورت عدم مراقبت کافی جسمانی و بهداشتی و عدم تأمین نیازهای روحی، هیجانی و آموزش کودک، ترک و به حال خود رها کردن کودک، فقدان محبت کافی، صحبت نکردن با کودک، عدم رسیدگی به وضعیت تحصیلی و بی توجهی به ترک مدرسه و کودک را در معرض خطراتی چون سرما و گرما قرار دادن؛ می باشد. به طور کلی ناتوانی یا غافل ماندن والدین از توجه و رسیدگی به نیازهای هیجانی و عاطفی کودک، مسامحۀ عاطفی نامیده می شود.
علل کودک آزاری:
کودک آزاری یک مسئلۀ فرهنگی، اجتماعی، پزشکی است و معمولاً چندین عامل، مشترکا ً در بروز آن نقش دارند.
عوامل مربوط به کودک آزاری را می توان به سه گروه عمده تقسیم کرد:
الف: علل مربوط به کودک
ب: علل مربوط به والدین
ج: علل محیطی
الف: عوامل مربوط به کودک:
1- فرزند اول خانواده بودن.
2- کودکان دارای سن کمتر: خصوصاً بچه های زیر 5 سال در معرض خطر هستند، به طوریکه دوسوم
موارد کودک آزاری جسمی در کودکان زیر3 سال بوده است. مرگ عمدتاً در بچه های زیر یک سال دیده می شود.
3- نارس بودن کودک.
4- داشتن معلولیت جسمی و یا عقب ماندگی ذهنی.
5- بچه های بیش فعال.
6- کودکان سازش ناپذیر، وابسته و تحریک پذیر.
7- کودکانی که دائماً بیمار می شوند و یا از خوردن غذا امتناع می ورزند.
8- کودکان ناخواسته و نامشروع.
9- فرزند خوانده.
10- تک والد.
11- کودکان دارای ظاهر فیزیکی بد (لاغر، زشت و بد­ قیافه).
ب: عوامل مربوط به والدین:
1- فقدان مهارتهای کافی به عنوان والد.
2- خانواده های طرد شده و دارای روابط اجتماعی محدود.
3- داشتن انتظارات غیر واقعی، درک و تصور تحریف شده و اشتباه از توانائی­ های کودک که متناسب با سن اوست.
4- والدینی که به نوعی آزار و بی توجهی را در دوران کودکی خود تجربه نموده اند و یا ارتباط عاطفی
ضعیفی با والدین خود داشته اند.
5- والدینی که بدون تفکر و به طور آنی عمل می کنند و از نظر فکری افرادی نابالغ، خود محور، زود
رنج و حساس هستند.
6- عقب ماندگی ذهنی والدین.
7- اختلالات روانی والدین.
8- اعتیاد به الکل و مواد مخدر والدین.
9- سابقۀ صرع و یا بیماری های مغزی در والدین.
10- پدیدۀ روانی نقش معکوس: در این موارد والدین برای ارضای خود، نیازهای عاطفی خود را از کودک
طلب می کنند و محبتی را که خود از آن محروم بوده اند از فرزندانشان انتظار دارند و در صورت عدم
برآورده شدن توقعات عاطفی خود از سوی کودک، دچار خشم می شوند.
11- والدینی که به سرگرمی های خود ( سینما، مهمانی و ...) دلبستگی شدید دارند و نمی توانند از آنها چشم پوشی کنند.
12- والدینی که دمدمی مزاج هستند و زود به خشم می آیند.
13- عدم رضایت از زندگی و یا حاملگی پی در پی و ناخواسته.
14- والدینی که تنبیه کودک را نوعی آموزش انضباطی می دانند.
15- تک والد بودن.
16- سن پائین والدین.
17- والدین سخت گیر و جدی که تمایل به تسلط کامل به همه چیز دارند.
18- تفاوت های شدید فرهنگی بین والدین.
19- بیسوادی و همچنین فقدان آموزش های لازم نزد والدین در خصوص چگونگی رفتار با همسر و نحوۀ رفتار صحیح با فرزندان.
20- فقدان برنامه ریزی تنظیم خانواده.
ج: عوامل محیطی و اجتماعی
1- خانواده های با محرومیت های اجتماعی، طرد شده از اقوام و اجتماع.
2- خانواده های پر جمعیت و شلوغ، پرمشکل و ناسازگار.
3- صنعتی شدن جوامع، کودک آزاری در کشورهای صنعتی شیوع بیشتری دارد.
4- فشارهای اقتصادی، سیاسی، بیکاری و تورم.
5- وجود قوانین مبنی بر مجاز شمردن تنبیه بدنی جهت تربیت و ایجاد نظم.
6- فقدان حمایت های اجتماعی.
والدینی که با کودک خود بدرفتاری می کنند مربوط به طبقه، نژاد یا مکان جغرافیایی خاصی نیستند و از مذهب، تحصیلات، شغل و وضعیت اجتماعی گوناگونی برخوردارند. بنابراین کودک آزاری در تمامی گروه های اجتماعی دیده می شود.
اکثر آسیب های کودکان از طرف کسانی است که به آنها اعتماد دارند.

راهکارهای برون رفت از مشکلات از نگاه قرآنی

راهکارهای برون رفت از مشکلات از نگاه قرآنی
قرآن برای برون رفت از همه مشکلات حتی آنهایی که بیرون از اراده و اختیار ماست و در حقیقت می توان آن را مشکلات طبیعی دنیا دانست راهکارهایی را ارایه داده است. این راهکارها، افزون بر راهکارهایی است که قرآن به عنوان راهکارهای عادی و معمولی و از طریق بهره گیری از ابزار و اسباب دنیوی ارایه می دهد. به این معنا که انسان برای رهایی از مشکلات می تواند از سازوکارهایی استفاده کند که وی را از مشکلات رهایی می بخشد. این راه ها را می توان در حوزه های مختلف و با بهره گیری از پیامبر باطنی یعنی خرد و عقل و دیگر اسباب به دست آورد. چنان که گفته شده است که برای هر دردی مادی درمانی است. استفاده از دارو و پزشک و مانند آن در درمان بیماری ها از راه هایی است که خرد بشری به آن می رسد. در برخی از روایات معتبر اسلامی آمده است که: ان الله یابی ان تجری الامور الا باسبابها؛ این که خداوند پرهیز دارد که امور دنیا به جز از راه سبب ها جریان پیدا کند. به این معنا که برای هر مسئله ای راه و سببی ماده و تکوینی و طبیعی قرار داده است. اما سخن این است که وقتی انسان از این اسباب به هر دلیلی بهره نتواند بگیرد و یا به سختی و دشواری از آنها استفاده کند و یا در مقام نومیدی از اسباب قرار گیرد چه راه کاری را قرآن برای این مرحله و مرتبه قرارداده است؟ آیا اصولا سازوکاری برای این مرتبه و مرحله است؟ اگر راهکاری وجود دارد آن چیست؟ آیا رمل و جفر و پناه بردن به سحر و جادو و دیگری شیوه و علوم که در اصطلاح به آن علوم غریبه گفته اند امری درست است. اگر این راه کار نادرست و یا برای عموم قابل دسترسی نباشد آیا اسلام و قرآن راهکاری عام و کلی و برای همگان قرارداده است؟ آن راهکار پیشنهادی و سازوکاری قرآنی برای برونرفت از چنین مشکلاتی و همه مشکلات چیست؟ در این نوشتار کوشش می شود تا روش و یا روش های برونرفتی که قرآن بدان اشاره کرده را و بسیار بر آن تأکید داشته و در آیات بسیاری بدان پرداخته و به عنوان اصل کلی به انسان تعلیم داده است، شناسایی و بیان شود.
1- استغفار: یکی از مهم ترین راهکارهای قرآنی برای برونرفت از مشکلات استغفار است. استغفار به معنای درخواست پوشش و گذشت و آمرزش است. (مفردات راغب) به این معنا که انسان از خدا می خواهد که وی را ببخشد و در حق وی گذشت نماید و او را به رحمت خود پوشش دهد. این واژه در اصطلاح قرآنی به معنای درخواست زبانی یا عملی آمرزش و پوشش گناه از خداوند به هدف مصونیت از آثار بدگناه و عذاب است. (کشف الاسرار ج2 ص46 و نیز التحریر و التنویر ج4 ص92). استغفار با توبه این تفاوت را دارد که استغفار آمرزش خواهی از گناهان برای پیراستن روح است و توبه اقدام برای آراستن روح به صفات پسندیده ای چون توحید می باشد. (المیزان ج10 ص140) و یا استغفار درخواست آمرزش از گناهان پیشین و توبه پشیمانی و بازگشت به خدا درباره گناهانی است که امکان دارد در مقام عمل انجام دهد. (تفسیر کبیر فخر رازی ج17 ص181) آیات بسیاری در قرآن به مسئله استغفار پرداخته است و ارزش و جایگاه و اهمیت آن را نشان داده است. (68بار) در آیاتی از قرآن به پیامبر با آن که اهل عصمت و طهارت است می فرماید که به سوی خداوندت استغفار کن. در آیاتی نیز به مؤمنان دستور می دهد که استغفار کنند. و یا این که اهل استغفار در سحرگاهان باشند. پس از بیان اهمیت و ارزش استغفار به بیان این راهکار برای برونرفت از مشکلات و معضلات فردی و جمعی اشاره کرده و می فرماید: دوعامل اصلی و کلی است که حتی عذاب هایی طبیعی و غیرطبیعی چون سیل و زلزله و جنگ و عذاب استیصالی و از میان برکن را از انسان دور می سازد. یکی وجود پیامبر(ص) است و دیگری استغفار می باشد. (انفال آیه33) حضرت امیرمؤمنان(ع) می فرماید: در روی زمین دو وسیله و ابزار امنیت از عذاب الهی وجود داشت: یکی از آن دو وجود پیامبر(ص) بود که با رحلت آن حضرت برداشته شد و انسان ها از آن محروم شدند ولی دیگری که استغفار است همواره برای همگان تا قیامت وجود دارد. پس بدان تمسک جویید و چنگ زنید و آن گاه آیه 33سوره انفال را خواند. (نهج البلاغه حکمت88) استغفار تا آن اندازه مهم و ارزشمند نشان داده شده است که حتی عذاب یعنی کیفر اعمالی که در دنیا انسان به جهت تکوین و یا تشریعی بدان مبتلا و گرفتار می گردد، از وی و یا جامعه برداشته می شود. انسان با استغفار می تواند از این دسته عذاب های دنیوی و اخروی که به جهت بازتاب و واکنش طبیعی اعمال گریبان گیر او می شود رهایی یابد. از مهم ترین آثار استغفار که در آیات قرآن بدان اشاره شده می توان به پیشگیری از عذاب الهی (انفال آیه33)، آمرزش گناهان (نوح آیه10) افزایش روزی (نوح آیه11)، ازدیاد فرزندان (نوح آیه12) رفاه و عمر طولانی (هود آیه3) نام برد. قرآن بیان می دارد که بهترین زمان استغفار سحرگاهان است (ذاریات آیه18 و نیز آل عمران آیه17 و نیز یوسف آیه98) زیرا حالات و موقعیت های مختلف زمانی و مکانی نقش اقتداری (مزمل آیه6) و ویژه ای برخوردار است چنان که درباره لیله القدر گفته شده است و (قدر آیه1) و در مقاله ای بدان پرداخته شده است. شمار آن چنان که در قرآن آمده است می بایست کثیر باشد تا اسم مستغفر در سحرگاهان بر او صدق کند و از مصادیق آن گردد. (ذاریات آیه18) کثیر در آیات قرآن به معنای بیش از هفتاد آمده است. در تفسیری از علی بن محمد الهادی(ع) درباره معنای کثیر آمده است که قرآن به پیامبر(ص) فرموده است که خداوند تو را در مواطن کثیر یاری داده است و آن حضرت بیان می دارد که شمار غزوه و سرایا آن حضرت بیش از هفتاد تا هشتاد بوده است بنابراین کثیر به معنای بیش از هفتاد است. از این رو کسی که می خواهد استغفار نماید می بایست در سحرگاهان و بیش از هفتاد بار به طور استمراری استغفار کند تا مصداق اهل استغفار شود. اما پیش از این که به این روایات تفسیر تمسک شود، قرآن خود به صراحت به عدد هفتاد اشاره کرده است: «استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرده فلن یغفرالله لهم (توبه آیه80) چه برایشان آمرزش بخواهی و یا نخواهی یکسان است حتی اگر برایشان 70بار آمرزش بخواهی خدا آنان را نمی آمرزد. در این آیه به صراحت از عدد70 یاد شده است که می رساند 70عدد مطلوبی است که مؤمن می تواند با آن خود را در شمار مستغفران قرار دهد و از گناهان و مشکلات دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی برهاند.
2- توبه: دیگر راهکار قرآن برای برونرفت از مشکلات دنیوی، توبه است. حضرت آدم پس از گرفتاری به دست ابلیس به درگاه خداوند توبه کرد و با بیان توبه خود را از بسیاری از بازتاب و پیامدهای عمل برهاند. (بقره آیه 37) حضرت یونس(ع) پس از گرفتاری در شکم ماهی که خداوند از آن به ظلمات تعبیر می کند با بیان توبه و اقرار به گناهان (البته می تواند اقرار به گناه در پیشگاه الهی به عنوان یک راهکار جداگانه مطرح گردد چنان که حضرت موسی(ع) و برخی دیگری از پیامبران با این روش از مشکلات و پیامدهای طبیعی رفتار و اعمال خود رهایی یافتند) در پیشگاه الهی توانست از پیامدهای رفتار خود برهد که در میان مردم از آن جمله به ذکر یونسی یاد می شود. قرآن این ذکر را این چنین بیان می دارد: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین؛ جز الله خدایی نیست، پاک و منزه هستی، و من از ستمکارانم. (انبیاء آیه 88) قرآن از مشکلی که یونس بدان گرفتار شده بود به ظلمات یاد می کند که نشان دهنده شدت و تعدد مشکلی بود که آن حضرت به جهت اعمال و رفتار خود بدان گرفتار شده بود.
3-توسل و شفاعت: گاه از این راهکار به وسیله نیز یاد می شود. (وابتغوا الیه الوسیله؛ مائده آیه 35 و نیز اسراء آیه 57) وسیله و یا عروه الوثقی (بقره آیه 652 و نیز لقمان آیه 22) و یا کلمات (بقره آیه 37) هر چیزی است که انسان با قراردادن آن به عنوان واسطه می کوشد تا از مشکلاتی که بدان گرفتار آمده است رهایی یابد. انسانی که خود از جایگاهی برخوردار نیست و نمی تواند به طور مستقیم اقدام کند به کمک افراد و اشخاصی که در نزد خداوند از وجاهت و مقام خاصی برخوردار می باشند کمک و یاری می جوید تا آنان واسطه شوند و کمک کنند تا بتواند از مشکلاتی که به جهت رفتار و یا اعمال و یا حتی به طور طبیعی به عنوان آزمون و یا طبیعت تضادی دنیا بدان گرفتار آمده است رهایی یابد. این افراد می توانند شهیدان و افراد صدیق و صالحان و پیامبران باشند؛ یعنی کسانی که خداوند به آنان نعمت خاص بخشیده است و جزو منعمان درگاه ایزدی هستند (نساء آیه 69) کسانی که ما هر روز در نماز و نیایش خویش از خدا می خواهیم ما را در راه آنانی قرار دهد که در راه مستقیم و صراط الهی هستند. این افراد کسانی هستند که می توانند به عنوان شفیعان عمل کنند و ما را از مشکلات برهانند. کسانی که در نماز شب از آنان به عنوان شفیع یاد می شوند تا پس از استغفار و توبه دست ما را گرفته و دستگیر ما باشند (عروه الوثقی). در قرآن همه اینان به عنوان شفیعان مطرح شده اند. ولی با این همه می توان گفت که در این میان آنانی که پیامبران و این شفیعان در هنگام گرفتاری و مشکلات به دامن ایشان چنگ می زدند از جایگاه و مقام برتری برخوردارند که می بایست به عنوان شفیعان بدان ها رجوع کرده و از آنان یاری و کمک خواست. اینان کلمات نوری هستند که بسیاری از مقربان درگاه ایزدی به آنان توسل جسته و شفاعت ایشان را خواستار شدند. اگر ما توبه را به عنوان اصلی جداگانه فرض کردیم و یا استغفار را به عنوان اصلی دیگر و مستقل بیان کردیم می توانیم بگوییم که از نظر جایگاه به مقام شفاعت ایشان نمی رسد؛ زیرا کسی که به مقام ایشان باور داشته باشد مانند کسی است که تمام را در اختیار دارد. به سخنی دیگر چون که صد آمد نود هم پیش ماست. کسی که قایل به مقام و جایگاه این انوار و کلمات ربویی و الهی باشد می داند که با چه کسی سخن می گوید و از چه کسی کمک و یاری می جوید. در شفاعت هم توبه نهفته است و هم استغفار و از این رو گفته اند که صلوات بر محمد و آل محمد(ص) در حکم استغفار و توبه و شفاعت است؛ و گفته اند که صلوات از فرشتگان استغفار است و از سوی خدا بخشش و آمرزش است و این همه در آیه: ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما (احزاب آیه 56)؛ خداوند و فرشتگان بر پیامبر صلوات و درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید شما بر او درود بفرستید و بر او به سلامی تسلیم باشید. بنابراین بهترین راهکار قرآنی برای برونرفت از مشکلات توسل و تمسک به پیامبر و خاندان طاهر و پاکش است که خداوند آنان را مطهر گردانیده است و جایگاه ویژه ای بخشیده است (احزاب آیه 33) و شفاعت ایشان را راهی برای بسیار بلکه همه مشکلات دانسته است. از این رو حضرت آدم زمانی توبه کرد و توبه اش پذیرفته شد که توانست به آن کلمات تمسک جوید.
کلماتی که از خداوند تلقی کرده است. (بقره آیه 37) این کلمات تنها استغفار و توبه نبود، بلکه کلمات نوری و وجودی بوده است. این که این کلمات وجودی بودند نه لفظ و کلمات معمولی از آن جا دانسته می شود که ضمیر «هم» که نشان جمع مذکر است بدان ارجاع داده شده است. در قرآن کلمه به معنای امور وجودی به کار رفته است. از این رو از عیسی بن مریم(ع) به کلمه تعبیر شده است (نساء آیه 171) و یا از موجودات دنیا به کلمات یاد شده است که با جوهرشدن دریاها نمی توان همه آن کلمات وجودی را نگاشت و آمار و احصا کرد (کهف آیه 109 و نیز لقمان آیه 27)
4-تقوا: در نگره قرآنی به عنوان یک راهکار نه برای رفع بلکه دفع مشکلات اشاره شده است. به این معنا که برخی از راهکارها و سازوکارهایی که بدان اشاره شده می تواند در زمانی به کار رود که انسان دچار مشکلات شده و راه حلی برای برون از آن نیافته است و همه اسباب و عوامل و علل طبیعی نارکارآمدی خود را نشان داده است، در آن زمان می توان با بهره گیری از یکی از آنها از دام آن مشکلات رها شد؛ ولی برخی از این راهکارها افزون بر آن می توانند موجب شوند تا مشکلاتی از این دست پدید نیایند.
یعنی افزون بر رفع بلایی که واقع شده است می تواند بلا و یا بلایایی را دفع کرده و نگذارد صورت واقعیت و تحقق به خود گیرد. قرآن تقوا را به عنوان راهکاری برای هر دو جنبه بیان می کند. در آیه: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال آیه 29) بیان می کند که چه سان می توان از بلایی واقعی رهید (و نیز زمر آیه 61 و نیز فصلت آیه 18) و گناهان انجام شده بخشیده و پوشش داده می شود (مائده آیه 65 و نیز طلاق آیه 5) و در آیه دیگری بیان می کند که چه سان با تقوا می توان از پدیدآمدن بلایی جلوگیری به عمل آورد و از بیماری های روحی و روانی نجات یافت (اعراف آیه 35)؛ یا برای مشکلاتی که راه چاره ای نمی یابد برای آن راهکاری قرار می دهد تا از بن بست رهایی یابد (طلاق آیه 2) و کارهایی که سخت و دشوار است و به سادگی به سامان نمی آید به سادگی و آسانی حل نماید. (طلاق آیه 4 و نیز لیل آیه 5) قرآن یکی از روش های کسب نعمت های الهی و وفور آن را بهره گیری از عامل تقوا بر می شمارد و می فرماید: ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض... (اعراف آیه 96)؛ اگر اهل آبادی ها ایمان آورند و پرهیزگاری و تقوا پیشه کنند ما برکات آسمان و زمین را بر ایشان می گشودیم. چنان که تقوا عاملی برای رهایی از مکر و کید دشمنان آدمی است به گونه ای که مکر و فریب ایشان هیچ کارگر نیافتد. (آل عمران آیه 120) چنان که با تقوا می توان از شر جنون و دیوانگی و افسردگی هایی که عامل آن انسانی و یا غیرانسانی است رهایی یابد و نجات پیدا کند (اعراف آیه 201) و تلاش زبانی و بیمار دلان بی اثر خواهد شد. (احزاب آیه 32)
● منبع: روزنامه - کیهان

قرآن و راهکارهای غلبه بر مشکلات روحی و روانی

قرآن و راهکارهای غلبه بر مشکلات روحی و روانی
انسان در دنیای تضادها، گرفتار مشکلات فردی و جمعی و یا روانی و جسمانی بسیار است. کسی را نمی توان یافت که از مشکلات و معضلات سخن نگوید و یا از آن ننالد. از این رو، شناخت و یافتن راهکارهایی برای برونرفت از این مشکلات، دغدغه هر انسانی است. حتی کسانی که از راهکارهای موفقیت، سخن می گویند و طرح ها و پیشنهادهایی را در این زمینه ارایه می دهند، در حقیقت به نوعی سخن از راه های برونرفت از مشکلات و دشواری هایی می کنند که مانع عمده در سر راه تحقق آرمانی است که از آن به عنوان موفقیت یاد می کنند. مقاله حاضر در صدد تبیین راهکارهای قرآن جهت برون رفت از مشکلات روحی و روانی است که با هم آنرا از نظر می گذرانیم .
چگونگی مواجهه با مشکلات
برخی از مشکلات و دشواری ها به گونه ای است که انسان حتی با عقل جمعی و مشاوره با دیگرانی چون استادان آگاه و کارشناسان نمی تواند راهی برای بیرون آمدن از آن بیابد. مواردی که به حق می توان گفت که انسان در آن حالت از همه کس و همه چیز نومید می شود و همه درهای رهایی را به سوی خود بسته می بیند. در این گونه موارد است که پای رمالان و دلالان باز می شود تا با سرکیسه کردن مردم راه برونرفت را در اختیار ایشان بگذراند. راه هایی چون فال قهوه و پیش گویی و ورد و جادو و جفر و اسطرلاب از روش های کسانی است که وامانده و نومید از یافتن راهی معقول و معمول برای رهایی از مشکلات خود هستند. برخی نیز در اوج مشکلات به جهت سستی بنیادهای بیشنی و گرایشی دست به خودکشی می زنند. در حقیقت به جای حل و فصل مشکلات می کوشند تا با پاک کردن صورت مساله یعنی خویشتن خویش، از رنج مشکلات و گرفتاری ها برهند. این اوج نومید و یاس است که خداوند از آن به قنوط تعبیر می کند و در قرآن می فرماید: اذا مسه الشرفیؤس قنوط (فصلت آیه 49)؛ هنگامی که به آنان شر وبدی می رسد (و گرفتار مشکلات و ناملایمات زندگی می گردند پس مایوس و نومید می گردند. در جایی دیگر این افراد و اشخاص را انسان هایی گمراه می شمارد که حق و راه درست را نشناخته و بدان سو نمی روند: و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون (حجر آیه 56)؛ و جز گمراهان کسی از رحمت پروردگارش مایوس و نومید نمی شود.
نومیدی و بریدن از حق و رحمت واسع و گسترده او به عنوان گناهی کبیره و بزرگ شمرده شده است که هر مومنی به خدا و رستاخیز می بایست از آن پرهیز کند، (زمر آیه 39) و از این که دچار گرفتارهایی و مشکلات و بدی ها می شود نمی بایست از خدا و رحمت او نومید شود. (روم آیه 36)
علوم غریبه و راهکارهای پیشنهادی آن
برخی با توجه به تایید علوم و دانش هایی که در اصطلاح از آن علوم غریبه یاد می کنند می کوشند با استمداد و یاری از آن مشکلات خود را که از طرق عادی و معمولی و اسباب ظاهری و طبیعی قابل حل و فصل نیستند، حل نمایند. در برخی از آیات و حتی روایات از توانمندی های برخی از افراد چون هاروت و ماروت (بقره آیه 102) و جنیان که دارای قدرت فوق العاده ای بوده اند (نمل آیه 39 و 40 نیز جن آیات 6 و 7) سخن رفته است. سحر و جادو در برخی موارد تایید شده و این دانش ها به عنوان علومی یاد شده است که توانمندی های خاصی برای انسان فراهم می آورد. از این رو هر چند که برخی از رفتارها و استفاده ها و یا سوء استفاده ها مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته است ولی اصل آن مورد تردید نیست. از این رو برخی بر این باورند که می توان با استفاده مشروع از این علوم و دانش ها به مقصد و مقصود رسید و مشکلات را از پیش رو برداشت. اما ناگفته نماند که این علوم و دانش ها در اختیار هر کسی نیست و افزون بر دور بودن از دسترسی توده مردم، موجبات سوء استفاده نیز در آن فراوان است. این را ه ها نه تنها در اختیار همگان نیست بلکه دغل کاران در این عرصه زیاد هستند. افزون بر این که این علوم و دانش ها به گونه ای نیست که عموم مردم بتوانند از آن بهره گیرند. بنابر این بهترین راهکار آن است که انسان با استفاده از کوتاه ترین و مناسب ترین و درست ترین و کم هزینه ترین راه که در اختیار همگان است به مقصد و مقصود دست یابد. این راه همان چیزی است که ما از آن به راهکارهای قرآنی برای برونرفت از مشکلات و معضلات دنیایی و اخروی، مادی و معنوی یاد می کنیم.
نگاه قرآن به علل مشکلات
قرآن برای مشکلات و دشواری ها وبدی هایی که انسان بدان گرفتار می شود عللی را بیان می کند. شناخت این علل می تواند برای درک و فهم بهتر راهکارهایی که قرآن برای برونرفت از مشکلات ارایه می دهد مفید وسازنده باشد؛ زیرا بدون شناخت علت های پیدایی مشکلات نمی توان به راهکارهای برونرفت دست یافت و یا اگر راهکارهایی ارایه می شود بدان اعتماد و عمل کرد. به عنوان نمونه کسانی که به سوی رمل و جفر و اعداد کشیده می شوند میان مشکلات و راهکارهایی که این دسته افراد و اشخاص ارایه می دهند نوعی رابطه علی و معلولی می یابند و می کوشند تا با برطرف کردن (دفع و یا رفع) آن بتوانند از مشکلات برهند و به موفقیت دست یابند. این دسته افراد دست کم به رابطه همبستگی میان مشکلات و مثلا رمل اعتقاد دارند و بر این باورند که رمل می تواند این دسته از مشکلات را بردارد. ایجاد محبت یا دشمنی با ورد و یا دعای خاص به معنای باور به نوعی همبستگی میان دو پدیده است. این باور است که فرد را به سوی دعانویس و یا رمال می کشاند.
بنابراین برای فهم درست راهکارهای قرآنی برای برون رفت از مشکلات و معضلات، شناخت عللی که قرآن برای مشکلات بیان می کند می تواند مفید باشد. از این رو می بایست پیش از بیان راهکارهای قرآنی برای برون رفت از مشکلات مختلف و متعدد، به بیان عللی بپردازیم که قرآن آن ها را به عنوان علل مشکلات به صورت صریح و بی پرده و یا در قالب مثال و غیرمستقیم بیان و مطرح کرده است.
یکی از عللی که قرآن برای ایجاد مشکلات بیان می کند طبیعت دنیاست. دنیا به عنوان مکان تضاد به گونه ای است که نمی تواند برای همگان یکسان عمل کند. اگر برای کسی که خشت می زند، آفتاب مفید و سازنده است برای دیگری که کشت و زرع دارد باران امری مفید شناخته می شود. از این رو برای فردی بارش باران موفقیت آور و سازنده است ولی برای دیگری مشکل آفرین و مضر شناخته می شود.
از علل دیگری که می توان برای مشکلات بیان داشت، آزمونی بودن دنیاست. دنیا برای انسان به عنوان مکان تکلیف و بروز استعدادها و ظرفیت ها عمل می کند. انسان تا دچار مشکلات و معضلات نگردد نمی تواند، ظرفیت ها و توانمندی های سرشته در خود را آشکار و آزاد سازد. ظرفیت ها و توانمندی هایی که قرآن از آن به اسما و جعل اسما می کند (بقره 32) هرنام و اسمی که در انسان سرشته و نهاده شده است یک توانمندی و قدرتی است که می تواند با آن برخود و جهان سیطره کند و به عنوان آفریننده و پروردگار عمل نماید. این توان از آن رو در انسان سرشته شده است که انسان خلیفه خدا در زمین و هستی است و زمین و دنیا به عنوان قرارگاه موقت او عمل می کند تا در یک فرآیند به نسبت طولانی خود را آن چنان که هست بشناسد و نشان دهد. (مستقر و متاع الی حین) از این رو دنیا را آزمایشگاه انسان سازی دانسته اند که درمیان تضادها و اختلافات و مشکلات می تواند ظرفیت های خود را آزاد ساخته و به فعلیت رساند. مشکلات و دشواری هایی که پیش روی بشر قرار می گیرد، موجب می شود تا انسان برای رهایی از آن به تفکر و ابتکار و ابداع و اختراع دست زند و مشکلات را به خرد و عقل و ایمان خود به موفقیت تبدیل و تغییر نماید. به همین علت گفته اند که نیاز و احتیاج مادر اختراع و ابتکار است.
نیاز در حقیقت چهره دیگری از مشکلات است که انسان با آن رو به روست.
وقتی مشکلی ایجاد می شود نیازی پدید می آید و انسان برای رفع این نیاز و مشکل می کوشد تا راهکارهایی را بیابد و این هنگام است که خلاقیت و تخیل دست به دست هم می دهند و راهی برای نیاز و مشکل پیدا می کنند.
از علل دیگری که قرآن آن را به عنوان علل مشکلات بیان می کند، نوع رفتار انسان با خود و طبیعت است. برخی از گرفتاری های انسان برآیند و نتیجه اعمال و رفتاری است که انسان نسبت شخصیت خود و یا نسبت به دیگران و یا جامعه و یا زمین انجام می دهد. قرآن دراین باره می فرماید: ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس (روم آیه 41)؛ فساد و مشکلات در خشکی و دریا به جهت دستاوردهای مردم پدیدار شد. به این معنا که برخی از دستاوردهای بشر و مردم چیزی جز فساد در محیط زیست نیست. این گونه دستاوردهای زیانبار انسانی است که محیط زیست را به فساد و تباهی می کشاند و در نتیجه آن برای آدمی مشکلاتی پدیدار می گردد. در آیه دیگری نیز مشکلات فردی را که از آن به سیئات و بدی ها تعبیر می کنیم، به اعمال انسانی و دستاوردی از آن به شمار آورده می فرماید: و ان تصبهم سیئه بما تقدمت ایدیهم اذا هم یقنطون (روم آیه 36) و هرگاه بدی به جهت آن چه دست هایشان پیش فرستاده بدان ها می رسد دراین هنگام نومید و مایوس می شوند.
این گونه مشکلات و بدی هایی که به انسان به جهت اعمال و رفتار نادرست فردی و یا جمعی به خود و یا جامعه و حتی محیط زیست می رسد، بدی هایی هستند که می بایست انسان خود را سرزنش کند ولی با این همه نومید نگردد؛ زیرا خداوند حتی برای این گونه مشکلات که بازتاب عمل خودمان می باشد، راهکارهای برون رفتی را ارایه داده است.

انواع آسیبهای اجتماعی

انواع آسیبهای اجتماعی
مقدمه
مسئله مربوط به آسیبهای اجتماعی از دیرباز در جامعه بشری مورد توجه اندیشمندان بوده است. همزمان با گسترش انقلاب صنعتی و گسترش دامنه نیازمندیها ، محرومیتهای ناشی از عدم امکان برآورده شدن خواستها و نیازهای زندگی موجب گسترش شدید و دامنه‌دار فساد ، عصیان ، تبهکاری ، سرگردانی ، دزدی و انحراف جنسی و دیگر آسیبها شده است.
هر چند اکثر مشکلات اجتماعی انواعی تکراری در طول نسلهای مختلف هستند، اما چنانکه مشاهده می‌شود برخی از این انواع در برخی نسلها اهمیت بیشتری پیدا کرده است و حتی برخی انواع این آسیبها در نسلهای بعدی زاده شده‌اند. از سوی دیگر از آنجایی که یکسری علل غالب در هر جامعه وجود دارند که نسبت به سایر علل اهمیت بیشتری در بروز آسیبها دارند، هر چند از انواع متمایز آسیبها سخن می‌رود، اما عمدتا همپوشیهایی بین آنها دیده می‌شود.
وابستگی دارویی یا اعتیاد
اعتیاد به معنی تمایل به مصرف مستمر یا متناوب یک ماده برای کسب لذت یا رفع احساس ناراحتی اطلاق می‌شود که قطع آن ناراحتیهای روانی یا اختلالات جسمانی ایجاد می‌کند. در گرایش به اعتیاد عوامل مختلفی شناسایی و مطرح شده‌اند. این عوامل هر چه باشند (که البته در مباحث مربوط به علت شناسی حائز اهمیت هستند.) سرچشمه بسیاری مشکلات فردی ، خانوادگی و اجتماعی هستند. اعتیاد به سبب ویژگیهای ذاتی خود ، اغلب با سایر آسیبها همراه می‌شود و موجب هدر رفتن نیروهای ثمربخش جامعه می‌شود.
انحرافات جنسی
غریزه جنسی هم می‌تواند منشأ بروز عالیترین نمودارهای ذوقی و هنری باشد و هم منشأ تشکیل بنیاد یک خانواده و هم منشأ بسیاری از جرائم. عوامل مختلف محیطی و خانوادگی و اجتماعی سر منشأ بروز انواع انحرافات جنسی هستند. هر چند برخی از این نوع انحرافات مشکلاتی فردی هستند، ولی اکثر آنها به آن جهت که در ارتباط با فرد دیگر معنی پیدا می‌کنند عوارض اجتماعی را در بر خواهند داشت.
از سوی دیگر مبارزه با این دسته از آسیبها در برخی موارد نیازمند تغییرات اساسی اجتماعی است و لازم است تحولاتی کلی و برنامه ریزی‌های دقیقی جهت رفع آنها صورت گیرد و این تغییرات با ارائه آموزشهای وسیع اجتماعی برای افراد و خانواده‌ها و رفع عوامل بنیادی امکانپذیر خواهد بود. این دسته از انحرافات نیز اغلب با سایر آسیبها در ارتباط نزدیک هستند و گاهی حتی موجب بروز مشکلات جدی می‌شوند. مثل بیماری ایدز که با انحرافات جنسی ارتباط نزدیک دارد.
سرقت و دزدی
بطور کلی سرقت و دزدی هم از لحاظ عرفی و هم از لحاظ قانونی به عنوان یک آسیب جدی محسوب می‌شوند. هر چند عوامل متعددی در بروز این مشکل شناخته شده‌اند، مثل فقر و بیکاری ، اعتیاد و شیوه‌های تربیتی ، اما باید توجه داشت مبانی شخصیت اهمیت ویژه در ارتکاب دزدی دارند. این افراد معمولا از لحاظ رشد اخلاقی در سطح خیلی پایین و ضعیف هستند و بطور کلی ثبات و استواری و قدرت تحلیل و تفکر درباره پیامدهای رفتار خود را به قدر کافی ندارند. در مباحث مربوط به علل زردی به علل تربیتی تأکید فراوان می‌شود. الگوهای رفتاری خود والدین ، واکنشهای آنها درباره دزدیهای کوچک دوران کودکی ، مسأله پول توجیهی و کمک به شناخت مسأله مالکیت در دوره کودکی در ارتباط نزدیک با رفتارهای دزدی بزرگسالی و نوجوانی دارند.
خودکشی
خودکشی هر چند در وهله اول یک مشکل فردی به شمار می‌رود ولی از آنجایی که فرد در اجتماع زندگی می‌کند و تأثیرات متقابلی همواره بین آنها برقرار است، به عنوان یک معضل اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد. آمار خودکشی معمولا با سایر جرایم و آسیبها ارتباط پیدا می‌کند، بطوری که در میان گروههای مبتلا به اعتیاد خودکشی بیشتر دیده می‌شود. همچنین در آسیبهای مربوط به انحرافات جسمانی بویژه در میان قربانیان این انحراف خودکشی پدیده شایعی است. در میان بیماران روانی بویژه افسردگیهای شدید نیز اغلب خودکشی مسأله قابل توجهی است.
به هر حال خودکشی پیوندهایی با متغیرهای اجتماعی دارد بطوری که علاوه بر تأثیری که از شرایط اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. ارائه راهکارهای مناسب در بررسی مشکلات گروههای در معرض خطر مثل معتادین و خانواده‌های آن ، بیماران روانی و خانواده‌های آنها ، خانواده‌های نابسامان و آموزشهای فردی در مواجهه با تغییرات اساسی روشهایی سودمند خواهد بود. در این راستا توجه به گروههای سنی که در معرض خطر بیشتری هستند و خودکشی در میان آنها رواج بیشتری نسبت به سایر گروههای سنی دارد، مثل نوجوانان و جوانان اهمیت زیادی دارد.
مهاجرت
مهاجرت علاوه بر مشکلات اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی که دارد مستلزم تغییراتی خاص است که مطابقت و سازگاری با آنها اغلب مشکلاتی را برای فرد و جامعه ایجاد می‌کند. به عبارتی علاوه بر اینکه مهاجرت در برنامه ریزیهای کلان اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی مشکلاتی را ایجاد می‌کند، مثل مهاجرت روستاییان به شهرها که خالی شدن روستاها از سکنه ، کاهش کشاورزی ، افزایش مشاغل کاذب و ... را به دنبال دارد موجب می‌شود، تا فرد برای سازگاری با تغییرات حاصل فشار زیادی را متحمل شود.
شوک فرهنگی یکی از عوارض حاصل از مهاجرت است که با اضطراب و افسردگی ، احساس جدا شدن و مسخ واقعیت و مسخ شخصیت مشخص است. تحقیقات نشان می‌دهد شیوع مشکلات روحی و روانی بین مهاجرین بخصوص در بین مهاجرینی که شرایط مقصد بسیار متفاوت از شرایط مبدأ یا محل سکونت قبلی آنها بوده است شیوع بیشتری دارد. رایجترین اختلال علائم پارانوئید یا سوء ظن است که به احتمال قوی به دلیل تفاوتهای آنان از نظر زبان ، عادات و آداب و رسوم ، چهره ، نوع لباس و غیره است.
بی ‌خانمانی
منابع فزاینده‌ای وجود مسائل ویژه‌ای را در افراد بی خانمان تأیید می‌کنند. چنین کسانی ممکن است در خیابانها سرگردان باشند یا به علل برخی بزهکاریهای دیگر که معمولا توأم با بی خانمانی آنهاست مثل دزدی ، اعتیاد و ... در زندانها یا کانونهای اصلاح و تربیت بسر برند. در بین افراد بی خانمان دسته‌های مختلفی از افراد دیده می‌شود، یک دسته شامل بیماران روانی شدید هستند که اغلب یا مدتهاست از خانواده خود دورند یا بطور موقتی از خانه خارج شده‌اند. معتادین گروه دیگری از این افراد را شامل می‌شوند که معمولا مراحل عمیق اعتیاد خود را می‌گذرانند.
کودکان خیابانی و دختران و زنانی که با بی خانمانی به انحرافات جنسی نیز مبتلا هستند دو دسته دیگر را در بین افراد بی خانمان تشکیل می‌دهند. بسته به مکان جغرافیایی محله فقیر نشین شهر ، پارک شهر ، حومه شهر و نواحی روستایی خصوصیات این جمعیت فرق می‌کند. برخی در محدوده جغرافیایی نسبتا ثابتی می‌مانند در حالیکه عده‌ای از یک قسمت کشور به بخشهای دیگر یا از منطقه شهر به مناطق دیگر مسافرت می‌کنند.
فقر
فقر در واقع مادر تمام آسیبهای اجتماعی است. فقر با بسیاری مسائل زیر پا از جمله ضعف تندرستی و افزایش مرگ و میر ، بیماری روانی ، شکست تحصیلی ، جرم و مصرف دارو رابطه دارد. هر چند خود فقر بطور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما این لزوما به این معناست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند. افرادی نابسامان و مشکل ساز برای اجتماع هستند. مشکلات اقتصادی ، عدم تأمین نیازهای جسمی و روانی اغلب زمینه‌ای برای بروز و ظهور مشکلات اجتماعی دیگری است.
بیکاری
بیکاری معضل اجتماعی دیگری است که هم آسیبهای جدی فردی و هم آسیبهای قابل ملاحظه اجتماعی را در دامن دارد. بیکاری بویژه در نسل پر انرژی و جوان که انرژی و قدرت و نیروهای آنها راکد و بی‌مصرف باقی می‌ماند نمود بیشتری پیدا می‌کند و زمینه را برای انوع انحرافات اجتماعی فراهم می‌سازد. وجود فرصتهای همیشه خالی ، عدم تحمل بیکاری ، فقدان قدرت تأمین نیازها به دلیل نداشتن درآمد، زمینه‌هایی آماده برای کاشت بذر جرم و انحرافات می‌باشند.

پیشگیری از آسیب های اجتماعی در نوجوانی

پیشگیری از آسیب های اجتماعی در نوجوانی   
مطالعه انحرافات و کجروی های اجتماعی و به اصطلاح آسیب اجتماعی عبارت است از مطالعه و ریشه یابی بی نظمی ها، ناهنجاری ها و آسیب هایی نظیر بیکاری، اعتیاد، فقر، خودکشی، طلاق و ... همراه با علل و شیوه های پیشگیری و درمان آنها.
اگر در جامعه یی هنجارها مراعات نشود، منجر به بروز کجروی می شود و رفتارها دچار آسیب می شوند. به عبارتی آسیب، زمانی پدید می آید که از هنجارهای مقبول اجتماعی، تخلفی صورت پذیرد. نبود پایبندی به هنجارهای اجتماعی منجر به پیدایش آسیب اجتماعی می شود. عوامل پیدایش آسیب های اجتماعی به ویژه در نوجوانان و جوانان را می توان به سه دسته عمده تقسیم کرد. عوامل شخصیتی، عوامل فردی و عوامل اجتماعی از این دسته اند.
عوامل شخصیتی از جمله عوامل معطوف به نبود تعادل روانی، شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است. در افراد کجرو این ویژگی شخصیتی عبارت است از خودمحوری، پرخاشگری، هنجارشکنی، فریبندگی ظاهری و نبود احساس مسوولیت برون گرا؛ تشنه هیجان و ماجراجویی و ... که هیچگاه به پیامد عمل خود نمی اندیشند و به طور معمول مستعد انجام رفتارهای نسنجیده و انحرافی هستند.
افراد گاهی برای رسیدن به آمال و آرزوهای بلند و دست نیافتنی غیرواقعی مرتکب جرائم می شوند. گاهی اوقات هم ارتکاب به جرائم را فقط یک کار تفننی و به عنوان گذران اوقات فراغت می دانند یا اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادی هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار کند، ولی فقط به خاطر چند روز زندگی خوش، دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع می زنند.گروهی از نوجوانان نیز به دلیل روحیه تنوع طلبی و زیاده خواهی و نداشتن هدایت درست غرایزطبیعی، دست به اعمال خلاف می زنند.در بررسی آسیب ها و انحرافات اجتماعی، می توان به علل اجتماعی انحرافات پرداخت.
آشفتگی کانون خانواده و طرد شدن از جامعه
از مولفه های مهم در سوق یافتن نوجوانان و جوانان به سمت بزهکاری و انحرافات اجتماعی، گسسته شدن پیوندهای عاطفی و روحی میان اعضای خانواده است. هرچند در بعضی از خانواده ها، پدر و مادر دارای حضور فیزیکی هستند، اما حضور وجودی و معنوی آنها برای فرزندان محسوس نیست. در چنین وضعیتی فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هیچ نظارت، ضابطه و قانون خاصی در خانواده صورت می گیرد. در برخی از خانواده ها پدر، مادر یا هر دو، بنا به دلایلی همچون طلاق و جدایی ، مرگ والدین و ... نه حضور فیزیکی دارند و نه حضور معنوی. در اینگونه خانواده ها که با معضل طلاق و جدایی مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلی خود را از دست داده و هیچ هدایت کننده یی در جریان زندگی ندارند، بنابراین در پاره یی از موارد به دلیل نیافتن پناهگاه جدید، گرفتار ناملایمات می شوند.
چگونگی برخورد دوستان، خویشان و همسایگان با فرد بزهکار، در نوع نگاه متقابل وی با دیگران تاثیر بسزایی دارد. در مجموع، اگر این برخوردها، قهرآمیز و به صورت طرد فرد از محیط اجتماعی باشد، جدایی او از جامعه سرعت بیشتری پیدا می کند. این نوع برخورد، همواره به عنوان هزینه ارتکاب هر جرمی مدنظر است. علاوه بر این، افرادی که دارای منزلت و پایگاه اجتماعی پایینی هستند یا از نقص عضو، بیماری جسمی، روحی و مشاغل پایین خود یا والدین شان رنج می برند نیز از سوی افراد جامعه مورد بی مهری قرار گرفته و ناخواسته طرد می شوند که احتمال دارد گاهی این افراد دچار ارتکاب جرم شوند.از دیدگاه جامعه شناسان و روانشناسان بیکاری یکی از ریشه های مهم بزهکاری و کجروی افراد یک جامعه است. بیکاری موجب می شود که افراد بیکار جذب مراکز تجمع افراد بزهکار شوند.
علاوه بر این، بیکاری زمینه ساز بسیاری از انحرافات اجتماعی است، چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت نمی تواند مخارج زندگی خود را تامین کند. از نظر چنین فردی، بزهکاری به ظاهر معقول تر و بهترین این راه هاست. حاصل تحقیقات صورت گرفته نیز حکایت از تاثیر قاطع بیکاری و فقر بر افزایش بزهکاری دارد. در میان علل و عوامل پیدایش بزهکاری و ارتکاب انحرافات اجتماعی، عامل فقر و مشکلات معیشتی و اقتصادی از جایگاه ویژه یی برخوردار است. کم بودن بضاعت مالی خانواده ها و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای طبیعی و ضروری امکان ادامه تحصیل حتی در مقطع متوسطه، تامین پوشاک متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و ... زمینه بروز سرخوردگی، ناراحتی های روحی، دلمشغولی، افسردگی و انزواطلبی را در فرزندان فراهم می سازد. این امر موجب می شود این افراد برای التیام ناراحتی های ناشی از مشکلات خود به اقداماتی دست زده و خود درصدد حل مشکل خویش برآیند. در نتیجه ممکن است بسیاری از این افراد دست به ارتکاب اعمال ناشایست بزنند.
دوست ناباب و محیط
گروه همسالان و دوستان الگوهای مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و منش هستند. فرد برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان قرار گیرد ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزش های آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد می شود.
تاثیر گروه همسالان، همفکران، همکاران و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تاثیر خانواده نیست چرا که فرد پس از خانواده منحصراى زیر نفوذ گروه قرار می گیرد. بدین روی اگر فردی با گروهی از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تاثیر رفتار آنان قرار می گیرد و معتاد می شود چون از سویی ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع پذیرفتن آنهاست و از سوی دیگر معتادان هم علاقه مندند مواد مخدر را به طور دسته جمعی استعمال کنند که هم در موقع استعمال مصاحبتی داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماعی بر خود بکاهند.
در این صورت اگر نوجوانی از تعلیم و تربیت مقدماتی و صحیح خانوادگی محروم باشد و خانواده اش او را از مضرات اعتیاد مطلع نکرده باشد و در محیط اعتیاد زندگی کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود، زیاد است.محیط نیز از جمله عوامل تاثیرگذار در پیدایش رفتارهای شایسته یا ناشایست است.
در پیدایش هر جرمی با تحلیل دقیق به این نتیجه می رسیم که محیط اجتماعی بستر کاملاً مناسبی برای فرد بزهکار فراهم آورده و عامل مهمی برای پیدایش رفتار مجرمانه توسط وی بوده است. اگر نظام اجتماعی بر معیارها و الگوهای ارزشی استوار باشد و برنامه های هدفدار و مشخصی طرح ریزی شود امکان انحراف اجتماعی در جامعه و در میان افراد بسیار ضعیف خواهد بود.نوجوانی و جوانی یکی از مهم ترین مراحل زندگی محسوب می شود و آخرین مرحله تحول شناختی و گذر از مرحله پیرو دیگران بودن به دوره مستقل بودن است؛ دوره یی که نوجوان به هویت واقعی خویش دست می یابد. نوجوان با خود می گوید؛ اکنون من دیگر کودک نیستم، یک بزرگسال هستم. در این مرحله دیگر والدین نمی توانند به او کمک چندانی کنند، زیرا وی الگوهای خود را در جای دیگری جست وجو می کند. همچنین میل به اظهار وجود و اثبات خود یکی از طبیعی ترین حالات روانی دوره نوجوانی و جوانی است.نوجوان و جوانی که دوره کودکی را پشت سر گذاشته باید خود را برای زندگی مستقل اجتماعی آماده کند. تحقق این موضوع پیش از هر چیز مستلزم یافتن هویت خویشتن است.از این رو می توان گفت بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامی های اولیه زندگی دارد.

نقش خانواده در تربیت اجتماعی فرزندان

نقش خانواده در تربیت اجتماعی فرزندان
مقدمه :
به نهاد مقدس خانواده از هر طرف که بنگریم عظمت و جلال بهت آوری را ملاحظه می کنیم .این بهت و تحیر به خاطر آن است که این نهاد ریشه دار در تاریخ بشری مخلوق خداوند است و آغاز حرکت جامعه بشری در پرتو آثار و عملکردهای آن شکل گرفته است . هیچکدام از نهاد های بشری این ویژ گی را دارا نمی باشد و جمال و لال خانواده در عالم هستی بی نظیر است .
   د راین مقاله قصد داریم از منظر عوامل بیرونی به نهاد خانواده بنگریم تا ارتباط نظم اجتماعیکلان با نظام به ظاهر خرد خانواده چهره بگشاید و مشتاقان عرصه تربیت را بیش از پیش به خود جلب کند .
خانواده و فرهنگ :
به راستی بین فرهنگ به عنوان روح حاکم بر روابط انسان ها و خانواده بعنوان روح حاکم بر روابط انسان ها و خانواده به عنوان زیباترین مظهر رابطه انسانیچه رابطه ای وجود دارد ؟
آیا فرهنگ خانواده را می سازد و تحت تاثیر قرار می دهد یا خانواده فرهنگ را متاثر می سازد ؟
    در این نوع مباحث ، بهترین سخن آنست که بگوییم : « این دو رابطه متقابل دارند .» بدون تردید تعامل و رابطه متقابل بین امور قاعده عالم هستی است واصو لاً چیزی در عالم مشاهده نمی کنیم که صرفاً منفعل باشد و هیچ فعلی از خود بروز ندهد و لی نکته ظریف در شرح تعامل امور آنست که تعامل امور با عدل و انصاف نگریسته شود . در تبیین رابطه فرهنگ با خانواده نیز به چنین تدبیر و دقتی محتاج می باشیم .
    اگر دراین نکته بسیار مهم تامل کنیم که اعضای جامعه هر کدام محصول یک خانواده اند و رفتار های آنان به مجمو عه ای به نام فرهنگ شکل می دهند ، حقیقت امر روشن می شود .
به طور کلی وقتی افراد به عنوان نوجوان و جوان از خانواده خود بیرون می آیند ، صرفاً شخص ظاهر نمی شود بلکه « شخصیت » ظاهر می گردد . این شخصیت که مجموعه ای از ویژ گی های اکتسابی فرد اکتسابی فرد را به نمایش می گذارد ، به طور مستقیم در محیط پیرامون تاثیر گذار است . یعنی هر فرد باید با یک سرمایه اجتماعی خاص راه خانه تا جامعه را بپیماید . اگر این سرمایه نامطلوب باشد اثر نامطلوب بر زندگی اجتماعی خواهد گذاشت و اگر مطلوب باشد به زندگی اجتماعی جهت مثبت خواهد بخشید .
    البته قصد نداریم که تاثیر فرهنگ بر جامعه را انکار کنیم بلکه اکید بر آنست که نهاد خانواده منشاء و منبع تولید فرهنگ است و فرهنگ چیزی جز نظام ارزش ها و هنجار های نهادینه شده و ساختار های مبتنی بر هنجار ها نیست .
    زندگی خانوادگیدردرونی ساختن ارزش ها نقش بسیار موثری را ایفاء می کند . امکاناتی که در درون خانوادهد برای فرهنگ سازی وجود دارد در هیچ نهاد دیگری نیست .روابط مودت آمیز اعضای خانواده که براحتی خطاها و کاستی ها را در خود هضم می کند و عرصه برای رشد و اعتلای افراد فراهم می سازد ، و نیز تاثیر پذیری از رفتار والدین که با مکانیسم منحصر به فرد انجام می پذیرد و آن خیر وبرکتی که خداوند در باطن و سرشت خانواده قرار داده است همه از ابعاد و انواع امکانات بالقوه و بالفعل این مخلوق با عظمت محسوب می شوند .
   علاوه بر صاحبنظران داخلی ، اندیشمندان جهان و نهاد های فرهنگی بین المللی نیز به این نتیجه رسیده اند که مبادا کوچک شمردن صورت ظاهری خانواده ما را از بزرگ بودن سیرت غافل سازد .
   درست است که این نهاد با ارزش حیات بشری در مغرب زمین و زندگی آمریکایی و اروپایی مظلوم واقع شده است ، ولی این مظلومیت را متفکران دلسوز عالم می بینند و در محافل فرهنگی و علمی جهان به افشای حقایق می پردازند . هر چند با گذری بر منابع اصیل دینی خودمان در خصوص ارزش و مقام خانواده با عظمت ترین تجلیل ها و تمجید ها را دریافت می کنیم ، ولی پذیرفتن این حقیقت هرگز به این معنا نیست که در انتشار یک پیام با دلسوزان عالم هم صدا نشویم .
    تامل در برخی احادیث ارزشمند رهبران دینی خود این پیام را به ما می دهد که اعضای جامعه اسلامی باید برای سالم سازی و پویا نمودن خانواده تلاش وافری بنماید و از تجارب مطلوب دیگران نیز بهره بگیرند .
   در جایی حضرت علی (ع) می فرماید : « حکمت به دست آورید ولی از اهل کفر و نفاق » ( نهج البلاغه ) ، دیگر هیچ عذری برای استفاده از تلاش های انسانی متفکران عالم باقی نمی ماند .
  علی ( ع) در فرمانی به مالک اشتر می فرماید :ای مالک از آنانی که اهل خاندان شایسته و صالح اند افرادی را برای مناصب مورد نظر بر گزین .( نهج البلاغه )
درواقع ارتباط بین خانواده و سیاست مملکت داریدر فرمان امام علی ( ع) به خوبی آشکار می شود . به یقیقن آنانی که در یک خانواده صالح و سالم پرورش یافته اند در مسئولیت های سیاسی نیز می درخشند . چون رفتار سیاسی مدیران در یک زمینه تربیتی خاص معنی پیدا می کند و این مناسبات انسانی درون خانواده است که افراد را با صلاحیت های همه جانبه می سازد .
  حضرت علی ( ع) در یک عبارت دیگر می فرمایند : « حوائج خود را از مردم شریف النفس و صاحب خانواده های پاک طلب کنید ، زیرا حوائج نزد آنان بهتر روا می شود و پاکیزه تر صورت می گیرد .»( غررالحکم ،ص 237)
   این بیان امام رابطه خانواده با حیات اجتماعی را آشکار می سازد . در جامعه انواع انسان ها با توانایی های متفاوت زندگی می کنند . برخی توانا و برخی ناتوانند . توانا در مقابل ناتوانها مسئولیت دارند ، ولی کدام توانایی این روحیه انسانی را دارد که د رجامعه دست ناتوان را بگیرد ولی هرگز به تحقیر او راضی نشود ؟
این نوع تواناها بدون تردید د رخانواده های با کرامت و اصیل پرورش پیدا می کنند . اگر این خصلت های انسانی د رخانواده به دست نیاید در هیچ جای دیگر به دست نخواهد  آمد . البته خانواده بالفطره دارای این قابلیت است . اگر قواعد  هنجار های دینی در خصوص تشکیل خانواده به درستی رعایت شود چیزی جز کرامتو بزرگواری بر آن نخواهد خاست .
  خانواده و اقتصاد جامعه :
  آیا تاثیر خانواده صرفاً به فرهنگ و امور معنوی محدود می شود و در امور اقتصادی و مادی تاثیری ندارد ؟
  پاسخ آن است که خانواده همه جای حیات اجتماعی را متاثر می سازد . به طور کلی تنسانی که به طرز مطلوب تربیت شده باشد در همه عرسه ها رفتار های مطلوب خواهد داشت .
   یکی از اموری که در جامعه اسلامی برای رشد و توسعه خود به ان محتاج است دستان توانا و روحیه های بانشاط در عرصه تولید و سازندگی است . زیرا به یقین بدون ساماندهی به امور اقتصادی نمی تواهن به آزو های معنوی رسید . البته قصد نداریم که بگوییم که امور مادی زندگی اجتماعی زیر بنای امور معنوی است ، چرا که اصولاً این ادعا مورد تایید آموزه های دینی نیست . ولی دین اسلام جامعه فقیر و ذلیل را نمی طلبد .
 پس برای ساماندهی مثبت جنبه های گوناگون سازندگی چه باید کرد ؟د ران جا نیز می توان تاثیر عملکرد خانواده را مشاهده کرد . کسی که در زندگی خانوادگی مهارت و روحیه بالنده را به دست نیاورده است زمینه های اولیه و ضروری برای کسب قابلیت های لازم در جامعه را نخواهد داشت .
  ذکر این نکته لازم است که آنچه مدرسه می آموزد از آموخته های خانواده مبتنی است . روحبه کار و تلاش و پرهیز از تنبلی و سستی ، اندیشمندی و بالندگی که از لوازم توسعه همه جانبه به شمار می رود در تربیت خانوادگی بروز ظهور می نماید .
  به ما آموخته اند مردی که برای تامین معاش خانواده اش فعالیت می کند مانند مجاهدی است که در میدان نبرد می جنگد . تامین معاش هم درون درون خانواده خود را می سازد و هم در بیرون فقر و ذلت را از بین می برد .
  به طور معمول گفته می شود که قناعت و رعایت اعتدال در مصرف کلید خوشبختی است . در قرآن نیز آمده است : بخورید و بیاشامید و اسرف نکنید ( سوره اعراف آیه 31)
روحیه پرهیز از اسراف را درکجا باید ایجاد کرد ؟آیا جز این است که فرهنگ قناعت از آموزه های اصیل خانوادگی است ؟ پاسخ ان اینست که پدر و مادر قانع و خانواده معتدل ، فرزند قانع و معتدل پرورش می دهند .
    جمع بندی و نتیجه گیری :
خانواده و جامعه رابطه مستقیم و آشکاری با یکدیگر دارند و حیات اجتماعی سالم از خانواده های سالم شکل می گیرد . به یقیقن بدون پرداختن به وضع خانواده و بدون داشتن برنامه مناسب برای سلامت و بقای این نهاد مقدس، دست یابی به زندگی پویا و رشد یابنده امری محال است . به همین دلیل از اموزه های اعتقادی و تجارب جهانی باید بهره گرفت و دلالت های لازم را برای تاثیر گذاری و جهت دهی منطقی به روابط خانوادگی به دست آورد . به طور کلی تمام اموری که بعد ارزشی دارند و به هسته مرکزی زندگی انسان مربوط می شوند ، از طریق نهاد مقدس خانواده درونی می گردند .
  پیش نهادها :
  در خاتمه پیش نهاد هایی ارائه می گردد که سازمان انجمن و اولیاء مربیان و نهاد های مشابه می توانند با عنایت به آن ها در جهت توسعه برنا مه های خانوادگی قدم های موثر و کار بردی برداند :
1- جمع بندی و تدوین تجارب مثبت و مطلوب بین المللی یکی از امور ضروری است . بدون تردید همه تولیدات فکری جهان در خصوص خانواده مطلوب ما نیستند .لازم است پژوهشکده اولیاء و مربیان در قالب یک کار مطالعاتی و با سوالت مشخص ، تولیدات و تجارب فرهنگی و فکری متناسب با ارزش های انسانی را گرد آوری می کنند و در مجموعه ای تحت عنوان «خانواده و تجارب مثبت جهانی » مدون سازد .
2- تدوین الگوی خانواده در اسلام طرحی است که همچنان معطل مانده است . آن چه در مقالات و کتاب ها در خصوص خانواده ذکر شده است سیمای خانواده در اسلام نیست .لذا پیشسنهاد می شود انجمن اولیاء و مربیان با همکاری سایر دستگاههای مرتبط الگوی خانواده در اسلام را از طریق مطالعه و تحقیق به دست آورد .
3- ضرئری است یک بانک اطلاعاتی جامع از تولیدات فکری و علمی که توسط اهل قلم و اندیشه در قالب مقالات ، کنفراس ها و کتاب ها در ورد خانواده منتشر شده است تهیه گردد و سپس با یک رویکرد « فرا تحلیلی » اصول و روش هایی در مورد ارایه بر نامه هی مربوط به توسعه و تقویت خانواده مورد استفاده قرار گیرد .
  گاهی ممکن است سوالاتی را طرح و برای پاسخ آنها تلاش کنیم که قبلاً پاسخ داده شده اند ، یا ممکن است سوالات اساسی که با توجه به شرایط حاضر طرح آنها ضروری است به ذهن نیاید در حالی که با مطالعه و تحلیل تحقیقات و مکتوبات قبلی چه بسا بتوانیم به سوالات تازه ای دست پیدا بکنیم .
   نباید از یاد برد آنان که سوالات خوب طرح می کنند ، در واقع کلید هایی را برای باز کردن قفل های فکری و فرهنگی فراوان تدارک می بینند .
 منابع :
-قرآن کریم
- نهج البلاغه
- غررالحکم
- جمعی از مولفان :خانواده و تعلیم و تربیت

مهارت نه گفتن

مهارت نه گفتن
 یکی از مهارت های ارتباطی، نه گفتن است. مهارت نه گفتن یا رفتار قاطع به عنوان یکی از ابزارهای مؤثر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی شناخته می شود .
بسیاری از نوجوانان به این دلیل دچار آسیب هایی مثل اعتیاد به مواد مخدر و الکل می شوند که توانایی رفتار قاطع یا قدرت نه گفتن را ندارند. آنها اغلب رفتار انفعالی را بر می گزینند. یعنی برای اینکه حمایت و دوستی همسالان خود را از دست ندهند، در مقابل خواست های آنها مقاومت نکرده و دوستی خود را به بهای ناراحتی خود و خانواده خود و یا آسیب دیدن حفظ می کنند. از سوی دیگر بعضی از نوجوانان دراین حالت رفتار پرخاشگرانه نشان داده، دوستان خود را می رنجانند و این باعث کناره گیری دوستان و در نتیجه تنها ماندن نوجوان منجر می شود که این امر نیز در نوع خود آسیب محسوب می شود. چرا که نوجوانی دوره دوستی و صمیمیت است نه  تنهایی و انزوا .
براساس گفته های فوق آموزش مهارت نه گفتن بسیار ضروری می نماید. رفتاری جرات مندانه داشته باشند تا هم خود آسیب نبینند و هم دوستان خود را حفظ کنند .
البته هنگامی که به نوجوانان می آموزیم رفتار قاطع داشته باشند، این نکته را نیز باید به آنان بیاموزیم که موقعیت ها را ارزیابی کرده و امنیت شخصی خود را نیز در نظر بگیرند . در برخی از موقعیت ها برسر حرف خود ایستادن و رفتار قاطع داشتن می تواند خطرناک باشد، مثل مواقعی که شخصی مسلح یا مست باشد، یا مواد مخدر استعمال کرده باشد، بسیار خشمگین باشد و ...
آموزش رفتار قاطع یا مهارت نه گفتن از آموزش های ضروری دوران نوجوانی است. تجربه نشان داده است که اکثر کسانی که به سیگار، مواد مخدر، رفتارهای پر خطر جنسی ، الکل و سایر آسیب های اجتماعی دچار شـده اند، از سنین نوجوانی و در اثر ارتباطات صمیمی با همسالان دراین وادی پا گذاشته اند . با آموزش مهارت های زندگی و مخصوصا رفتار قاطع به نوجوانان می توانیم از بسیاری از آسیب های آینده پیشگیری کرده، در عین حفظ دوستی و صمیمیت که لازمه سنین نوجوانی است، آسیب های ناشی از این دوستی ها را به حداقل برسانیم .
 رفتارهای پر خطـر:
بعد از انقلاب صنعتی و با افزایش شهر نشینی کنترل های اجتماعی در شهرها کمتر شد و با کاهش این کنترل ها رفتارهای پر خطر انسان ها شهرنشینی نیز افزایش یافت. طلاق، اعتیاد، فرار دختران از خانه، کودکان خیابانی، زندانی ها و خانواد های آنها و... و مخصوصا دراین اواخر بیماری مهلک ایدز از جمله رفتارهای پر خطر اجتماعی به شمار می روند .
اعتیاد از جمله آسیب های اجتماعی است که وضعیت بسیارخطرناکی را برای جوامع و افراد ایجاد می کنند . اعتیاد یک آسیب چند عاملی است که عوامل متعددی درایجاد آن  دخیل  هستند . این عوامل را می توان در سه گروه دسته بندی کرد . عوامل فردی ، متوسط و کلان . عوامل فردی مثل وضعیت روانی و شخصی هر فرد، افکار، نگرش ها و روابطش، عوامل متوسط مثل خانواده و دیگر گروه هایی که فرد با آنها در ارتباط است، گروه های اولیه و ثانویه و عوامل کلان مثل وضعیت اقتصادی جامعــه، نرخ بیکاری، سیاست های اجتماعی و ...
در بررسی اعتیاد باید هر سه گروه عوامل مورد بررسی قرار بگیرند . در ساده ترین تعریف ، اعتیاد به معنی وابستگی جسمی و روانی و فکری به یک ماده است که اگر در فاصله زمانی مقرر آن ماده به بدن نرسد، فرد معتاد دچار تنش ها و آسیب های جسمی و روانی می شود. برای پیشگیری از اعتیاد نیاز است که نوجوانان در هر سه گزینه فردی، متوسط و اجتماعی مورد آموزش و یاری قرار بگیرند .
 بررسی وضعیت شخصیتی نوجوانان، ارتباطات آنها، شیوه برخورد آنها با خانواده و گروه های همسالان، وضعیت روانی آنها از بابت اضطراب ها و افسردگی و ...
و هم چنین آموزش آنها از نظر چگونگی کارکردهای اجتماعی از جمله نکات ظریفی است که در آموزش رفتار پر خطر اعتیاد باید مد نظر قرار بگیرد .
هم چنین دراین آموزش ها انواع مواد مخدر، مواد روانگردان، و شیوه های شناخت فرد معتاد به نوجوانان آموزش داده می شود.
از جمله رفتارهای پر خطر دیگر، بی مبالاتی های جنسی است. نوجوانان باید شیوه های صحیح مدیریت انرژی جنسی خود را آموخته، از این طریق به سلامت جسمی و روانی خود کمک کنند. این مدیریت می تواند از راه های گوناگون اعمال شود.
می دانیم که بیماری ایدز یکی از بیماری هایی است که می تواند از طریق ارتباط جنسی منتقل شود. شیوه های صحیح ارتباط جنسی، روش های مواظبت در ارتباطات جنسی و پیشگیری از این بیماری از
جمله اموری است که در کلاس ها و کارگاه های آموزشی رفتارهای پر خطر بــه نوجوانان آموزش داده می شود.
 هنجار شکنــی:
هر جامعه دارای سه گونه هنجار است :
هنجارهای رسمی ، هنجارهای غیررسمی ( عرفی ) و هنجارهای دینی .
هنجارهای رسمی ، همان قوانین و مقرراتی است که توسط نظام حاکم سیاسی تهیه و تدوین می شود و برای اجرا به دستگاه های اجرایی ابلاغ می شود. سرپیچی ازاین قوانین مستوجب محکومیت بر طبق قوانین هر جامعه است.
هنجار های غیررسمی یا عرفی، همان هنجارهایی  است که در جامعه وجود دارند بدون اینکه در جایی مدون شده باشند و یا از طرف قدرتی ابلاغ شده باشند.
سرپیچی ازاین هنجارها باعث طرد فرد خاطی از جامعه و در نتیجه تنهایی و احساس عزلت و بدبختی خواهد شد که گاه تاثیری مخرب تر ازمحکومیت های رسمی دارد. مثلا خواستگاری رفتن مردان درایران، در هیچ جا مصوب و قانون نشده است، اما به شکل یک هنجار غیررسمی عمیقا در جامعه حضور دارد و در صورت سرپیچی، فرد خاطی دچار مشکلات فراوانی می شود. لازم به ذکر است که در بعضی از کشورها مثل ژاپن این محکومیت های اجتماعی آنچنان قدرتمند هستند که فرد خاطی تاب نیاورده، برای رهایی از آن دست به خودکشی می زند.
هنجارهای دینی، گونه ای از هنجارها را شامل می شود. این هنجارها نه مصوب نظام سیاسی حاکم هستند و نه عرف هستند که مردم ساخته باشند. این هنجارها از یک منبع قدرت بسیار والا که همان خدا و وحی باشد سرچشمه گرفته اند و سرپیچی از آنها نیز مستوجب عقوبت در جهان ابدی خواهد بود. هنجارهای دینی نیز می تواند برای سر پیچی کنندگانش بسیار گران تمام شود. احساس گناه و نگرانی از کیفر خداوندی نیروی بسیار قدرتمندی است که می تواند جلو هنجارشکنی ها را بگیرد.
در بحث آموزش هنجارهای اجتماعی و چگونگی برخورد با هنجار شکنان اشاراتی به ارزش های هر جامعه می شود. ارزش های هر جامعه مجموعة بایدها و نبایدهای آن جامعه است که به شکل کاملا  فکری و اتنزاعی وجود دارند وعینیت یافتن آنها همان هنجارها است. به تعبیر دیگر ارزش ها ریشه های درختی است که هنجارهای مختلف تنه و ساقه و برگ آن ریشه هستند. شناخت این ارزش ها و قبول آنهـــــا می تواند تا اندازة زیادی جلو هنجار شکنی را بگیرد.

آموزش مهارت های زندگی و نقش مشاوره

آموزش مهارت های زندگی و   نقش مشاوره
آدمی در مسیر تکاملی خود مالک منابع و وسائلی برای زندگی مؤثر است ، اوست که می‌تواند خود را در زمان حال تجربه کند و گذشته و آینده را از طریق به یاد آوردن و پیش بینی وقایع به تجربه در آورد.
خداوند متعال نیز آدمی را آگاه و مسئول آفریده است تا بتواند از طریق آگاهی های خود ، قادر به انتخاب باشد و مسئولیت  رفتارهای نهان و آشکار خود را بپذیرد و توانائی آن را به دست آورد که پاسخ های  مناسبی به محرک های درونی و بیرونی خود ارائه نماید و به عنوان موجودی متکامل شامل جسم ، هیجانات، افکار ، احساسات و ادراکات در محیطی مناسب به اصلاح و تعادل رفتار خود بکوشد و خود را به شکوفائی برساند ( 1)
برای دستیابی به فضائل ، موانع و دردها و رنج ها ی فراوانی در برابر انسان است .اگر آدمی بتواند بر مشکلات خود فائق آید و از سدهای پیش راه بگذرد ، نگهداشتن و پایداری فضیلت‌های به دست آمده را آسان از دست نمی دهد و چنان چه فرزندان ما به این حکمت زیبا در کسب فضائل آگاه شوند قطعاً در بردباری و شکیبائی ها استوارتر خواهند بود.
نقش مشاور نیز در این مسیر تکاملی نقشی حساس و مؤثر است ، آگاه کردن آدمی به چگونگی مقابله و مبارزه با مشکلات ، پشتیبانی و حمایت از مراجعان و تقویت روحیه و بالا بردن ظرفیت های احساسی و روانی آنان از نکات ممتاز کارکرد او در کمک به کسب فضائل است و تلاش های او در جهت تقویت خود باوری ، اعتماد به نفس و استقلال زمینه های تکامل و تقرب آدمی را به منبع والای پاکی ها فراهم خواهد نمود.
تعریف مهارت های زندگی :
مهارت های زندگی عبارتند از: مجموعه ای از توانائی ها که زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم می آورند ، این توانائی ها فرد را قادر می سازند که مسئولیت های نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران با خواست ها ، انتظارات و مشکلات روزانه ، به ویژه در روابط بین فردی به شکل مؤثری روبرو شود ( 2)
انسان در تعاملات حیاتی خود با محیط اجتماعی واجد صفاتی خاص می شود . مهم ترین تأثیراتی که محیط زندگی بر رفتار به جای می گذارد از طریق احساسات و عواطف است و همین ها است که نگرش آدمی را تحت تأثیر قرار داده ، تغییراتی اساسی را رقم خواهد زد و نهایتاً‌ در این تعاملات آدمی تجربیاتی را کسب می کند که پس از تکرار و تمرین  رفتارها ، مهارت هائی را به وجود می آورد.
پژوهشگران معتقدند تعدادی از مهارت های کسب شده پایه فعالیت های مربوط به ارتقای بهداشت روان را سبب خواهد شد.
تأثیر مثبت مهارتهای زندگی:
مهارتهای زندگی شخص را قادر  می سازند تا دانش ، نگرش و ارزش های وجودی خود را به توانائی های واقعی و عینی تبدیل کند و بتواند از این توانائی ها در استفاده صحیح تر نیروهای خود بهره گیرد و زندگی مثبت و شادابی را برای خود فراهم سازد.
شخصی که از مهارتهای زندگی در مراوده و ارتباط با دیگران کمک می گیرد به احراز موفقیت‌های ذیل نائل خواهد شد
الف : قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و احساس امنیت  نسبت به گفتار دیگران
ب : انجام  بموقع  کار با توجه به شرایط زمان و مکان
ج : برنامه ریزی و کوشش در امور مفید و دوری از هر کار بی فایده 
د : راز داری و کنترل گفتار
هـ : برداشت واقع بینانه از جهان و عبرت آموزی از وقایع تاریخ گذشته (3) 
و : تقویت خود پنداره و اتکاء به نفس
ز : استفاده از ظرفیت ها و کنش های هوش
همچنین مهارتهای زندگی اثر مناسبی در جهت کاهش آسیب های فردی و اجتماعی خواهند داشت و با ایجاد نگرش های اصولی و علمی در انتخاب بهترین شیوه در انجام بهینه هر فعالیت نقش مؤثر خود را اثبات  خواهند نمود.
انواع مهارت های زندگی:
در معرفی انواع مهارت های زندگی که در ساختار شخصیتی انسانها مشاهده و در عملکرد آدمی نقش های ارزنده ای بجای می گذارد در این مقاله به اختصار سخن گفته خواهد شد ، تعداد و تنوع این مهارت ها در دیدگاههای متفاوت و جوامع مختلف قابل بررسی است ، هدف اصلی ما بررسی نقش سازنده مشاوره در چگونگی ایجاد مهارت های زندگی و گزینش بهینه آن است که می تواند تحول عظیمی را در ساختار زندگی انسان بوجود آورد.
تعدادی از مهارت های زندگی بشرح ذیل ارائه خواهد شد.
1-تصمیم گیری
2- حل مسئله
3- تفکر خلاق
4- تفکر انتقادی
5- روابط مؤثر اجتماعی
6- خودشناسی
7- همدلی
8- انعطاف پذیری (4)
1-تصمیم گیری
انسان به عنوان یک موجود برخوردار از تعقل به مطلوب ترین روش ها در دستیابی به هدف توجه می کند لذا می خواهد  در شرایط اطمینان کامل تصمیم گیری نماید.
امروزه ایجاد مهارت در تصمیم گیری بعنوان یکی از پایه ای ترین مهارت های زندگی بشمار می آید ، زیرا زندگی در جوامع  پیشرفته ، گسترش ارتباطات اجتماعی و افزایش انتخاب ها را فرا راه اقشار مختلف خاصه جوانان قرار داده است ، انتخاب رشته تحصیلی ، شغل و همسر از جمله موارد مهم تصمیم گیری هستند . تصمیمات صحیح وعقلائی در این موقعیت ها نتیجه‌ای مؤثر در زندگی فرد بجای خواهند گذاشت و از تعارضات و تنش های روانی فرد خواهند کاست .
هر چند تصمیم گیریهای غیر منطقی و نادرست باعث اضطراب و ایجاد افسردگی خواهد شد ولی تصمیم گیری عاقلانه آینده ای روشن را بوجود خواهد آورد و اطمینان و آرامش ویژه ای را به زندگی فرد هدیه خواهد نمود در این صورت است که نقش مشاوره و هدایت های مشاور می تواند بعنوان عنصر آگاهی ونیروی پشتیبان یاری دهنده وی بسوی تصمیم گیری صحیح و اصولی باشد . هر گاه برای تصمیم گیری مطلوب به توانائی های خاص از جمله افزایش خودآگاهی ،‌ درک ارزش های فردی و خانوادگی ،‌ مهارت های انتخاب هدف و روابط مطلوب بینی فردی و... نیاز باشد و تصمیم گیرنده واجد اطلاعات لازم‌، موقعیت مناسب و قدرت استنتاج مناسب نباشد نیاز به مشاوره در صدر امور قرار می گیرد .
دادن اطلاعات مفید و مناسب ، خارج کردن فرد از تأثیرات والقاآت نامناسب اجتماعی‌، دوستان و خانواده و زمینه سازی یک موقعیت ویژه برای تصمیم گیری مستدل ، کافی و مناسب از توانمندیهای یک مشاور در چنین مواقعی است .
حضور مشاور بعنوان یک راهنمای مطلع باعث می شود که اطلاعات و دانسته های لازم را در اختیار تصمیم گیرنده قرار دهد ،‌ نتایج احتمالی هر فعالیت را با تکیه بر تجربه های متفاوت افراد، پیش بینی نماید ، فرد را در فضائی واقعی و حقیقی قرار دهد و با حضور دلگرم کننده خود از اثرات تنش زای لحظه های بحرانی کاسته و محیط آرامی را برای تصمیم گیری عاقلانه افراد فراهم آورد
بدیهی است تصمیم گیری در چنین موقعیتی مقرون به صواب و دارای نتیجه مناسب‌تری خواهد بود که در مجموع تصمیم گیرنده از شک و دو دلی رها شده و انتخابگر راهی خواهد شد که تا اندازه ای به نتایج و تبعات انتخاب خود ، آگاه و مقدمات لازم برای برخورد با موقعیت های حاصل از تصمیم گیری خویش را تمهید خواهد نمود ،‌
این توان جز در سایه اعتماد و یاری گرفتن از مشاوران آگاه و دلسوز میسر نخواهد شد .
2-حل مسئله
حل مشکلات فراروی انسان تأثیر سازنده ای در ایجاد اعتماد بنفس و کسب آرامش آدمی دارد و به انسان نیروئی ویژه و انگیزه ای مناسب برای مواجهه سازنده با مشکلات هدیه می نماید .
حل مسئله که بقول اندیشمندان در بالاترین سطح فعالیت های شناختی انسان قرار دارد (5) نیازمند یک سلسله فعالیت های تخصصی و داشتن بسیاری از توانمندیهای شخصیتی است‌، برخی مسائل رو در روی آدمی دارای راه حل های واضح هستند و بعضی راه حلهای زیاد روشنی ندارند .
راه حل های ساده متأثر از تجربیات و دانسته های قبلی آدمی است اما آن دسته از مسائل که به سادگی قابل حل نیستند مؤید آن است که یافتن راه حل در حوزه دانش و تجربه فرد نیست لذا باید اطلاعات جدیدی فراهم آید مفهوم صحیح مشکل ارائه شود و به حل مشکل بصورت عمیق نگریسته شود و یا اینکه از اطلاعات پیشین در ترکیبی تازه و متناسب با موقعیت جدید بهره گرفته شود .
تلاش برای رسیدن به هدف از مسیرهای خاص و یافتن بهترین راه حل و استفاده از راهبردهای حل مسئله چاره کار در مسائلی است که راه حل زیاد روشنی ندارند .
در حل مشکلات و معضلاتی که در حوزه دانش آدمی قرار نمی گیرد ، نقش مشاوره از جایگاه خاصی برخوردار است ، هنگامی که مشاور فرد را در جهت حل مسئله ای یاری و هدایت می‌نماید .
ابتدا ، زمینه های مناسب برای درک و فهم سئوال یا مسئله را فراهم می آورد و به مراجع خود کمک می کند تا اطلاعات لازم برای حل مشکل را از طریق مجاری مناسب کسب نمایند و قادر شوند که اطلاعات اصلی و کمکی را از اطلاعات حاشیه ای که یاریگر او نیستند جدا سازد .
آنگاه باید فرد ترغیب شود تا به راه حل های متفاوت بیندیشد وبرای هر راه حل نتیجه نهائی آن را پیش بینی نماید ، انتخاب بهترین روش حل مسئله و بازبینی فعالیت پسندیده حل مسئله از دیگر اقدامات مراجع در حل بهینه مشکلات است
با نگاهی جامع به فعالیت های فوق و بررسی جایگاه مشاوره به این نتیجه مهم می‌رسیم که وجود مشاورانی آگاه و مجرب در جهت یاری کردن به انسانهای دارای مشکل ، ضرورت تام خواهد داشت ، آنان همواره در صدد آن هستند که فضائی فراهم آورند که فرد مبتکر و مستقل اندیش بار آید ، از قید محدودیت ها رهایی یابد و در حل مسائل زندگی خود موفق باشد .
3-تفکر خلاق
خلاقیت پدیده ای عمومی است که به درجات مختلف نزد همه افراد وجود دارد ، لذا باید به هر فرد کمک کرد تا با خودشناسی لازم ، اطمینان و اعتماد بنفس به این موقعیت نائل آید .
غنی بودن محیط آموزش و پرورش ، توسعه اطلاعات و افزایش سرعت واکنش افراد نسبت به انگیزه های محیطی نیز بر کیفیت خلاقیت خواهد افزود به تعبیری خاص اگر بتوانیم قدرت تصمیم گیری و مهارت حل مسئله را بگونه ای تلفیق و تقویت نمائیم به حصول تفکر خلاق کمک نموده ایم و زمینه های لازم برای پرورش خلاقیت را فراهم آورده ایم قدرت تفکر خلاق از نگاه آدمی به فراسوی تجارب و خارج کردن خود از بن بست ها و محدودیت‌ها ریشه می گیرد و فرد را از حالت خشک و قالبی گذشته به سوی اندیشه های آزاد و ارائه نظریه های متفاوت سوق می دهد و نهایتاً موقعیتی بوجود می آورد که انعطاف ، اصالت و روانی را در افکار و اعمال آدمی بوجود می آورد در ایجاد تفکر خلاق هم جایگاه مشاور از اهمیت خاصی برخوردار است .
مشاور با آموزش های لازم و ایجاد نگرش ویژه ای ، در روش کار و انتظارات محیط آموزشی ، تغییرات کلی بوجود می آورد و با ایجاد اعتماد بنفس ، نوآوری ، آزاد اندیشی و نظایر آن و آموزش تفاوت های فردی عقیده و نظر جدیدی را فرا راه مراجعان قرار خواهد داد 
مشاور این عقیده را که خلاقیت ذاتی است و فقط عده محدودی از آن برخوردارند را کنار می گذارد و این واقعیت را که عده معدودی از خلاقیت بیشتری برخوردارند ولی بقیه نیز می توانند در صورت پرورش مطلوب ، از خلاقیت مناسب بهره مند شوند ، را به دیگران تفهیم خواهد نمود .
مشاور راهکار و راهبردهای لازم برای کسب اطلاعات و معلومات را در اختیار فرد می‌گذارد یعنی می کوشد محیط مساعدی برای بروز خلاقیت فرد را فراهم آورد .
4-تفکر انتقادی
تفکر راهی برای معنادار کردن روابط بین رخدادها ، مفاهیم ، اصول و اشیاء است و تفکر انتقادی هم اندیشیدن درباره شیوه تفکر خود است ، به تعبیری مهارت تحلیل عینی اطلاعات و تجارب را تفکر انتقادی معرفی کرده اند
در تفکر انتقادی عوامل مؤثر بر رفتارها و نگرش ها ابتدا مشخص شده و مورد ارزشیابی قرار می گیرد و سعی می شود از مهارت های تفکر بالاترین استفاده مفید صورت گیرد در مجموع این نوع تفکر بهره گیری از راهبردها و مهارت های شناختی به منظور بالا بردن بازده مطلوب رفتارها است
واجدین این نوع تفکر دارای شفافیت مواضع ، تصحیح نگرش ها و کاهش فشار ناشی از تعارضات و باورهای تحمیلی هستند
نقش مشاوره در این نوع تفکر وضوح بیشتری دارد ، هرگاه فرد از دریافت مبهم موضوعات در رنج باشد ، مشاور مواضع متفاوت را معرفی و در ارائه و تبیین نگرش های صحیح توانمندی های خود را به ثبوت خواهد رساند و نقاط ضعف و قوت مسائل را بازگو خواهد نمود ، همچنین در مواقع متأثر شدن فرد از فشارهای همسالان ، رسانه ها و ارزش های محیطی با پشتوانه قرار دادن فرد و آگاهی مراجع در کاهش فشارهای پیرامونی آدمی نقش مؤثری ایفا خواهد نمود در واقع مشاور ، تسهیل کننده تفکر انتقادی است زیرا اوست که با اشراف نسبتاً جامعی بر مسائل و پدیده ها و بدور از هر گونه منفعت طلبی و ترس از موقعیت‌های خود ساخته ، عناصر اصلی تحلیل و بررسی قضایا را کنار هم قرار می دهد و به مراجع کمک می کند تا از دریچه او به حوادث نظاره کند و سپس تصمیم گیری معقول و عالمانه ای داشته باشد ، بدیهی است ره آورد چنین موقعیتی حتماً نمود هائی از موفقیت خواهد بود .
: منابع و مأخذ
1-آقا زاده ، محرم مقدمات مهارتهای مطالعه و پژوهش ، چاپ اول ، تهران : مؤسسه فرهنگی منادی تربیت ، 1379
2-حسینی ، سید ابوالقاسم  ،‌اصول بهداشت روانی ،‌چاپ دوم ، مشهد : انتشارات دانشگاه مشهد ،‌1363
3-سیف ،‌علی اکبر ،‌روان شناسی پرورشی ، چاپ هفتم . تهران : انتشارات آگاه ، 1371
4-شعاری نژاد ، علی اکبر فعالیت های اجتماعی و گروهی ،‌چاپ دوم . تهران : مؤسسه فرهنگی منادی تربیت ،‌1380
5-شیلینگ ، لوئیس ، نظریه های مشاوره ، ترجمه سیده خدیجه آرین ،‌ تهران انتشارات اطلاعات، 1372
6-طارمیان فرهاد و دیگران ، مهارتهای زندگی ،‌چاپ سوم ، تهران : مؤسسه فرهنگی منادی تربیت ، 1379 

آشنایی با مفهوم اختلال‌های روانی

آشنایی با مفهوم اختلال‌های روانی
بهنجار و نابهنجار در ارتباط با رفتار بشر، اصطلاح‌های نسبی هستند؛ بنابراین تعریف آن‌ها دشوار است. مثلا بهنجاری الگوهای رفتاری و صفات شخصیتی توصیف شده است که مطابق با راه‌های استاندارد یا متناسب و مقبول رفتار هستند، اما استفاده از اصطلاحاتی نظیر «مقبول» به دلیل مبهم بودن، ارتباط با داوری ارزش‌ها و تغییر آن‌ها از فرهنگی به فرهنگ دیگر، دور از انتقاد قرار گرفته‌اند...

سازمان بهداشت جهانی (WHO) بهنجاری را حالت سلامت جسمی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است، اما این تعریف نیز محدود است. زیرا فقط تعریف سلامت روانی و جسمانی را فقدان بیماری روانی و جسمی تعریف می‌کند.

متن بازنگری شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM – IV- TR) تعریفی برای بهنجاری یا سلامت روانی ارائه نمی‌کند؛ هر چند که برای اختلال روانی تعریفی ارائه می‌دهد.
اختلال روانی را می‌توان یک سندرم یا الگوی رفتاری دانست که با احساس ناراحتی یا ناتوانی (تخریب در یک یا چند زمینه‌ی کارکردی) همراه است. همچنین سندرم نباید فقط پاسخی قابل انتظار و تایید شده از نظر اجتماعی نسبت به یک رویداد خاص، نظیر مرگ یک فرد عزیز باشد. مطابق تعریف IRـ IVـ DSM رفتارهای انحرافی (مثلا از نظر سیاسی، مذهبی یا جنسی) و تعارض‌هایی که در درجه‌ی اول بین خود و اجتماع وجود دارد، اختلال روانی شمرده نمی‌شوند.
● عوامل اساسی به‌وجود آورنده رفتار نابهنجار:
▪ استرس:
استرس مجموعه‌ای از تنش‌های هیجانی همراه با تغییرات زیست شناختی (تعریف، تپش قلب، تغییرات فشار خون) است که با تهدید از جانب یک رویداد بیرونی پدید می‌آید. هر فردی در زندگی درجاتی از استرس را تجربه می‌کند، اما هنگامی که رویداد خارجی تهدیدآمیز شدید و طولانی باشد مثلا تصادف، مرگ، محرومیت و ...، تلاش تطابقی عمده‌ای برای شخص لازم است. این امر ممکن است شخص را در معرض فروپاشی پاسخ‌های انطباقی قرار داده و موجب بروز رفتار نابهنجار شود.
▪ مکانیزم‌های کنارآمدن:
در مقابل یک رویداد یا یک رشته موقعیت‌های استرس آمیز، شخص ممکن است با معطوف ساختن رفتار به مدارا با رویداد استرس‌آمیز به چالش برخیزد یا ممکن است حالت دفاعی گرفته و به مکانیزم‌های ناخودآگاه کنارآمدن متوسل شود، که معمولا مکانیزم‌های دفاعی خوانده می‌شوند.
▪ آسیب پذیری:
پاسخ کافی دادن یا ندادن فرد نسبت به استرس، تابع آسیب‌پذیری یا استعداد او برای ابتلا به اختلالات روانی است. آسیب‌پذیری دو علت علت اساسی دارد: علل ژنتیک، که در آن ژن‌های معیوب استعداد برای ابتلا به اختلال روانی را به وجود می‌آورند؛ و تجارب اوان زندگی که با نقص مراقبت پدر و مادری یا ناکافی بودن فرصت‌های یادگیری مشخص است.
▪ تشخیص:
گستره‌ی وسیعی از مشکلات تحت عنوان آسیب‌ روانی قرار دارند. بعضی از آن‌ها فقط شامل یک ناراحتی عاطفی خصوصی هستند، تعدادی نیز آن‌چنان از کارکرد بهنجار ساقط شده‌اند که از دید هر ناظری مشهود و مشخص هستند. تعدادی می‌توانند در خانه و محل کار خویش کارکرد مناسبی داشته باشند، عده‌ای نیز نیازمند بستری شدن هستند. بعضی از این موارد را می‌توان یک واکنش موقت در برابر فشار روانی دانست و تعدادی نیز سال‌ها به طول می‌انجامند.
برخی از آن‌ها بر کیفیت تفکر یا واقعیت آزمایی تاثیر نمی‌گذارند و تعدادی نیز توانایی استدلال و یا تمیز واقعیت از خیال را از دست می‌دهند. افراد متخصص کوشیده‌اند تا این مشکلات را در طبقه‌های تشخیصی مجزایی طبقه‌بندی کنند.
در ادامه، توصیف‌های مختصری راجع به برخی از طبقات تشخیصی عمده ارائه شده است.
▪ اختلال‌های اضطرابی:
مشکل اصلی افراد مبتلا به این اختلال، احساس اضطراب یا عصبی بودن است که به نظر می‌رسد توجیه منطقی ندارد. فرد می‌تواند تفکر و استدلال یکپارچه و منسجمی داشته باشد و معمولا متوجه بی‌معنا بودن ترس خود می‌باشد.
از اختلالات این گروه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
اختلال‌های هراس، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وحشت‌زدگی، اختلال وسواس فکری ـ عملی.
▪ اختلال‌های جسمانی شکل:
شکایت اولیه‌ی اختلال‌های جسمانی شکل شکایت از نشانه‌های جسمانی است، هر چند هیچ گونه بیماری جسمانی واقعی وجود ندارد. این نکته تا حدودی درست است که این نشانه‌ها همگی آفریده‌ی ذهن فرد هستند. اختلالات این گروه عبارتند از: اختلا‌ل جسمانی کردن، خود بیمارانگاری، واکنش‌های تبدیلی.
▪ اختلالات تجزیه‌ای:
این اختلالات شامل مشکلات شناختی مانند فقدان حافظه، فقدان هویت شخصی و یا حالت دگرگون شده‌ی هشیاری می‌گردد. اختلال فراموشی تجزیه‌ای، فرار تجزیه‌ای، اختلال هویت تجزیه‌ای، اختلال مسخ شخصیت جزء این گروهند.
▪ اسکیزوفرنی:
اسکیزوفرنی شامل فروپاشی و تجزیه در توانایی تفکر منطقی و یا توانایی تمیز واقعیت از خیال می‌گردد. ممکن است بیمار توهم داشته باشد، یعنی تجارب ادراکی مانند شنیدن صداهایی که افراد دیگر نمی‌شوند. فرد ممکن است هذیان داشته باشد، یعنی باورهای کاملا نادرست مثل این اعتقاد که بیمار مرده است. استدلال در اغلب اوقات عجیب و غریب است. در بسیاری از موارد، این افراد از لحاظ اجتماعی گوشه گیر هستند و دوست دارند از دیگران دوری کنند.
▪ اختلال‌های خلقی:
اشخاص مبتلا به اختلال‌های خلقی از یک حالت خلقی شدید و طولانی مدت در عذاب هستند. معمولا شخص می‌تواند استدلال کند و با واقعیت تماس دارد، هر چند امکان دارد در موارد شدیدتر لازم باشد تا بیمار بستری شود. اختلالات افسردگی، اختلالات دو قطبی از این گروه اختلالات هستند.
▪ اختلال‌های شخصیت:
این اختلالات شامل سبک‌ها و الگوهای عمیقا ریشه دار رفتاری می‌گردند که از اوایل نوجوانی یا حتی قبل از آن آغاز می‌شوند. این الگوهای رفتاری غیرانطباقی هستند، زیرا باعث ناراحتی بیمار یا اطرافیان او می‌شوند. اختلال‌ شخصیت پارانویید، اسکیزویید، اسکیزوتایپی، ضد اجتماعی، مرزی، نمایشی، خودشیفته، دوری‌گزین، وابسته، وسواسی-جبری در این گروه قرار می‌گیرند.
▪ اختلال‌های وابسته به مواد:
افراد مبتلا به اختلال‌های ناشی از مصرف دارو از لحاظ جسمانی و یا روانی به الکل یا سایر مواد وابسته هستند. این وابستگی دارویی مشکلاتی را در موقعیت‌های تحصیلی، شغلی، اجتماعی، و یا ترکیبی از آن‌ها به وجود می‌آورد.
موادی که غالبا مورد استفاده قرار می‌گیرند عبارتند از:
مسکن‌ها مانند هرویین، والیوم، باربیتورات‌ها که معمولا باعث ایجاد احساس آرامش می‌شوند.
محرک‌هایی هم‌چون آمفتامین و کوکائین موجب احساس شعف و شادی می‌شوند.
مواد توهم‌زا مانند ماری جوانا، حشیش، ال سی‌دی که باعث تجربه‌های حسی غیرعادی می‌گردند.
▪ اختلال‌های آسیب مغزی:
اختلال‌های ناشی از آسیب مغزی شامل مشکلات رفتاری، شناختی یا عاطفی می‌شوند که در نتیجه‌ی صدمه‌ی مغزی به وجود آمده‌اند. این آسیب ممکن است کوتاه مدت (حاد) و یا طولانی مدت (مزمن) باشد، مانند تصادف که موجب نابودی قسمتی از مغز می‌شود. ضایعه‌ی مغزی می‌تواند به دلایل متعددی به وجود آید، مانند آسیب (ضربه سر)، بیماری‌های عفونی، اختلال‌های مغزی عروقی (سکته)، اختلا‌های تباه کننده مانند آلزایمر، غده‌های مغزی و داروها یا مواد سمی.
منابع:
بهداشت روانی؛ اندروا. ساپنیگتون، مترجم: حمیدرضا حسین شاهی برواتی،۱۳۸۵.
روانشناسی نابهنجاری؛ تیمتوتی کاستلو، جوزف کاستلو، مترجم: دکتر نصرت اله پورافکاری، ۱۳۷۳.
خلاصه روانپزشکی؛ جلد اول، کاپلان ـ سادوک، ترجمه: دکتر نصرف‌الله پورافکاری، ۱۳۸۴.
تدوین: سارا واجب‌منفرد
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی انستیتو روانپزشکی تهران ( وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران)
خبرنگار روانشناسی بالینی سرویس مسائل راهبردی خبرگزاری دانشجویان ایران

روابط در خانواده

روابط در خانواده
الف)- خشونت در خانواده
فرار از خانه یکی از بازتابهای خشونت خانگی است که به دلیل تأثیرات اجتماعی آن قابل تأمل است. اعمال خشونتهای روحی، جسمی و جنسی از سوی اعضای خانواده (تجاوزات جنسی توسط پدر یا جانشین پدر یا برادر تنی یا ناتنی) عامل بسیار مهمی در فرار برخی از دختران است. بسیاری از دخترانی که قربانی این نوع خشونتها می‏باشند به دلیل ترس از آزار‏دهندگان و آبروی خویش جرأت اظهار مشکلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار می‏کنند و در شرایطی که از سوی نیروهای امنیتی مجبور به بازگشت شوند، تمایلی به اینکار ندارند،‌ زیرا از محیط ناامن خانه می‏هراسند.
ب)- تبعیض در خانه
بسیاری از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنها و دلسردی از زندگی می‏شوند. تبعیض در مواجه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقی برای برخورد با خطاهای فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسر بر دختر یا بالعکس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینی فرزندان نسبت به والدین می‏شود. تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذیری را بر روح و روان آنان وارد می‏کند و با ایجاد بحرانهای روحـی و سـرخـوردگـی، آنان را به سوی عکس العملهـای منفی نظیر فرار از خانه سوق می‏دهد.
ج)- محدودیت مطلق
در این نوع شیوة تربیتی، فرزندان از آزادی و اختیار لازم،‌ متناسب با سن و شرایط خویش محرومند و باید نظر والدین را بدون آگاهی از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت یا تصمیم گیری را ندارند. به طور نمونه نمی‏توانند درباره زندگی آینده خویش تصمیم بگیرند و باید تن به ازدواجهای اجباری دهند.
در این خانواده ها به خواسته های مادی ومعنوی فرزندان توجهی نمی‏شود، لذا توانایی و مقاومت آنها درهم می‏شکند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضایتی،‌تحقیر، تنفر و سرخوردگی می‏کنند. زیرا همنوایی با هنجارها و درخواستهای خانواده، برای آنها سنگین بوده و موجب ایجاد تنفر از خانواده می‏شود، لذا از هر فرصتی جهت عدم پیروی از هنجارهای خانواده بهره می‏برند و درصدد هستند با فرار از خانه، از این محدودیت‏ها رهایی یابند.
د)- آزادی مطلق (فرزند سالاری)
همانطور که عدم توجه به نیازهای عاطفی فرزندان می‏تواند عامل فرار آنان از کانون خانواده باشد؛ توجه بیش از حدّ متعارف و در اختیار بودن امکانات فوق حد سنی فرزند (فرزند سالاری) هم می‏تواند زمینه مسائلی چون فرار از خانه را ایجاد نماید.
در شیوه فرزند سالاری، اغلب تمایلات و خواسته های فرزندان محقق می‏شود، لذا به محض ایجاد مشکلات و بحرانها و فشارهای زندگی که در آن امکان تحقق برخی از آرزوها سلب می‏شود و یا در شرایطی که خواسته های فرزند به افراط می‏گراید و والدین با آن مخالفت می‏نمایند، فرزند به دلیل تربیت عاطفی (نه تربیت عقلانی)، روحیه عدم درک منطقی شرایط، نازپروری و کاهش دامنه استقامت و آستانه تحمل در برابر مخالفت والدین و مسائل خانه، عصیان و طغیان نموده و همین امر موجب دوری او از والدین و اعضای خانواده می‏گردد که نهایتاً می‏تواند زمینه فرار از خانه را فراهم نمـاید. به عبارت دیگر فرد علیرغم وجود خانواده ای که در اغلب موارد خواسته های او را جامة عمل پوشانده است، کوچکترین انتقاد یا منعی را تحمل نمی‏کند و اقدام به فرار می‏نماید. در این شرایط مسائل بسیار کوچک به دلیل پایین بودن آستانه مقاومت، در نظر فرد بزرگ و غیر قابل تحمل جلوه می‏کند. چنین فردی پس از فرار نیز اقدام خود را توجیه می‏کند و با احساس عمیق بیدادگری به متهم کردن اطرافیان می‏پردازد و معتقد است فرار او در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. این وضعیت در بین طبقات مرفه و غنی جامعه بیشتر مشاهده می‏شود.
عوامل اجتماعی
شبکه روابط اجتماعی
طبق نظریه انتقال فرهنگی ساترلند[17]انحرافات و نابهنجاری های رفتاری عموماً از طریق گروههایی نظیر دوستان یا خانواده آموخته می‏شود.
«اسگود» معتقد است هر چقدر میزان گذران جوان با گروههای همسن خود[18] که امور خلاف در آنها هنجار است، بیشتر باشد، فرد همرنگ و همانند آنها می‏شود و برای کسب احترام در گروه، به رفتارهای خود نمایانه نظیر فرار از خانه تشویق می‏شود.[19]
فرد عضویت یافته در گروه های ناباب، ارزشهای نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و برخورد با امر و نهی والدین، نحوه مخالفت و به کرسی نشاندن خواستها و تمایلات نفسانی در خانه، ... را درونی می‏کند و با دسترسی به فرصتهای نامشروع، آنها را به مرحله عمل می‏رساند. در این گروهها رفتار کجرو و نابهنجار بسیار عادی و روال شده است و به عنوان ارزشهای مدرن اشاعه می‏شود و نگرشها و نصایح والدین به عنوان ارزشهای منسوخ محسوب می‏شود. بر اساس تحقیقات حدود 79 درصد جوانان به همانند سازی با دوستان خود می‏پردازند.
وسایل ارتباط جمعی
نقش رسانه های جمعی به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بی بند و باری اخلاقی، مقابله با هنجارهای اجتماعی، عدم پایبندی مذهبی و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسی حائز اهمیت است.
شهرنشینی
بافت اجتماعی شهرهای بزرگ و پیچیدگی روزافزون زندگی شهری، گمنامی و ناشناخته بودن در جمعیت میلیونی شهرهای بزرگ و کاهش نظارت رسمی و غیر رسمی، دور بودن از چنگال قانون و عدم شناسایی دقیق متخلفان، فرصت ارتکاب جرائم و رفتارهای ضد اجتماعی را فراهم می‏کند.
جاذبه شهرهای بزرگ، رفاه، تجملات شهری و امکانات مادی، انگیزة در اختیار داشتن آنها و زندگی در این محیط را مضاعف می‏کند و سیل عظیم جمعیت با هدف یافتن شغل و دستیابی به امکانات فوق مهاجرت می‏نمایند و شهرهای بـزرگ را بـا خـرده فرهنگهــای مختــلف درهم می‏آمیزند و بدین ترتیب پایبندی به آداب و رسوم کاهش می‏یابد و آزادی عمل فرد نیز بیشتر می‏شود. گاهی همین سراب زندگی مرفه شهری و آزادی عمل، دختران را به سوی شهرها متواری می‏نماید.
‌تغییر ارزشها
انسانهای دنیای امروز در چهار راه سرگردانی و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمی دانند به کدامین سو حرکت کنند. از یکسو جامعه بستر نوینی از ارزشهای اجتماعی مدرن را مقابل دیدگان افراد قرار می‏دهد و از سوی دیگر فرد را با بن بستهای بسیاری در دستیابی به اهداف جدید مواجه می‏کند. جوان امروز در این شرایط با مشکل بحران هویت، کاهش پایبندی به ارزشهای دینی و اجتماعی و شکاف نسلی بین خود و والدینش مواجه است. گاه آنچه که اجتماع به طور عملی به او می‏آموزد با ارزشهای خانوادگی سنخیتی ندارد و حتی در تناقض آشکار می‏باشد و همین امر شخصیت او را دچار دوگانگی می‏نماید. دختران امروز دچار خود درگیری می‏شوند و برای فرار از این حالت به شیوه های مختلفی نظیر فرار از خانه متوسل می‏گردند.[20]
مشکلات اقتصادی
برخی از صاحبنظران مشکلات اقتصادی را علت عمده آسیبهای اجتماعی می‏دانند، البته این به مفهوم نگرش تک عاملی در تبیین انحرافات نمی‏باشد. به اعتقاد آنان عوامل اقتصادی در چگونگی زندگی فردی و اجتماعی انسانها تأثیر گذار است. فقر و توزیع ناعادلانه ثروت، به همراه فقر فرهنگی زمینه ساز انواع رفتارهای نابهنجار می‏باشد. «ژان دولارد» معتقد است انسانها به طور معمول به علت کشمکش درونی ناشی از محرومیت، عکس العمل هایی نشان می‏دهند، اما نکته قابل تأمل آن است که محرومیت های اقتصادی، عکس العملهای تند و ضد اجتماعی را تحریک می‏کند زیرا فقر، ترس از مجازات را به حداقل می‏رساند و فرد محروم مسئولیت عمل ضد اجتماعی خود را متوجه بی سامانی اجتماعی می‏داند.[21]
در شرایطی که یک قشر از جامعه به آسانی ثروتهای کلان و بادآورده در دست دارند و شخصیت انسانها با ثروت و دارایی آنها سنجیده می‏شود، طبقات زیرین هرم طبقاتی همواره خود را با طبقات بالا مقایسه می‏کنند و از این توزیع ناعادلانه، احساس محرومیت می‏نمایند، همین احساس محرومیت نسبی[22]موجب می‏گردد که فرد سعی کند به هر طریق ممکن به اهداف و آرزوهای مادی خود دست یابد یا تصمیماتی بگیرد که مشکلات اقتصادیش برطرف شود. به طور نمونه در زمان بیکاری و بحران اقتصادی در خانواده، پدر یا جانشین پدر تصمیمات نامناسبی نظیر اجبار دختر به ازدواج با مرد مسن ثروتمند یا اجبار دختر به اشتغال در مشاغل غیر مجاز همانند خرید و فروش مواد مخدر را اتخاذ می‏کند و دختر خانواده نیز متعاقباً درصدد خواهد بود که خود را از این وضعیت اسف بار نجات دهد و به استقلال اقتصادی دست یابد، همین امر انگیزه فرار از خانه را در او تقویت می‏کند، غافل از آنکه رو به سوی سیاهی در حرکت است.
به اعتقاد «اسگود» در شرایطی که عضو مقتدر خانواده به واسطه اشتغال در شغل دوم، دیر وقت در منزل حضور داشته باشد و نظارت او بر اعضای خانواده کاهش یابد، اعمال ضد اجتماعی نظیر فرار از خانه در جامعه رو به گسترش خواهد بود.[23]
3- پیامدهای فرار دختران
فرار دختران در واقع تعرض به قاعدة کهن و مرسوم زمانهای دیروز و امروز است که خانه را محل امن و آرامش افراد می‏داند، نه محلی که باید از آن گریخت. این تعرض و جدال، جامعه را تحریک کرده و آشفتگی های خاصی را دامن می‏زند. هنگامی که دختری به هر دلیل منطقی یا غیرمنطقی از خانه فرار می‏کند، خود و پیرامونش، یعنی خانواده و جامعه را تا شعاعی وسیع به طرق مختلف در معرض آسیبها و خطرات بسیار زیادی قرار می‏دهد. این پیامدها در بعد فردی، خانوادگی و اجتماعی قابل بررسی است:
پیامدهای فردی
فرار، آغاز بی خانمانی و بی پناهی است و همین امر، زمینة ارتکاب بسیاری از جرائم را فراهم می‏کند. دختران فراری تمام پلهای پشت سر خود را خراب و ویران می‏کنند. ارتکاب به انواع جرائم و فساد اخلاقی موجب می شود که دچار انواع بیماریها و اختلالات روحی و روانی شوند .
‌پیامدهای خانوادگی
فرار دختران می تواند بزرگترین لطمه و ضربه برای حیثیت و شرافت خانوادگی فرد باشد. این عمل اولاً نشانه ای از ناکارآمدی خانواده در تربیت فرزند، شکاف نسلی بین والدین و فرزندان و اختلافات خانوادگی است و ثانیاً از آنجا که فرجام و سرانجام فرار دختران در اکثر موارد چنانچه ذکر گردید گرفتار آمدن در دایره تنگ باندهای فساد و فحشاء و ارتکاب جرائم اخلاقی است، لذا فرار به مفهوم لکة ننگ و بدنامی برای خانواده محسوب می شود و بدین لحاظ است که فرار دختران، کمتر تـوسط خانواده ها گزارش می شود و اغلب پس از بی نتیجه ماندن جستجوها و تلاشهای خانوادگی، فرار دختر با عنوان فقدانی دختر (دزدیده شدن او) به مراجع قضایی گزارش می شود.
در هر حال زندگی دخترفراری در صورت بازگشت به منزل نیز همراه با مشکلات مضاعف خواهد بود، زیرا خانواده، وی را به دلیل ارتکاب اعمال خلاف، بیشتر از گذشته مستعد کجروی و رفتارهای انحرافی می‏داند، لذا قیود خود را بیشتر خواهد نمود، ضمن آنکه دختر نیز به دلیل تجربه آزادی های خارج از خانه که متناسب با سن و موقعیت او نبوده، محیط خانه را غیر قابل تحمل تر می‏داند.
پیامدهای اجتماعی
الف)- افزایش نرخ مفاسد اجتماعی
جامعه شناسان معتقدند پدیده های اجتماعی همچـون حلقه های زنجیر به هم متصل و وابسته اند، به طوری که افزایش نرخ آسیبهایی چون طلاق، بیکاری، اعتیاد، . . . منجر به افزایش آسیبی نظیر فرار دختران می‏شود .
ب)- تهدید بهداشت اخلاقی و روانی جامعه
آسیبهای اجتماعی از جمله فرار همچون امراض و ویروسهایی هستند که اخلاقیات و حیات اجتماعی را با خطر مواجه کرده و منجر به رواج بی حرمتی اخلاقی، تخطی از هنجارهای اجتماعی و ایجاد فضای مسموم در جامعه می‏شوند که می‏توانند ضمن لکه دار نمودن عفت عمومی و شکستن حریمهای اخلاقی، بهداشت روحی و روانی اعضای جامعه را تهدید نموده و‌ آسیب جدی بر سلامت جامعه وارد نمایند.
ج) تحمیل هزینه های اجتماعی
فرار دختران هزینه های فراوانی را بر دوش جامعه و دولت می‏گذارد، به طوری که اقداماتی نظیر دریافت گزارشات فقدانی دختر و شناسایی دختران فراری توسط نیروهای چندگانه امنیتی، بازجویی و انجام مراحل قضایی، ایجاد مراکز مختلف ـ مانند کانون اصلاح و تربیت و مراکزی که قبلاً در زمینه ساماندهی دختران فراری فعال بودند و نیز مسئولیت سازمان بهزیستی ـ که تماماً هزینه های هنگفتی را بر جامعه تحمیل می‏نماید.
4-پیشنهادات
همانطور که ذکر گردید دختران فراری از بین اقشار مختلف می‏باشند، با انگیزه ها و علل گوناگونی اقدام به فرار می‏کنند و پیامدهای فرار آنان خانواده و جامعه را تهدید می‏کند.
در این راستا پیشنهادات ذیل به منظور مقابلة قطعی تر نسبت به معضل فرار دختران از خانه ارائه می‏گردد:
الف- نهاد خانواده
- توجه و رسیدگی بیشتر به نهاد خانواده و سعی در رفع مشکلات مختلف تربیتی، اقتصادی، فرهنگی آنها از طریق دولت.
- تقویت و سازماندهی نهادهای مردمی مؤثر در امداد خانواده از جهات مختلف، نظیر کمیته امداد امام خمینی(ره)، بنیادهای خیریه، صندوقهای قرض الحسنه و … .
- احیای سنتهای دینی و حاکمیت ارزشهای اجتماعی اسلام نظیر وجوب احترام به والدین، رسیدگی به خویشان، نظارتهای فامیلی چون ولایت پدر، جدپدری، برادر بزرگتر.
- نظر به اینکه با استناد به اطلاعات و تحقیقات، بیشتر دختران فراری از بین خانواده های نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاق هستند،[27]به کارگیری تمام تمهیدات جهت پیشگیری و کاهش نرخ طلاق از طریق تقویت مراکز مشاوره، اجبار به شرکت در کلاسهای آموزش حقوق و تکالیف زوجین قبل از عقد رسمی، اجبار در مراجعه به مراکز مشاوره از طریق اهرمهای دولتی . . . ضروری است. نهایتاً چنانچه خانواده ای به دلیل اعتیاد، مرگ والدین، بیکاری و بیماری همسر، . . . از هم گسسته شد، می‏توان خانواده را موظف نمود که وضعیت حضانت و تربیت فرزندان را به سازمانی که از سوی دولت مشخص می‏شود، گزارش نماید و این سازمان در رفع مشکلات فرزندان چنین خانواده هایی تلاش می‏نماید و نسبت به رفع خشونت ها و مشکلات این خانواده ها اقدام نماید.
ب- آموزش و پرورش
از آنجا که بسیاری از دختران فراری (70درصد) در سنین 16-14 ساله و در دوره های حساس نوجوانی و راهنمایی قرار دارند و با مشکلات متعدد خاص این دوره مواجه می‏باشند؛ لذا بخشی از پیشنهادات جهت پیشگیری از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش می‏باشد؛
- تهیه و نمایش فیلمهای آموزشی درباره اثرات انواع روشهای نادرست تربیتی (از جمله محدودیت زیاد، آزادی زیاد، فاصله عاطفی،‌ فاصله اطلاعاتی، . . .) فقط برای اطلاع والدین؛
- تقویت ارتباط میان والدین دانش‏آموزان با مربیان و عدم واگذاری مسئولیت تربیت فرزندان به مدرسه یا خانواده به تنهایی؛
- تقویت مراکز مشاوره ای مفید و کارآمد در مدارس یا تمام مناطق آموزش و پرورش استانها و شهرستانها؛
- اجبار در انجام تست روانکاوی و سلامت سنجی روحی و روانی از تمام دانش‏آموزان و تشخیص و شناسایی کودکان مستعد فرار از لحاظ ویژگی های روحی و خانوادگی و الزام مراقبت های روانکاوی از آنها؛
- بها دادن به مسئله ترک تحصیل دانش‏آموزان[28] یا فرار آنها از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده های این دختران؛
- به کارگیری مکانیزم های تشویقی یا اجباری جهت مراجعه دانش‏آموزان و والدین به مراکز مشاوره (فرهنگسازی در زمینه استفاده از خدمات مشاوره)؛
- آموزش به خانواده جهت اطلاع زود هنگام فرار دختران به پلیس و نوع همکاری آنان، جهت شناسایی هر چه سریعتر و مقابله با خطرات ناشی از فرار؛
ج- نهادهای اجتماعی و بازدارنده
برخی دیگر از پیشنهادات مربوط به سایر عوامل اجتماعی است که در کاهش فرار دختران دخیل می‏باشد:
- نظارت، ارزشیابی و باز تعریف وظایف دستگاههای ذیربط در امور مربوط به اقشار آسیب دیده و آسیب پذیر جهت هماهنگی و وحدت رویه و بهینه سازی و حتی ادغام آنها؛
- تأسیس یک مرکز توانمند جهت جمع آوری آمار و اطلاعات منطقه ای، کشوری، بین المللی دختران فراری و شبکه های مربوطه؛
- تربیت نیروهای پلیس انتظامی از بین بانوان متعهد و متدین جهت این مسئله خاص؛
- ضرورت آشنایی نیروهای نظامی به ویژه پلیس زن با مسائل روانشناسی دختران فراری و خرده فرهنگ آنها؛
- اعمال مجازات های بسیار سنگین، علنی و جدی (در ملاعام) برای باندهای فساد، اغفال، تجارت جنسی؛
- قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوء استفاده از بیان جزئیات فرار به دلیل بد آموزی و اشاعه منکرات و جلوگیری از قهرمان سازی مطبوعاتی از این عاملین ؛
- به کارگیری نیروهای مردمی و سازمانهای غیردولتی جهت امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رسانی به نیروهای امنیتی.
- تقویت نظارتهای اجتماعی رسمی و دولتی و نیز نظارتهای مردمی و محلی از جمله امر به معروف و نهی از منکر جهت پاکسازی فضای جامعه و تعدیل آزادیهای اجتماعی.
شیوه‌های برخورد با مشکلات دوران نوجوانی
یکی از مشاغل بسیار مهم و پر مسئولیت والدین، تربیت فرزندان است که از سایر مشاغل والدین پیچیده تر می باشد. وظیفه والدین در دوره نوجوانی بسیار حساستر و پر مسئولیت تر است. نوجوانی دوره بحران بلوغ و هویت است، نوجوان به سطحی از آگاهی رسیده که همه صحبتها را با اطاعت کورکورانه نمی پذیرد، رفتارها و برخوردها ما با وی بایستی با دلیل قانع کننده صورت گیرد، علاقمند به استقلال است، حالت عاطفی متفاوت و گذرایی دارد و نیازهای تازه ای برای وی مطرح می شود. بنابراین والدین می بایستی اطلاعات و آگاهی کافی داشته باشند تا بتوانند متناسب با رشد وی پیش رفته، برای سئوالات وی پاسخ مناسبی داشته باشند.والدین می بایستی در برخورد با نوجوان به واکنشهای خود توجه بسیاری داشته باشند زیرا واکنشهای مثبت و منفی آنها بسیار مهم است. توصیه می شود که والدین در برابر رفتارهای نوجوانان به رفتارهای خوب و مثبت و مناسب آنها توجه کنند و واکنش مثبت نشان دهند و حداکثر تلاش خود را بکنند که از نوجوان کمتر ایراد بگیرند. به عبارت دیگر در اکثر مواقع برخورد مثبت و خوش بینانه داشته، گاهی اوقات نسبت به رفتارهای نوجوان شک کرده و نگران باشند و برخورد مناسب در این زمینه داشته باشند.
مهم این است که نگرش والدین، مثبت و صادقانه باشد یعنی رفتارهای صحیح نوجوان توجه کنند تا موجب ایجاد اعتماد به نفس، عزت نفس و خودباوری در وی شوند. زیرا نوجوان یکی از نیازهای بسیار مهم دوره نوجوانی این است که بتواند با اعتماد به نفس این دوره را طی کند.
آنچه بیش از همه حائز اهمیت است، توجه والدین و مربیان به شناخت ویژگیها و نیازهای مرحله نوجوانی است. این آشنائی و آگاهی از شیوه‌های برخورد با ویژگیهای این دوره ، در گام از بروز مشکلات خاص این دوره جلوگیری خواهد کرد، یا حداقل شدت آن را تخفیف خواهد داد. در بروز مشکلات و مسائل آنچه مورد بررسی و درمان قرار می‌گیرد، تنها نوجوان و مسائل او نخواهد بود.
هرچند اساس درمان را رفتارها و شرائط نوجوان تشکیل می‌دهد، اما شیوه‌های درمانی عمدتا به صورت گسترده‌تری معطوف به اطرافیان نوجوان ، خانواده و دوستان و در سطح وسیع‌تر و به صورت برنامه‌ریزی‌های کلان جامعه خواهد بود. آشناسازی خانواده و دیگر دوستان و آشنایان در طرح ریزی برنامه‌ای برای برخورد با نوجوان برای حل مسائل خفیف‌تری چون ناسازگاریهای سطحی در بافت خانواده ، پرخاشگری ، استقلال طلبی شدید ، نوجوئی شدید ، با توجه به شیوه‌های مناسب تربیتی کافی خواهد بود. در حالی که در مورد مشکلات خاص‌تری چون اختلالات روانی این دوران مثل بی‌اشتهایی روانی که با تمایل شدید به کاهش وزن همراه است، از شیوه‌های اختصاصی‌تری چون روان درمانی و ... استفاده می‌شود. در رابطه با مسائل اجتماعی چون بزهکاری ، نهادهای اجتماعی دیگری چون کانونهای اصلاح و تربیت ، مدرسه و ... درگیر هستند.
منابع:
- ابهری، مجید، علل و عوامل بروز آسیبهای اجتماعی، انتشارات پشوتن، 1380
- بررسی علل، عوامل و انگیزه های فرار زنان از خانه، معاونت مبارزه با مفاسد اجتماعی ناجا، 1370.
- جمعی از نویسندگان، خشونت و جامعه، ترجمه دکتر اصغر افتخاری، ‌انتشارات سفیر، 1379،‌
- رفیع پور، فرامرز،‌ آنومی یا آشفتگی اجتماعی، نشر سروش، 1378
- سارا سون، ایروین جی، روانشناسی مرضی، ترجمه دکتر بهمن نجاریان و همکاران، نشر رشد، 1371.
- کلمن، جیمز، سی، روانشناسی نابهنجار و زندگی نوین، ترجمه دکتر کیانوش هاشمیان، انتشارات دانشگاه الزهراء.
- صالح، علیرضا، بررسی مقایسه ای ویژگیهای شناختی، رفتاری، اجتماعی، کودکان خیابانی و شبانه روزی شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، 1379.
- فرجاد، محمد حسین، آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافات، انتشارات بدر، 1378، چاپ هشتم.
- قابضی، علیرضا، پرستوهای بی آشیان (بررسی علل فرار دختران)، مجله اصلاح و تربیت، اسفند79.
- مساواتی، مجید، جامعه شناسی انحرافات، انتشارات نوبل، 1374.
فصلنامه کتاب زنان / شماره 15
پی نوشتها:‌
1 - فتحی، منصوره، نوجوانان فراری بد نیستند، روزنامه جام جم، 10/10/80
[2] - آمار دختران فراری نسبت به سال 1380 حدود 10درصد افزایش یافته است. تعداد دختران فراری در سال 1380 بالغ بر 2000 نفر بوده که به 2200 نفر در سال 1381 رسیده است. روزنامه نوروز، 6/3/81
[3] - میانگین سنّی دختران فراری، حدود 20-16 سال می‏باشد. روزنامه انتخاب، 13/10/80.
[4] - ابهری، مجید، صص61-60.
[5] - جمعی از نویسندگان، ص253.
[6] - سارا سون، ایروین جی، ص518.
[7] - همان،‌ ص554.
[8] - ابهری، مجید، ‌ص28.
[9] - سارا سون، ایروین جی، ص515.
[10] - Shorten hedonism.
[11]-The inadequate Family.
[12]- The antisocial Family.
[13]- Messner and Krohn.
[14] - The disturb Family.
[15] - The disturbed Family.
[16] - کلمن، جیمز، سی، صص180-179.
[17] - Edwin sutherland
[18] - Time with peers.
[19] - رفیع پور، فرامرز، ‌ص60.
[20] - قابضی، علیرضا، ص11.
[21] - مساواتی، مجید، ص64.
[22] - Relative Deprivation.
[23] - رفیع پور، فرامرز، ص61.
[24] - انتخاب، 21/3/81.
[25] - اطلاعات، 25/10/80.
[26] - همشهری، 18/8/79 .
[27] - همشهری، 25/10/80.
[28] - مدیر دفتر آموزش و پرورش راهنمایی اعلام نمود که 19درصد دانش آموزان کلاس اول راهنمایی، 22درصد کلاس دوم و 17درصد دوره سوم راهنمایی ترک تحصیل کرده اند. جوان 20/3/81.

اعتیاد نوجوان

اعتیاد نوجوان
اعتیاد یک وابستگی یا تعلق غیر طبیعی به برخی از مواد مخدر یا داروها می باشد. معمولاً نوجوانان در این قلمرو سنی در معرض خطر اعتیاد هستند .
بعضی از نوجوانان در محیط دوستان ممکن است سیگار بکشند و این موجب عادت به سیگار کشیدن در آنها می شودو پس از آن در صورتی که موقعیت های دیگری در جمع دوستان وجود داشته باشد از مواد دیگری هم استفاده می کنند . معمولاً والدین تصور می کنند که اعتیاد، فرزندانشان را تهدید نمی کند و فقط برای دیگران پیش می آید، در صورتی که اعتیاد یک معضل اجتماعی است و والدین باید به محیط دوستان فرزندان خود توجه داشته باشند .
اعتیاد در نوجوانان و جوانان یکسان نیست و بستگی به عوامل مهمی از جمله طبقه اجتماعی – فرهنگی نوجوانان، خانواده، مدرسه و محیط زندگی دارد .
عوامل موثر بر اعتیاد
خانواده : اولین جایی که کودک در آن قرار می گیرد خانواده است . خانواده های از هم گسیخته و نابسامان، خانواده هایی که یکی از والدین معتاد هستند ممکن است تأثیر بسیاری بر اعتیاد داشته باشد، محل زندگی و محله در یک قسمتی از شهر باشد که افراد معتاد زیاد هستند، مدرسه، رفت و آمد با دوستان و همسالان معتاد، خلق و خوی شخص و در دسترس بودن مواد نیز از عوامل مهم هستند. بعضی از نوجوانان حساس هستند و ممکن است خیلی زود دچار ناامیدی بشود و برای فرار از یأس دست به این عمل بزنند
عوامل ژنتیکی که ناشناخته است و ممکن است موروثی باشد. خانواده هایی که یکی از والدین دچار اعتیاد هستند ممکن است فرزندانشان هم معتاد شوند ، یا اگر یکی از والدین معتاد باشند ممکن است روی سیستم ژنتیکی فرزند اثر بگذارد و در نوجوانی گرایش خاصی به مواد مخدر پیدا کنند که این عوامل کاملاً شناخته شده نیستند
طبقه اجتماعی – فرهنگی : یعنی شخص از چه سطح اجتماعی و فرهنگی است و در چه قسمت از شهر یا روستا یا منطقه از کشور قرار دارد ؟ معمولاً در مناطقی که دچار فقر فرهنگی هستند به دلیل نداشتن امکانات تفریحی و سرگرمی اوقات فراغت نوجوانان بیهوده تلف می شود و ممکن است اعتیاد را به عنوان یک سرگرمی انتخاب بکنند . البته در طبقات مرفه نیز سرگرمی ها زیاد است و ممکن است این را نیز به عنوان سرگرمی در نظر بگیرند .
عوامل گرایش به مواد مخدر
1-روابط عاطفی
2-اعتیاد دوستان و همسالان
3-فقر و اعتقادات مذهبی
4-تعارضات فرهنگی بین خانواده ها و نوجوانان. دوگانگی ارزشی عامل دیگر است زیرا شخص دچار تعارض است و اگر با ارزشهای والدین و جامعه نیز در تعارض باشد این سردرگمی باعث روی آوردن به اعتیاد خواهدشد.
5-ظرفیت فکری پایین و نداشتن آگاهی برای حل مشکلات زندگی.
6-عوامل روانی: برخی از افراد مستعد استفاده از مواد مخدر هستند. افرادی که دچار اختلالات روانی هستند، دچار کم توجهی هستند، اختلال رفتاری مثل دزدی، فرار از خانه یا دروغگویی، بی رحمی و رفتارهای خشونت آمیز، اختلالات جنسی و پیشقدمی در منازعات، رفتارهای فردی و عوامل روانی هستند که تأثیر بسزایی در اعتیاد دارند.
معمولاً افراد درونگرا تمایل به استفاده از مواد مخدر دارند. یکی از عواملی که باعث معتاد شدن می شود بزهکاری است. افراد بزهکار تمایل بیشتری به اعتیاد دارند زیرا همسالانشان معمولاً معتاد هستند.
نوجوانانی که نتوانسته اند از خود عمومی خانواده فاصله گرتفه و خود اختصاصی را به دست بیاورند قصد دارند با مواد مخدر به بزرگترها بفهمانند که می توانند کارهایی را انجام بدهند و برای خودشان شخصیت کاذب می سازند. برای نمایش بزرگ شدن خود و ورود به دنیای بزرگسالان از سیگار یا مواد الکلی استفاده می کنند و کمبودهای رفتاری و شخصیتی خود را با مواد پر می کنند.
7-عوامل خانوادگی (ناامیدی در روابط خانوادگی، مشکل با خانواده به دلیل عدم توفیق در انجام تکالیف درسی ، کمبود محبت)
8-عوامل اقتصادی
9- طبقه اجتماعی – برخی از نظام های ارزشی نامطلوب بزرگسالان در محیط نوجوانان می تواند تأثیر نامطلوبی بر فرد داشته باشد.
کمبود مهارت های اجتماعی و کم تجربگی از عوامل دیگر اعتیاد است. فرد قادر به تطبیق خود با محیط اجتماعی نیست و این امر موجب شکست در کارها می شود.
معمولاً مطالعات نشان می دهد که سیگار منشاً اعتیاد است و به تدریج می تواند به مواد مخدر قویتری تبدیل گردد. بایستی توجه داشته باشیم که نوجوان با چه افرادی رابطه دارد و مراقب باشیم تا با افراد مشکوک در ارتباط نباشد. به طور کلی افراد برای فراموشی مشکلات زندگی به اعتیاد روی می آورند. رسانه های گروهی و والدین، اطلاعات کمی در این زمینه به جوانان می دهند و می خواهند که جوانان اجتناب بکنند و هنوز این فرهنگ در کشور جا نیافتاده که اطلاعات لازم را در زمینه اعتیاد به جوانان ارائه داده و اثرات سوء آن را به آنها گوشزد کنیم.خانواده نقش بسیار مهمی در این امر دارد، توجه به جوانان و نوجوانان، مسائل مربوط به تحصیل ، روابط سرد عاطفی والدین با نوجوانان، دوستان، بیکاری، تعادضات فرهنگی بین والدین و نوجوانان، ویژگیهای شخصیتی خصوصاً افرادی که توانایی کافی برای فکر کردن و آگاهی نسبت به مسائل ندارند، می تواند اثرات زیادی بر اعتیاد داشته باشد زیرا افراد جهت فراموشی سختیها و آلام نگرانیها به اعتیاد روی می آورند.
فرار از خانه
امروزه در اکثر کشورهای جهان، فرار از خانه به یک معضل جدی اجتماعی تبدیل شده است. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه یک میلیون نوجوان 19 –13 ساله از خانه فرار می‏کنند که 74 درصد آنها دختر هستند.[1] در ایران نیز مسئله فرار دختران به عنوان یک معضل مطرح می‏باشد، هر چند آمار و ارقام دقیقی در اختیار نداریم، لیکن اخبار جرائد و مطبوعات از روند رو به رشد این آسیب اجتماعی،[2] کاهش میانگین سنّی دختران فراری[3] و ظهور پیامدهای ناگوار آن حکایت می‏کند.
23-1) انگیزه های فرار
آمار نشان می‏دهد انگیزة افراد فراری بر حسب جنس، سن، تحصیلات و محیط زندگی متفاوت است اما انگیزه های ذیل بین همگان عمومیت دارد:
الف)- اثبات وجود و جلب توجه اطرافیان و اجبار آنها برای اجرای تمایلات و خواسته های خویش؛
ب)- رهایی از هنجارها، فشارها، تحمیل ها، قید و بندها، خشونتها و آزارهای خانواده و کسب آزادی عمل در رفتارهای فردی و اجتماعی؛
ج)- لجاجت با خانواده، سلب آرامش و ایجاد بدنامی یا مشکل برای آنان به جهت عدم تعلق و دلبستگی به خانواده.
د)- تحت فشار قرار دادن دیگران برای تحقق خواسته های خود درخصوص زندگی آینده و موقعیت بهتر اقتصادی.
2- تبیین عوامل مؤثر در فرار دختران
آسیبهای اجتماعی نظیر فرار از خانه دارای زمینه ها و ابعاد مختلفـی هستنــد و عوامــل گوناگونی از جمله عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی در شکل گیری آن مؤثر می‏باشد.
1-2) عوامل فردی
این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخی از آنها اشاره می‏شود.
الف) – شخصیتهای ضد اجتماعی
ویژگیهای این نوع شخصیت، بهم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه و ارتکاب رفتارهای نابهنجار است که مورد قبول جامعه نمی‏باشد، ولی معمولاً نزد عامل آن در اصل و یا در مواقعی خاص، ناپسند شمرده نمی‏شود. افراد روان‏رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعی بی‏تفاوت بوده و کمتر آنها را رعایت می‏کنند. اعمال این افراد نظام اجتماعی را متزلزل می‏کند و رعایت ارزشهای اخلاقی را به پایین‏ترین سطح آن تنزل می‏دهد. از مشخصات بارز شخصیت های ضد اجتماعی خود محوری، فریبندگی سطحی و ظاهری، عدم احساس مسئــولیت، فقدان بینش نسبت به انگیزه های عمل می‏باشد. آنها به طور تکانشی عمل می‏کنند، به پیامد عمل خود نمی‏اندیشند، در کارهای خود بی پروا و بی ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوتهای خود یکسویه می‏باشند. این نوع شخصیتها عمدتاً از محیط خانه و مدرسه فرار می‏کنند.[4]
ب)- شخصیتهای خود شیفته
این شخصیت ها تمایل شدیدی به خودمحوری دارند و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات دیگران بی توجه می‏باشند[5] و با آنها همدردی و علاقه نشان نمی‏دهند. این افراد اغلب با رؤیاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایی و روابط عشقی آرمانی مشغول هستند. این گروه ممکن است مشکلات خود را بی همتا بپندارند و احساس کنند که فقط افراد هم سطح خودشان آنها را درک می‏کنند.[6] اغلب این افراد والدینی داشته اند که نسبت به آنها محبت با ثباتی نداشته یا سرد و طرد کننده بوده اند یا بیش از حد به آنها ارج نهاده اند.[7]
نـوجوانان خود شیفته، به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه گرایش نشان می‏دهند.
ج) - شخصیت برونگرا
«آیزنک» معتقد است بین ویژگی شخصیتی افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد. فرد برونگرا به دنبال لذت جویی آنی است و دَم را غنیمت می‏شمـارد، دوست دارد در انواع میهمانی ها و جشنها شرکت کند، تشنة هیجان و ماجرا جویی است، کمتر قابل اعتماد می‏باشد، نمی‏تواند احساساتش را کنترل نماید و بدون تأمل عمل می‏کند.[8]
د)- شخصیت هیستریونیک (نمایشی)
نزد این افراد جلب توجه دیگران اولویت خاصی دارد. دوست دارند پر جوش و خروش صحبت کنند. مشخصه بارز آنها بیان اغراق آمیز، هیجانی، روابط طوفانی بین فردی، نگرش خود مدارانه و تأثیر پذیری از دیگران است. توجه کافی به درک موقعیت ندارند و تمایل دارند با تعمیم عاطفی پاسخ دهند.[9] این افراد برای آنکه «خود» را ثابت کنند، هر تجربه ای را حتی اگر برای آنان گران تمام شود و مشکلاتی را ایجاد نماید، انجام می‏دهند.
هیجان طلبی، ماجراجویی، تنوع طلبی، کنجکاوی، استقلال طلبی افراطی، لذت گرایی کوتاه مدت[10] و ارضای تمایلات آنی، خود‏باختگی احساسی و غلبة کنشهای احساسی بر کنشهای عقلانی از جمله مشکلات رفتاری است که فرد را به سوی موقعیتهای خطرزا نظیر فرار از خانه رهنمون می‏شود.
از دیگر مشکلات روحی - روانی که منجر به رفتارهای ضد‏اجتماعی می‏شود، می‏توان به ضعف عزت نفس، احساس کهتری، فقدان اعتماد به نفس، خود انگارة ضعیف، احساس عدم جذابیت، افسردگی شدید، شیدایی، اختلال خلقی دو قطبی و... اشاره نمود. چنین افرادی معمولاً مستعد انجام رفتارهای نسنجیده،‌ نظیر فرار از خانه می‏باشند.
عوامل خانوادگی
نوع خانواده
به اعتقاد صاحبنظران، خانواده در شکل دهی به زندگی و رفتار فرد تا حد زیادی مؤثر است. اگر خانواده با مشکلات و آسیبهای عدیده‏ای مواجه باشد،‌ روند جامعه پذیری اعضای خانواده مختل می‏شود. «کلمن» در سال 1980 از چهار نوع آسیب برای خانواده نام می‏برد که بر کنشهای نابهنجار فرزندان مؤثر می‏باشد:
الف)- خانواده بی کفایت[11]
این خانواده فاقد منابع جسمانی یا روانشناختی مؤثر برای سازگاری با عوامل تنیدگی زندگی بهنجار است و نمی‏تواند با مسائل زندگی خانوادگی مقابله کند.
ب)- خانواده ضد اجتماعی[12]
این خانواده واجد ارزشهایی به شدت مغایر با ارزشهای اجتماعی می‏باشد و رفتارهای نامطلوب را تشویق می‏کند. به اعتقاد «مسنر» و «کروهن»[13] شرایط برخی خانواده ها نابهنجاری را تأیید می‏نماید.
ج)- خانواده آشفته[14]
این خانواده با کنشها و اختلالات رفتاری نظیر غیر منطقی بودن، دعوا، تعارض و ... مشخص می‏شود و اعضای آن دارای شخصیت های مخرب و غیر عادی هستند که فضای خانه را به اضطراب و تنش می‏کشانند. هر چند والدین در چنین خانواده هایی حضور فیزیکی دارند، اما فضای حاکم بر خانواده توأم با طرد فرزندان، عـدم محبت و بی توجهــی به مسائــل آنهـا می‏باشد. فرد به دلیل کمبود محبت و تربیت ناصحیح در مواجه با یک محبت کاذب اقدام به فرار می‏کند. والدین چنین خانواده هایی در کانون ارتباطات خانوادگی حضور فعال ندارند و فرزندان به حال خود رها شده اند و روابط آنها فاقد هر نوع نظارت صحیح می‏باشد و کارکرد تربیتی و کنترل غیر رسمی خانواده تضعیف شده، آرزوهای بی حد آنومیک شدت یافته و زمینه هنجارشکنی فرزندان فراهم است.
این نوع خانواده، فاقد سرمایه اجتماعی است و نمی‏تواند به عنوان یک منبع کنترل، مانع رفتارهای تند جوانان از جمله فرار آنان از خانه شود.
د)- خانواده از هم گسیخته[15]
این خانواده به دلیل از دست دادن پدر و مادر خانواده بر اثر مرگ، طلاق و جدایی در اکثر موارد برای تربیت فرزندان و سازگاری اجتماعی آنها دچار مشکل می‏باشد.[16]
در چنین خانواده ای فرد با احساس ناکامی و محرومیت، کمبود محبت و خلاء واکنش عاطفی مواجه است و در صورتی که فردی جانشین والدین خانواده شود، احتمال اختلال در هویت خانوادگی و عدم پذیرش او از سوی فرزندان و ناسازگاری با وی و فرزندان ناتنی وجود دارد که همین امر می‏تواند زمینه اختلالات رفتاری مانند فرار از خانه را فراهم کند. 

انحرافات اجتماعی نوجوان

انحرافات اجتماعی نوجوان 

با اینکه در بروز انحرافات اجتماعی عوامل مختلفی دخالت دارند، اما شرائط ویژه دوران نوجوانی مثل تمایل به توجه طلبی و استقلال شخصی ، تمایل به عضویت در گروهها و ... باعث می‌شود که دوره مستعدی برای راه اندازی این انحرافات باشد. این انحرافات به صورت فرار از خانه ، انواع بزهکاری مثل دزدی ، اعتیاد و ... دییده می‌شود که اکثر این انحرافات در گروه اتفاق می‌افتد.
انحرافات  نوجوانان و جوانان
منظور از انحرافات ، رفتارهای مخالف عرف و قوانین مربوط به رابطه بزرگسالی است. یکی از زمینه های انحرافات، اغتشاش هویت است.
هویتی که در دوره کودکی خصوصاً از سن ٣ سالگی شروع به شکل گیری می کند. چنانچه در این دوره و دوره های بعدی، کودکی نتواند هویت  خود را به خوبی مشخص نماید، یعنی والدین نیز به او کمک نکنند، ممکن است در دوره نوجوانی که توجه به مسائل  بیشتر می شودو شخص بیداری پیدا می کند، هویت وی دستخوش اغتشاشات گردد و این نیز منجربه یکسری انحرافات در نوجوان می شود.
عوامل موثر در ایجاد انحرافات  نوجوانان و جوانان عبارتند از :
1-بیماری های جسمی ،اختلالات روانیو اختلالات شخصیت : که علت اصلی آن عوامل ژنتیکی است. نوجوانانی که دچار اختلالات روانی هستند ، اشکال در روابط خانوادگی، مبهم بودن روابط بین والدین و والدین منحرف می توانند نوجوان را دچار انحرافات بکند.
ناتواناییهای نوجوانان و جوانان، اضطراب، افسردگی ،اعتیاد به مواد مخدر، مشکلات تحصیلی، ناکامیها و محرومیتها نیز ممکن است در ایجاد انحرافات تأثیر بگذارند. عدم شکل گیری هویت  در نوجوان، ممکن است منجربه این مسئله در فرد گردد که نتواند نقش خود را در دوره نوجوانی و جوانی به خوبی ایفا کند.
بنابراین توصیه بسیار مهم به والدین و معلمین این است که حداکثر تلاش خود را بر ارائه آموزشهای لازم در زمینه هویت  و ایفای نقش به دانش آموزان بکنند. بهتر است که این آموزشها پیش از نوجوانی ارائه شوند تا هنگام بیداری  در دوره نوجوانی، اطلاعات لازم در زمینه مسائل خود و جنس مخالف را داشته و دچار سردرگمی نشود.
2-شکل گیری نامناسب هویت ، اشکال در ایجاد هویت شخصی و حرفه ای : هویتی که در دوره کودکی و نوجوانی شکل می گیرد می تواند بر هویت شخصی و حرفه ای فرد نیز تأثیر بگذارد و انحرافات را در وی به وجود آورد .
3-رفتارهای نادرست والدین با یکدیگر و نوجوان: گاهی اوقات والدین از نظر اخلاقی نمی توانند اصول اخلاقی را رعایت کنند، صحبتهای مناسبی بر زبان نمی آورند و کودک به مرور عادت به شنیدن سخنان منافی عفت می کند.
4-عوامل نامساعد فرهنگی – اجتماعی – محیطی .
5- ناکامی های ناشی از محیط زندگی و جامعه: که این مسئله را می توان در زمینه های اقتصادی – اجتماعی – شغلی – روابط با والدین و دیگران و ناکامیهای تحصیلی خلاصه کرد .
6- نقص تربیت اولیه: یعنی والدین نمی توانند اطلاعات و تربیت کافی را هنگام شکل گیری هویت  کودک ارائه دهند.
نشانگان انحرافات 
انحرافات  دارای نشانه های زیر می باشد: گوشه گیری و انزوا طلبی، کاهش اعتماد به نفس نوجوانانی که دارای اعتماد به نفس کمی هستند، خجالتی و گوشه گیر هستند بیشتر از سایرین دچار انحرافات  مثل خود ارضایی می شوند. باید زمینه هایی را فراهم کنیم که آنها بتوانند با اعتماد به نفس بیشتر ، در زمینه های تحصیلی موفق شوند و کمتر دچار ناکامی شوند.
پیشگیری از انحرافات
به منظور پیشگیری می بایستی قبل از دوره نو جوانی آموزشهای لازم به آنها ارائه شود، رفتار آنها تحت کنترل غیر مستقیم باشد. چنانچه رفتارها و معاشرتهای مشکوکی در نوجوان دیدید آنها را تحت نظر بگیرید و از رفتارهای ناپسند منع کنید، در صورت بیان عذر و بهانه های مختلف نباید آنها را قبول کرد.
پرخاشگری
تعریف پرخاشگری
پرخاشگری در واقع یک رفتار دفاعی آموخته شده در انسان است که هنگام تهدید سازگاری در وی دیده می شود . در دوره نوجوانی معمولاً پرخاشگری شایع بوده و رفتاری است که اکثر والدین از آن شکایت می کنند .
علل پرخاشگری
علل پرخاشگری نوجوانان عبارتند از :
1-مقابله با تهدیدهای جسمی و روانی
2-الگو برداری : هنگامی که در محیط اجتماعی نوجوان ، خشونت حکمفرما است وی نیز پرخاشگری را یاد گرفته و در موقعیتهای گوناگون نشان می دهد. براساس نظریه یادگیری مشاهده " بندورا " نوجوانان با مشاهده رفتار پرخاشگرانه ، این رفتار را یاد گرفته و تمایل به نشان دادن آن دارند.
3-اختلالات روانی : هنگامی که نوجوان دچار اختلالات روانی است ، قادر به کنترل خود نبوده و کنترل هیجانی کمتری دارد و در نتیجه از خود پرخاشگری نشان می دهد.
4-نیاز به قدرت : نوجوان گاهی اوقات نیاز به نمایش قدرت طلبی های خود دارند. و از آنجا که نوجوانی دوره کسب استقلال است ، کسب قدرت نیز راهی برای رسیدن به استقلال بوده و در نتیجه نوجوان برای نشان دادن استقلال خود پرخاشگری می کند .
5-رسیدن به اهداف ، گاهی فرد بار ها از این روش استفاده کرده و به نتیجه رسیده و بعداً آنرا تکرار می کند . علت تفاوت پرخاشگری نوجوان در محیط خانه و بیرون از خانه این است که نوجوان در جایی که آزادتر است رفتارها و حالات خود را بیشتر بروز می دهد ، و شاید هم در خانه عادت به پرخاشگری کرده است ، و در جاهایی که احساس می کند حاکمیتی برقرار است کمتر این نوع رفتارها را انجام می دهد و احساس کمرویی و خجالت می کند.
والدین می بایستی به نوجوانان رفتارهای مناسب را یاد داده، زمان استفاده از عواطف، زمان بروز عواطف، زمان بروز حالتهای دفاعی را آموزش داده و به آنها بفهمانند که در صورت نیاز، درخواستهای خود را با آرامی مطرح کرده و نیازی به تهدید و خشونت نیست.
راههای مقابله با پرخاشگری
از جمله راهکارهای مقابله با رفتارهای پرخاشگرانه می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1-از بین بردن خطرات تهدید کننده نوجوان .
2-ایجاد تغییر نگرش در نوجوان نسبت به خطر و تهدید .
3-ارزیابی شناختی رفتارهای نوجوان برای پی بردن به مشکل و درمان آن.
4-تشویق پیشرفت های تحصیلی نوجوان در مدرسه .
5-تشویق نوجوان به انجام فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی و ورزشی .
6-آموزش خانواده ها در زمینه تغییر و اصلاح رفتار .
خودکشی
تعریف خودکشی
هنگامی که زندگی برای فرد دشوارتر از حد خاصی است دست به خودکشی می زند. خودکشی معمولاً یکنوع خشم برگشته به خود است و معمولاً بین سنین ١٥ تا ٢٥ سالگی شایع تر است .
علل خودکشی
1- مهمترین علت، احساس گناه است. موقعی که نوجوان دچار یأس و ناامیدی می شود، شکست های پی در پی دارد، کنترل خود را از دست می دهد یا نگرش منفی پیدا می کند ممکن است دست به خودکشی بزند.
2- در خانواده این افراد سابقه خودکشی وجود داشته باشد و یا در اثر تقلید .
3- اعتیاد : اعتیاد موجب می شود که شخص در کارهای خود به موفقیت دست نیابد. خصوصاً در زمینه درسی و در تعارض با خانواده قرار بگیرد.
4-ممکن است فرد نگرش خوبی به اجتماع نداشته باشد،رابطه صحیح و خوبی با افراد جامعه نداشته باشد و در نتیجه از اجتماع فاصله بگیرد و تنهایی او را به خودکشی می کشاند.
5-ممکن است فرد به وسایلی دسترسی داشته باشد که باعث تحریک خودکشی باشند.
6-بحران هویت می تواند تأثیر داشته باشد.
7- نگرش منفی، اضطراب و افسردگی.
8- نگرش فرد در خود کشی بسیار مهم است. ممکن است اشتغال ذهنی نوجوان، مرگ یا تهدید به خودکشی باشد، نسبت به آینده امیدوار نباشد و از زندگی تصویر منفی داشته باشد.
نوجوانانی که دست به خودکشی می زنند به چند دسته تقسیم می شوند:
1-گروهی که خشم برگشته به خود دارند یعنی از کسی ناراحت هستند و برای انتقام از او دست به خودکشی می زنند . گاهی اوقات افراد در انتقام از طرف مقابل ، احساس ناتوانی دارند و سعی می کنند این انتقام را به سمت خود برگردانند .
2-نوجوانانی هستند که جهت بهره گیری از دیگران دست به خودکشی می زنند. یعنی از طریق راههای معمولی نمی توانند به اهداف خود برسند دست به خودکشی می زنند تا جلب توجه بکنند.
3-گروه سومی هستند که فریاد برای کمک دارند، افرادی که می خواهند جلب توجه بکنند و نیاز به کمک دارند در این دسته قرار می گیرند. مواردی که خصوصاً فرد احساس تنهایی و ناامیدی می کند، دست به خودکشی می زند و دست نیاز را به سمت خودکشی دراز می کند.
4-نوجوانانی که روان پریش هستند و دچار اختلالات روانی هستند، اکثر خودکشی ها در این گروه قرار دارد.
خودکشی در گروه دختران بیشتر از پسران است ولی اقدام به خودکشی در دختران اغلب با موفقیت همراه نیست.
5- نوجوانانی هستند که بازی خودکشی دارند ، افرادی که چندین بار دست به خودکشی زده اند و در هر بار توجه دیگران را به خود معطوف کرده اند.
6- افرادی هستند که واکنشی در برابر فقدان یکی از نزدیکان دارند.
7- افرادی هستند که مشکلات زندگی را نمی توانند حل بکنند و در خود فرو مانده هستند.
8-گروهی که در اثر خشم و انتقام دست به خودکشی می زنند مثل خشم برگشته به خود.
9-گروه بعد افرادی هستند که در اثر تقلید و تلقین پذیری دست به خود کشی می زنند ، تقلید از دوستانی که خودکشی کرده اند.
10-افرادی که از خود بیگانه هستند و اعتقادات و باورهایشان ضعیف است، احساس سردرگمی و تنهایی می کنند .
به طورکلی عوامل اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی در خودکشی تأثیر دارند. مشکل درسی و اخلاقی، روابط با همسالان، کمبود محبت در خانواده و مدرسه، مشکلات عاطفی و روابط سرد والدین، احساس بی احترامی به شخصیت و یأس و ناامیدی، نگرش منفی به زندگی تأثیر بسیاری بر خودکشی دارد و فرد احساس مرگ و ناامیدی می کند .
درمان خودکشی
باید فرد را تحت مراقبت شدید قرار بدهیم و زمینه خود کشی را پیدا کرده و برطرف کنیم. زیرا در اثر عدم حل مشکلات ممکن است شخص دست به خودکشی بزند.
بنابراین باید :
1-مشکل را ریشه یابی کنیم. زیرا عامل خودکشی یک پدیده صرف نیست و از در هم آمیختگی عوامل متعدد به وجود می آید. باید این عوامل را مشخص کرده و آنها را برطرف کنیم، با خانواده اش ارتباط برقرار کنیم تا ببینیم مشکل از کجا پیش آمده است. خانواده در به وجود آمدن مشکل سهیم بوده اند یا مدرسه ، همسالان، دوستان و اجتماع ؟
2-نگرش منفی فرد را تغییر دهیم و شناخت درمانی کنیم . یعنی خانواده و فرد در زمنیه درمان با یکدیگر همکاری بکنند، خصوصاً اگر مشکل در زمینه ارتباط با والدین باشد و مشکل ناسازگاری یا عدم تفاهم است آنرا برطرف کنیم تا زمینه ای برای خودکشی نباشد.
افرادی که چندین بار دست به خودکشی زده اند اینها را باید بیشتر تحت مراقبت قرار بدهیم و اگر افراد معتاد بودند اطلاعات لازم در زمینه ترک اعتیاد و مضرات مواد مخدر را در اختیارش بگذاریم تا دچار همان رفتار و نگرش ها نشود و باعث شکست در امور و مسائل زندگی و درسی نشود . افرادی که دست به خودکشی می زنند، نگرش منفی نسبت به اجتماع دارند . باید نگرش آنها تغییر کند، نسبت به آینده امیدوار شوند و سعی کنیم آنها را وارد جامعه بکنیم و مشکلات را از سر راهشان برداریم .روش های درمانی باید پیوسته باشد تا به نتیجه برسیم . بعد از رفع مشکل در این زمینه پیگیری داشته باشیم که مجدداً دست به خودکشی نزنند