چرا برخی دیرازدواج می کنند؟
ازدواج به عنوان یکی ازوقایع مهم وحیاتی درزندگی افراد جامعه محسوب شده وازجنبههای مختلف مورد بررسی قرار می گیرد. یکی ازاین زوایا، سن شروع وبه اصطلاح وارد شدن به ازدواج است که می تواند تبعات جمعیتی، اجتماعی و روانی فراوانی به همراه داشته باشد. ازدواج علاوه برپاسخگویی بهنیازهای جنسی وعاطفی فرد، نیازهای افتصادی، ارتباطات اجتماعی وفرهنگی اورا نیزتنظیم می کند وبه خاطراهمیت وتاثیری که دارد، به عنوان هنجاری پذیرفته شده در تمامی کشورهای دنیا به حساب می آید.
علاوه برپیامدهای یاد شده، سن ازدواج می تواند تبعات اجتماعی وروانی نیزبه همراه داشته باشد. ازدواج درسنین بالاتر به آن معنا است که جوانان باید دوره های طولانی تررا درخویشتنداری جنسی ( الزام اخلاقی مالتوس) بگذرانند، که این خود باعث وارد شدن فشارروحی، روانی، افسردگی اضطراب وبه وجود آمدن بسیاری ازامراض روانی دیگری درآنان می شود.
ازدواج درسنین بالا علاوه برعوارض یاد شده ، باعث ایجاد فاصله بین والدین وفرزندان هم می شود . به موجب فاصله نسلی ، شکاف ودرمواردی تضاد نسلی به وجود می آید وهمین امرهمراه با بزرگ شدن بچه ها اختلاف سلیقه و نگرش های متفاوتی را دردرون خانواده به ثمرمی رساند. " اما افزایش سن ازدواج به افزایش سرمایه های اجتماعی منجرمی شود وفرد با دیدی بازترواندیشمندترهمسرخود را انتخاب می نماید. می توان گفت که این تاخیرنقش مثبتی درزندگی فرد داشته است، ولی دربسیاری از مواقع افزایش بیش ازحد سن ازدواج باعث سرخوردگی های عاطفی وروانی درفرد میشود که حتی توانمندی های فردی هم نمی تواند این سرخوردگی ها را درمان کند. دراصطلاح کلی می توان گفت که ازدواج فرد می بایست درسن مطلوب انجام شود نه آنقدرزود که صرفا مبتنی برغرایزجنسی ویا اجبارهای اقتصادی و اجتماعی باشد ونه آنقدردیرکه منجربه بروزاختلافات روانی ویا حتی آسیب های اجتماعی شود . "(۱)
"هر جامعه ای درمورد شکل پیوند جنسی، قوانینی دارد، ازجمله این قوانین سن ازدواج است. بیشترجوامع، سن یا دوره سنی خاصی را برای ازدواج زن ومرد مناسب می دانند. درایران نیزسن قانونی ازدواج۱۳ سال درحال حاضربرای دختران و۱۵ سال برای پسران است ولی آماروارقام بیانگراین است که ازدواج زنان ومردان درایران درگستره سنی۱۲-۳۵ سال برای زنان و۱۵-۴۰ سال برای مردان اتفاق می افتد ."(۲)
"سن ازدواج، سنی است که افراد درآن سن به زندگی زناشویی وارد می شوند. طبق بررسیهای به عمل آمده عامل تعیین کننده آن درگذشته وحال تغییریافته اند ولی سن زنان دراولین ازدواج درگذشته بستگی به نوسانات اقتصادی داشت."(۳)
"آمارهای موجود نشان می دهد که میانگین سن ازدواج مردان درایران با تحول عمده ای روبه رونبوده وهمواره دراطراف سن ۲۵ سال درنوسان است، ولی سن ازدواج زنان بین سالهای۱۳۴۵-۸۱ با افزایش تدریجی همرده بوده واین افزایش دریکی دودهه اخیرشتاب بیشتری داشته است به طوری که درسال۱۳۸۱ بیش ازیک چهارم دختران۲۵-۲۹ ساله هنوزازدواج نکرده بودند. همچنین سن متوسط ازدواج زنان درایران طی سال های سرشماری (۱۳۴۵-۸۱) به تدریج افزایش یافته واز۱۸/۴ سال به۲۳/۲ سال رسیده در صورتی که سن متوسط مردان فقط از۲۵ سال به ۲۵/۹ سال رسیده است. براساس این آمارها بین سن ازدواج افراد باسواد به طورمتوسط۲ تا۳ سال اختلاف وجود دارد . "(۴)
آمارهای موجود درسالنامه آماری کشورنیزنشان می دهد که جمعیت افراد درسن ازدواج (مردان۲۴-۳۴) و(زنان ۱۵-۲۹ ) درحال افزایش است، به گونه ای که از۱۹ میلیون و۸۴۸ هزارو۹۳ نفردرسال۸۱ به۲۱ میلیون و۴۲۱ هزارو۵۴۱ نفردرسال۸۳ رسیده است. دراین آمارتعداد زنان درسن ازدواج بیشترازمردان است. باید گفت سن ازدواج علاوه بربلوغ جنسی تابعی ازعوامل اجتماعی واقتصادی وفرهنگی است. به گونه ای که هرسال ممکن است سن ازدواج تغییرکند به طوری کهمیانگین جهانی سن ازدواج برای مردان۳۰ سال وبرای زنان۲۷/۶ سال بوده است ودرایران این میانگین برای مردان۲۶/۷ وبرای زنان۲۳/۷ است. پس باید گفت سن ازدواج تابعی ازشرایط اجتماعی واقتصادی است. "برای مثال در پایان زمان ماقبل صنعتی ودرابتدای مرحله صنعتی شدن، مردان درسنین بالاتری ازدواج می کردند. علت اصلی تاخیردر ازدواج به عدم آمادگی اقتصادی افراد برمی گردد. بدین صورت که آماده شدن افراد برای ازدواج ازنظراقتصادی( تهیه امکانات لازم برای زندگی مستقل ) به زمان بیشتری نیازدارد. ازطرف دیگر، افزایش سن با صنعتی شدن را می توان به کمترشدن کنترل خانواده درازدواج نسبت داد."(۵)
به نظرمی رسد مسائل اقتصادی دردامنزدن به ابعاد اقتصادی بی تاثیرنبوده است. بیکاری وگسترش این معضل درسطح جامعه همراه با بالارفتن انتظارت اقتصادی خانواده ها، قسمت اعظمی ازانرژی جوان را کاهش می دهد، این کاهش انرژی اولین نمونه خود را دربالا رفتن سن ازدواج نشان می دهد. بسیاری ازدختران وپسران جوان متاثرازهمین نگاه اولویت اصلی خود را درانتخاب همسربرپایه چنین مسائلی قرارمی دهند. طبق آمارهای رسمی وغیر رسمی، میزان بیکاری درکشورما به حدی است که ازمیانگین جهانی بسیاربالاتراست وازمعضلات کشوربه شمارمی رود. هرچند موضوع بیکاری، همه اقشاراجتماعی را دربرمی گیرد، امام بیکاری فارغ التحصیلان - درسطوح کارشناسی، کارشناسی ارشد وتا حدودی درمقطع دکترا برای بعضی رشته های تحصیلی - یکی ازمسائل حاد جامه امروزما را تشکیل می دهد. علاوه برآثاروتبعات این معضل درزمینه های مختلف دیگر، درامرازدواج جوانان - مخصوصا ازدواج مردان - بسیارنقش تعیین کننده ای ایفا می کند. بیکاری مردان ویا پایین بودن سطح دستمزدها برای جوانانی که با هردرجه تحصیلی مشغول به کارمی شوندونیز عدم امنیت شغلی درهنگام اشتغال به کار، ازموانعی است که موجب میشود تا پسران نتوانند اقدام به انتخاب همسربرای ازدواج وتشکیل خانواده کنند. ساختارهای اجتماعی، ویژگی های فردی ودسترسی به همسرمناسب، موجبات تعجیل یا تاخیردرازدواج را فراهم می آورند. "ولی گزینش شرایط ازدواج بیش ازهمه با اراده ما قابل تنظیم است.اینکه با چه کسی وچه موقع ازدواج کنیم به عوامل فردی وشرایط اجتماعی بستگی دارد. به همان نسبت نیز بالا رفتن سن ازدواج وعوامل اقتصادی واجتماعی برمناسبات خانوادگی وزن وشوهری اثرمی گذارد. نتیجه آنکه امرهمسرگزینی به طورلاینفکی شخصی واجتماعی بوده است. "(۶)
درگذشته زمان ازدواج وتشکیل خانواده، چرخه زندگی فرد را تحت تاثیرفرارمی داد، درآن دوران قواعد اجتماعی تعیین کننده زمان ازدواج بوده وخانواده اکثرا نوجوانان را درورود به سن بلوغ ویا حتی قبل ازآن به عقد هم درمیآوردند. این عمل علاوه براستفاده ازنیروی کارزن، تحکیم پایگاه اقتصادی خانواده را نشان می دهد، چرا که داشتن نسبت نزدیک تر خویشاوندی با همسرجدا ازازدواج های زودرس وغیرآزادانه ترمی تواند نشان ازحاکمیت نظام خانوادگی گسترده باشد. در نیمه دوم قرن بیستم ودرآستانه قرن بیست ویکم، تنوع وناهمانندی هنجاریهای اجتماعی علاوه براینکه جوامع کشورهای غربی را ازتمایزپذیری اجتماعی بیشتری برخوردارکرد، درکشورهای جهان سوم نیز، با توجه به ورود تحولات ناشی از مدرنیته به این جوامع، آنها را نیزتحت تاثیرقرارداد ویکدستی وهمانندی اجتماعی گذشته شان راتبدیل به تمایزاجتماعی کرد . درنتیچه این تغییرات گروهها واقشاراجتماعی کرد. درنتیجه این تغییرات، گروه ها واقشاراجتماعی، حتی افراد یک شبکه خویشاوندی وبالاترازآن افراد یک خانواده، دیگرمثل جامعه گذشته دارای افکار، عقاید والگوهای رفتارمشابهی نیستند بلکه هرگروه وحتی هرفردی ازالگوهای رفتارمتفاوتی پیروی می کند؛ این امرخود را درازدواج وهمسرگزینی به وضوح نشان می دهد. دختران وپسران کنونی مثل دوران گذشته نمی توانند همسرخود راندیده ونشناخته انتخاب نمایند و امیدواربه همسانی فکری، ارزشی وهنجاری درزندگی مشترک آینده شان باشند، لذا توجه جوانان به همسانی فکری، اخلاقی وهنجاری درامرهمسرگزینی به صورت یکی ازمشکلات آنها درآمده ودربسیاری موارد به عنوان مانعی درامرازدواج آنان قرارگرفته است. آنها به خوبی دریافته اند که عدم توجه به این امرمی تواند موجب شکنندگی ازدواج شده ودرنهایت به طلاق منجرشود.
"درمیان مهمترین فاکتورهای مدرنیزاسیون می توان به گسترش فرصت های تحصیلی ، تغییرات درنیروی کاروفعالیتهای شغلی، اشتغال زنان وشهرنشینی اشاره کرد. افرادی که درمناطق شهری زندگی می کنند به دلیل شیوه های زندگی متفاوت ونیزکنترل اجتماعی ضعیفترنسبت به مناطق روستایی ازدواج شان باتاخیرصورت می گیرد."(۷) جوانان امروزبه خاطرهجوم وسایل ارتباط جمعی تاثیربیشتری ازقالبهای دنیا مدرن می پذیرد ودرانتخاب همسر، معیارها و ملاکهای دنیای متمدن را بیش ازالگوهای ارزشی والدینشان درنظرمی گیرند. امروزه برای زنان معیارهایی ازقبیل نقش اجتماعی، تحصیلات دانشگاهی، تساوی حقوق با مردان، اشغال درکارهای خارج ازمنزل و... ازمسائلی است که مورد توجه آنان در انتخاب شوهرانشان است وبرای مردان جوانان نیزتصمیم گیری درپذیرش ویا عدم پذیرش خواسته های دختران جوانان در امورمذکورنقش تعیین کننده ای درانتخاب همرانشان دارد. ازطرف دیگروالدین درایران هنوزنقش تعیین کننده ای درمشاوره با فرزندانشان درانتخاب همسردارند وبعضا الگوهای ارزشیشان متفاوت با فرزندانشان است که موجب چالش بین معیارهای والدین وفرزندان می شود.
● سن ازدواج مردان
افزایش میزان تحصیلات مردان با افزایش سن ازدواج همراه است. تفاوت درسن ازدواج مردان درمقاطع تحصیلی متوسطه وبالاترهمانند زنان، بیشتراست. اهمیت تحصیلات قبل ازدوره متوسطه، درسن ازدواج برای مردان بیشتراست، زیرا مردان بعد ازترک تحصیل تا زمان بعد ازازدواج دوره ای را معمولا برای خدمت سربازی، یافتن شغل واندوختن پس اندازکافی برای اداره زتذگی به صورت مجرد می گذرانند. آمارها نشان می دهد مردان شهرنشین درمقایسه با مردان روستایی ازسنین ازدواج بالاتری برخوردارهستند. علت آن را می توان درتفاوت آمادگی برای ازدواج مردان وزنان درشهروروستا دانست. داشتن رابطه خویشاوندی بین زن وشوهر، موجب کاهش سن ازدواج مردان می شود، زیرا سهولت درانتخاب همسرازمیان خویشاوندان موجب ازدواج، زودترمی شود واین امربه علت دخالت والدین درانتخاب همسراست .ازسوی دیگربعد ازازدواج پدرپسروظیفه تامین هزینه زندگی عروس را حداقل تا زمانیکه آنها دریک خانه زندگی میکنند به عهده می گیرد ولی امروزه اکثرجوانها به تشکیل زندگی مستقل تمایل دارند که این عامل تبعات خاص خود را به همراه دارد. در جامعه ایران مردان به خاطراینکه مسئولیت تهیه مسکن وتامین هزینه زندگی را برعهده دارند، بنابراین درصورت عدم تامین آنها هیچ اقدامی برای ازدواج نمی شود. واین درصورتی است که مردان درایران پیشنهاد دهنده ازدواج هستند نه زنان. به خاطر همین بالارفتن سن ازدواج برای مردان به طورمستقیم به بالا رفتن سن زنان منجرمی شود. با توجه به دگرگونی نظام های اقتصادی واجتماعی واینکه درابتدای مرحله صنعتی شدن، به علت تغییرنظام خانوادگی وافزایش خانواده هسته ای ومشکل سکونت ومسکن، آماده کردن مقدمات زندگی مستقل مشکل ترازپیش شده است، لذا برای دستیابی به موقعیت بالاتر، به تاخیرانداختن ازدواج اقدام دوراندیشانه ای است ، اقدامی که ترغیب و تشویق والدین و اطرافیان را نیزموجب شده است عدم آمادگی مردان برای تشکیل زندگی خود باعث گرایش دختران به تحصیلات میشود ادامه تحصیل وبه دنبال آن تشکیل خانواده درسنین بالاترمی تواند تبعات مختلفی را به همراه داشته باشد همانطورکه بیان شد مهمترین اثرآن ازنظرجمعیت شناختی، ایجاد دگرگونی درالگوهای زاد وولد است. کاهش فراگیرباروری کشورهای مختلف ازجمله ایران، بیشترنتیجه ازدواج درسنین بالاتر است، همچنین همین عامل می تواند به تربیت صحیح فرزندان وبالارفتن سطح رفاه خانواده منجرشود. درمقایسه بین دو جنس اینگونه به نظرمی رسد که سن ازدواج زنان نسبت به جنس مخالف ازرشد قابل توجهی برخورداربوده واین می تواند ازنحوه نگرش زنان نسبت به ازدواج ووضعیت های مرتبط با آن باشد. نگرش های ناظربربهبود موقعیت زنان وافزایش نسبی برابری جنسیتی، قطعا درزمانیکه نابرابری زیادی ازنظراقتصادی واجتماعی بین زنان ومردان وجود دارد، ممکن است با ازدواج های دیررس ترهمراه باشد. "امروزه دختران تمایل بیشتری به ادامه تحصیل دررده های بالاتری دارند علت مهم آن ممکن است آن باشد که دررده های تحصیلی بالاتر، ارزش فرصت های ازدست رفته برای زنان بیشترخواهد شد، بنابراین زنان برای تثبیت موقعیت خود، افزایش تحصیلات را برازدواج ترجیح خواهند داد."(۸) افزایش تحصیلات افراد، بسیاری ازعوامل مهم مرتبط با ازدواج نظیرانتظارازروابط زناشویی وازدواج ونحوه انتخاب همسررا تحت تاثیرقرارداده است. مثلا برای زنان با تحصیلات بالاتر، امکان حضورفعال دربخشهای بیشتر می شود، درنتیجه آنها برای خود موقعیتی مشابه با موقعیت مردان را طلب می کنند. تلاش برای دستیابی به این موقعیت وایجاد امنیت کافی برای پایداربودن آن درطول زندگی، هم زمان وهم فرآیند تشکیل خانواده را دچاردگرگونی می کند. یافتن همسری مناسب که بتواند این موقعیت مورد انتظاررا به رسمیت بشناسد و درحفظ وتداوم آن کوشا باشد، چندان ساده نیست، علاوه براین میزان دستیابی به همسرمناسب برای افراد با سطح تحصیلی بالاترنیزممکن است مشکل ترباشد.
تحصیلات درسطح بالا ممکن است به طورمستقیم باعث تاخیردرسن ازدواج شود به عبارتی دیگردستاوردهای تحصیلی باعث مشارکت درنیروی کارشده ودرنتیجه جذابیت ازدواج کاهش داده وانگیزه اقتصادی ازدواج زود هنگام را با کمک به افزایش حقوق ودسترسی به فرصتهای بهترکاهش می دهد. "افزایش سن دراولین ازدواج درجامعه ایرانی بویژه درمورد دختران واقعیتی است که ازمجموعه عوامل تاثیرگذاردرتوسعه بویژه میزان آشنا متاثرشده است. میزان اشتغال به تحصیل دختران۱۰-۱۹ ساله ایرانی از۲۴/۷ درصد درسال۱۳۴۵ به حدود۷۰ درصد درسال۱۳۸۰ رسیده است، که افزایش۱۸۳ درصدی را نشان می دهد."(۹)
اکثردختران وپسران به دلیل آنکه فرد مناسب مورد دلخواهشان را نمی یابند تن به ازدواج نمی دهند. علاوه براین موضوع نوع تفکرخانواده نیزدراین مورد موثراست، چرا که خانواده ها دوست دارند بچه هایشان درچارچوب فکری آنها حرکت کنند. درحالی که خانواده ها ازاین نکته غافل هستند که نوع برخورد آنها موجب سختگیری بچه هایشان درمسئله ازدواج میشود. سن شروع پیوند درجوامع مختلف وبین زن ومرد کاملا فرق می کند. عوام موثردرسن ازدواج عبارتند ازسن بلوغ، همسر مناسب، قوانین ومقررات اجتماعی، فرهنگ جامعه، وضع اقتصادی، نوع شغل، میزان تحصیلات وجنس، یکی ازعوامل اصلی ازدواج عامل بلوغ است. سن بلوغ از۱۷-۱۲ سال متغیراست ولی سن شروع بلوغ به این معناست که فرد می بایست درآن سن ازدواج کند، ازهمین روازدواج درجوامع مختلف بین زن ومرد مختلف است. یکی ازکارکردهای ازدواج موفق، بویژه درسنین قانونی، جلوگیری ازگسترش نابهنجاری درجامعه است وبه خاطرهمین ازدواج ازلحاظ شرعی واجتماعی دارای اهمیت است.
پی نوشت ها :
۱- کاظمیپور، شهلا، «تحول سن ازدواج در ایران و عوامل جمعیتی موثر بر آن» پژوهش زنان، ۱۳۸۴، شماره ۳، ص۱۰۵ .
۲- همان، ص ۱۰۵
۳- میشل، آندره (جامعهشناسی خانواده و ازدواج) ترجمه فرنگیس اردلان- انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴
۴-، ص۱۴۲.
۵- کاظمیپور، ص۱۰۶ .
۶- میشل آندره، ص۱۴۶ .
۷- گود، ویلیام، جی (خانواده و جامعه) ترجمه ویدا ناصحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۲، ص ۹۷ .
۸- آستین افشان، پروانه (بررسی روند تحولات سن ازدواج و عوامل اجتماعی، جمعیتی موثر بر آن طی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷.)
۹- محمودیان، حسین (سن ازدواج درحال افزایش) بررسی عوامل پشتیبانی، مجله علوم اجتماعی سال ۱۳۸۳، شماره ۲۴، ص ۴۳.
۱۰- (تحلیلی بر ازدواج در ایران) تهران، مرکز آمار ایران، مهر ماه ۱۳۸۳، ص ۱۷.
چرا برخی دیر ازدواج می کنند؟
تحصیل، مدارک تکمیلی، کار، نداشتن آینده مطمئن و تامین زندگی، بالا رفتن سطح توقعات و تجملات و خیلی از مسائل دیگر باعث شده جوانان کمتر به ازدواج تن دهند و همچنان تجرد را از تاهل عاقلانه تر بدانند! اما کارشناسان معتقدند اگر از زمان ازدواج بگذرد، فرد بعد از هیجانات و میل شدید به ازدواج با یک سیر برگشتی به جایگاهی نه چندان مطلوب می رود. این جایگاه در آینده عامل بروز مشکلات متعددی می شود که منجر به بروز ناهنجاری های رفتاری خواهد شد.
● تنها و تن ها
حجت الاسلام "سید محمد حسن مخبر" محقق و پژوهشگر حوزه دین، یکی از مشکلات افرادی را که دیر تن به ازدواج می دهند، سپری شدن سن هیجان و میل به ازدواج برشمرد. وی می گوید: مسئله مورد توجه این است که به طور طبیعی وقتی سن از ۳۵-۳۰ سال به بالا می رود، توجه شخص به مسائل دیگری جلب می شود. از سوی دیگر آزادی و بی مسئولیتی که فرد در طول ۳۰ سال با آن زندگی کرده برایش عادت شده و حالا به سختی می تواند در مقابل همسر و احیانا فرزندان پاسخگو و متعهد باشد. به راحتی نمی تواند احساس تعهد و مسئولیت نسبت به خانواده داشته باشد و به همین دلیل تا حد ممکن از ازدواج خودداری می کند.
اما از طرفی میل و نیاز روانی و جنسی هم وجود دارد، به همین علت ممکن است جای دیگری بدنبال ارضای آن بگردند و اینجاست که غالبا دامنه تلاشش برای ارضای این نیازها به جامعه کشیده شده و در برخی موارد ناهنجاری های اجتماعی را موجب می شود یا به هرج و مرج جنسی منجر می گردد. البته روشن است که در تمام موارد کار به چنین جایی نمی انجامد.
این در حالی است که به گفته کارشناسان در موارد دیگر فرد بر حسب تجربیاتی که داشته سطح توقعش بالا رفته و به سختی می تواند همسری دلخواه خود انتخاب کند یا ممکن است گزینه هایی را که برای ازدواج انتخاب می کند دیگر حاضر به ازدواج با فردی به سن او نباشند.
بنابر این گزارش بعضی از این افراد با قاطعیت می گویند که دیگر نیازی به ازدواج ندارند. مخصوصا زنان، اگر به خودکفایی مالی هم رسیده باشند، ازدواج را برای همیشه از برنامه زندگیشان حذف می کنند و سعی می کنند آن را به فراموشی بسپرند. در صورتی که به گفته حجت الاسلام مخبر این نیاز و میل به ازدواج در او وجود دارد. فقط فرد با انکار نیازش آن را از ضمیر خود آگاه به ناخودآگاه فرستاده است. ممکن است در خودآگاهش نیاز به همسر وجود ندارد و سطح هشیاریش متوجه آن نباشد اما سطح ناهشیار و ناخودآگاه او تاثیرش را روی روان و رفتار فرد خواهد گذاشت.
این امر زمانی پر رنگ تر می شود که بدانیم مردها عموما نیازمند هستند کسانی به آنها تعلق خاطر داشته باشند تا خودشان را قدرتمند احساس کنند و "حسِ بودن" داشته باشند. و زنان هم عموما زمانی حس هویت می کنند که مورد توجه و علاقه کسی باشند. حالا آن زن و مردی که به این گونه نیازهای طبیعی شان پاسخ داده نمی شود فاقد حس رضایت از خود می شوند و غالبا دچار مشکلات روحی اعم از روانپریشی خواهند شد.
"انسان به آرامش روانی نیاز دارد اگر آرامش او در سطوح مختلف گرفته شود بی سروسامانی و طوفانی که از فقدان آن بوجود آمده، در او باقی خواهد ماند (حتی اگر سعی کند آن را نبیند و با آن مبارزه کند) و جایی به صورت نابهنجاری افسردگی و بیماری های روانی سر باز خواهد کرد. این تاثیرات روحی، عواملی چون افسردگی و احساس پوچی را به دنبال خواهد داشت."
مدرس دوره های آموزش خانواده در فرهنگسراهای تهران، ادامه می دهد: حال اگر این افراد در سن بالا موفق به ازدواج هم شوند، چون ازدواج یک جریان هماهنگ است و این افراد خیلی سخت می توانند با هم کنار بیایند و به هماهنگی برسند، روشن است که بعد از ازدواج شخص نمی تواند تمام آزادی های گذشته خود را که به آن عادت کرده است، حفظ کند بلکه باید بخشی از آن ها را برای حفظ آرامش خانواده فدا کند.
به عبارت دیگر زن و مرد هر کدام یک "من" فردی دارند که در دوره تجرد غالبا به ارضای نیاز ها و امیال آن می پردازند اما پس از ازدواج بخشی از این من فردی باید برای رسیدن به آرامش و هماهنگی و تفاهم به یک "ما" تبدیل شود. چنین زن و مردی که ازدواج دیر هنگامی داشته اند وقتی در کنار هم قرار می گیرند، غالبا نمی توانند "منِ فردی" شان را با "ما" آن هم به صورت مشترک به حالت تعادل در آورند و به همین دلیل اگر در زندگی دچار سرخوردگی نشوند، قطعا هزینه بالایی را برای زندگی شان خواهند پرداخت چرا که هرچه سن بالاتر رود و من فردی شخص آزادانه امیال خود را ارضاء کند این من فردی قوی تر خواهد شد.
● فاصله سنی برای حفظ تعادل فکری
از سوی دیگر افراد، معیارها و نظرات متفاوتی را برای تعیین فاصله سنی خود با همسر آینده شان دارند. بعضی از معیارها صرفا شخصی و بعضی از آنها را عرف و فرهنگ جامعه به سلیقه شخصی آنها تحمیل می کند. به هر حال آنچه مهمتر از سن و سال و تفاوت سنی افراد به نظر می رسد، متعادل بودن سطح درک و فهم طرفین از زندگی مشترک و مشکلات آن است.
به گفته دکتر علیزاده، جامعه شناس و مدرس دانشگاه علوم اجتماعی تهران، فاصله سنی ۴-۳ سال بین دختران و پسران مناسب است. دختران به علت نوع تربیت و انتظاراتی که جامعه از دختران دارند، زودتر به بلوغ اجتماعی و عاطفی می رسند. این تفاوت سنی باعث متعادل و هم سطح شدن زن و مرد می شود. باید بلوغ فکری و شخصیتی هر دو نفر به یک سطح باشد.
وی ادامه می دهد: ازدواج در شرایطی که فاصله سنی زن از مرد خیلی زیاد باشد، در جامعه با مقاومت مواجه می شود و این مقابله اثر خودش را در زندگی زوج می گذارد. از طرفی فرضا اگر این اختلاف ۱۰ سال باشد و زن ۳۰ ساله و مرد ۴۰ ساله باشد، سن زن، زمان شور و نشاط است در حالی که مرد بیشتر گرایش و تمایل به آرامش دارد و خود این مساله ایجاد تضاد می کند.
حجت الاسلام مخبر هم در همین زمینه می گوید: همانطور که در روایات سن مشخصی برای ازدواج مشخص نشده، فاصله سنی مشخصی هم برای این امر نیست. این فاصله بیشتر متاثر از فرهنگ بومی، زمانی و مکان زندگی و... است. مثلا در بعضی از نقاط کشورمان هنوز هم برخی دختران راضی هستند با همسرانشان اختلاف سنی بیش از ۱۰ سال داشته باشند در صورتی که در کلان شهرها این فاصله سنی کمتر مورد قبول دختران است.
"قطعا نمی توان فاصله سنی حتمی و ضروری ای را برای ازدواج معین کرد. اما ۳تا۶ سال که فاصله بین بلوغ دختر و پسر است بر اساس بررسی های میدانی انجام گرفته بهترین فاصله ای است که رعایتش سودمند خواهد بود. "
حجت الاسلام مخبر همچنین یکی از مشکلات هم سن بودن زن و مرد را دارا بودن تجربه مدیریتی مشترک عنوان می کند و ادامه می دهد: این تجربه مدیریتی یکسان گاهی اوقات باعث بوجود آمدن مشاجره بین زن و شوهر می شود. چرا که هر دو در یک سطح تعادل قرار دارند و نمی خواهند مدیریت دیگری را بپذیرد. دوم اینکه زنان غالبا زودتر از مردان شکسته می شوند. زایمان بسیاری از انرژی های آنان را می کاهد و طراوت و شادابی آنان را تا حدی تحت الشعاع قرار می دهد. وجود فاصله سنی باعث می شود که زن طراوت و شادابیش نسبت به مرد حفظ شود.
اما دلیل دیگر این است که زنان زودتر از مردان به بلوغ عقلی می رسند گر چه مردان بعد از فاصله طبیعی بلوغ از سرعت رشد عقلانی بیشتری برخوردار می شوند و به همین دلیل رعایت این فاصله برای حفظ تعادل فکری زن و مرد مناسب است. البته از بین رفتن فاصله سنی میان زوجین ضرورتا به معنای مختل شدن زندگی نیست. موارد قابل توجهی هم وجود دارد که زن و شوهر همسن بوده اند یا حتی مرد کوچکتر بوده اما به این دلیل که میان هر دو نفر تعادل روانی و رفتاری و عقلی وجود داشته مشکلی بوجود نیامده است.
● نقش عرف در سن ازدواج
بعضی از دختران طی جریان های عاطفی و یا بر حسب علاقه شخصی تن به ازدواج با مردانی می دهند که فاصله سنی قابل توجهی با آنان دارند. این نوع ازدواج ها که اخیرا تعدادشان رو به افزایش است گاهی ممکن است با انگیزه های تامین مالی هم صورت گیرد.
حجت الاسلام مخبر در رابطه با مشکلاتی که ممکن است بر سر راه این ازدواج ها باشد، می گوید: اگر مرد از زن بزرگتر باشد، مثلا ۱۰ سال تفاوت سنی داشته باشند مثلا یک خانم ۲۰ ساله با مرد ۳۰ ساله ازدواج کند، اگر ۱۰ سال بعد را در نظر بگیریم، سن ۳۰ سال برای زن زمانی است که تازه برخی از همسالانش ازدواج می کنند و ۴۰ سال برای مرد زمانی است که تعداد قابل توجهی از همسالانش دیگر از ازدواج کردن منصرف شده اند. افراد در این سنین روحیات متفاوت دارند. مرد ۴۰ ساله شخصی آرام است و زن ۳۰ ساله شاد و پر نشاط و ... چه بسا که بسیاری مردان و زنان در چنین وضعیتی تحمل این سطح از اختلاف رفتار همسرشان با توقعات خود را ندارند. یاد آور می شوم اقتضائات زندگی امروز با آنچه در دو سه نسل قبل وجود داشته بسیار متفاوت است و آدمها از زندگی شان توقعات دیگری دارند که موجب چنین فاصله ای از گذشته می گردد و گرنه در سالیان پیش چنین ازدواجهایی نه تنها مرسوم بلکه مطلوب نیز بوده است.
● وقتی سن زنان بیشتر باشد...
در جامعه ما خیلی عرف نیست که زن از مرد بزرگتر باشد. خانواده ها عموما نمی پسندند عروسشان بزرگتر یا حتی همسن پسرشان باشد. همین عوامل بر روی زندگی زوج خواه ناخواه تاثیر خود را می گذارد. اما علاوه بر مشکلات فرهنگی این زندگی ممکن است با مشکلات دیگری هم مواجه شود. حجت الاسلام مخبر در این رابطه می گوید: بازهم زمان گذشته را در نظر نگیریم. امروزه اگر زن از مرد بزرگتر باشد. مثلا مرد ۲۵ ساله با زن ۳۰ ساله ازدواج کند ۱۰ سال بعد که مرد ۳۵ ساله شد و عشق و زندگی و زن را بهتر فهمید، همسر او ۴۰ ساله است و با توجه به سنش بیشتر حواسش معطوف به امور دیگری مانند فرزندان خواهد بود. چه بسا که از نظر جنسی هم توان پاسخگویی به تمام هیجانات همسر را نداشته باشد. کافی است در این زمان دو زایمان هم داشته باشد چرا که هر زایمانی انرژی های زن را تا جایی کاهش می دهد که برای جبران آن حداقل ۴ سال زمان نیاز است...
با توجه به آنچه ابراز شد ـ که مطمئنا تمام آنچه که باید، نبود ـ حفظ تعادل سنی میان زن و مرد یکی از شرایط مهم و مطلوب تشکیل خانواده است اما مهمتر از تفاوت سنی، سطح تعادل فکری است که می بایست میان زن و مرد برقرار باشد و این صرفا با اختلاف سن و کوچک بودن زن از مرد ایجاد نمی شود...
پی نوشت ها :
۱- کاظمیپور، شهلا، «تحول سن ازدواج در ایران و عوامل جمعیتی موثر بر آن» پژوهش زنان، ۱۳۸۴، شماره ۳، ص۱۰۵ .
2- همان، ص ۱۰۵.
3- میشل، آندره (جامعهشناسی خانواده و ازدواج) ترجمه فرنگیس اردلان- انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴
4-، ص۱۴۲.
5- کاظمیپور، ص۱۰۶ .
6- میشل آندره، ص۱۴۶ .
7- گود، ویلیام، جی (خانواده و جامعه) ترجمه ویدا ناصحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۲، ص ۹۷ .
8- آستین افشان، پروانه (بررسی روند تحولات سن ازدواج و عوامل اجتماعی، جمعیتی موثر بر آن طی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷.)
9- محمودیان، حسین (سن ازدواج درحال افزایش) بررسی عوامل پشتیبانی، مجله علوم اجتماعی سال ۱۳۸۳، شماره ۲۴، ص ۴۳.
10- (تحلیلی بر ازدواج در ایران) تهران، مرکز آمار ایران، مهر ماه ۱۳۸۳، ص ۱۷.
دختران دم بخت
● دختران دم بخت ، در انتظار ایده ال رویایی !
یک زمانی دخترها ۹ ساله که می شدند خواستگارها پاشنه در خانه را از جا درمی آوردند، بعدها که علم پیشرفت کرد ، سن ازدواج کمی بالا رفت ، کمی بعدتر حرف از ادامه تحصیل و دیپلم گرفتن شد و سن ازدواج رسید به ۱۸ سال و بتدریج بحث تحصیلات عالیه به میان آمد و دانشگاه آزاد راه اندازی شد و دیگر کسی نمی توانست دخترها را به زور شوهر دهد، این شد که حالا از کنار در هر خانه ای که رد می شوی می توانی حضور یک دختر دم بخت را ببینی که منتظر شاهزاده قصه ها نشسته است .
مشکل ازدواج جوانان و تعداد مازاد دخترها نسبت به پسرها موضوع تازه ای نبوده، اما مطرح کردن آن هر از گاهی موجب دل نگرانی خانواده ها می شود . این روزها همه تقصیرها را به گردن دختر ها می اندازند و می گویند آنها توقعشان بالا رفته و لگد به بخت خودشان می زنند .
● شصت درصد صندلی دانشگاه را دخترها اشغال کرده اند
هنگامیکه از سال ۷۷ تعداد دانشجویان دختر ورودی دانشگاهها بر تعداد پسران پیشی گرفت شاید مسئولان آموزش عالی از آن به عنوان افتخاری ستودنی یاد کرده و بسیاری نیز آن را به عنوان شاهدی بر ادعای عدم نقض حقوق زنان در ایران و برابری فرصت های شغلی و تحصیلی در مجامع بین المللی مطرح
دخترها در تب و تاب رسیدن به آرزوهایی بودند که با رویاهای مادرانشان فاصله زیادی داشت اما روند سریع این تغییر ، بعدها نشان داد که نمی توان به این جهش فرهنگی چندان هم سطحی و ساده نگریست ، هر چند این حرکت یعنی ورود آزادانه دختران به دانشگاه در نوع خود به عنوان یکی از امیدوار کننده ترین اقدامات در راستای ارتقاء جایگاه ارزشی زنان در جامعه به شمار رفته و باید آن را ستود اما روند شتابزده این حرکت طی سالهای بعد برخی از کارشناسان و صاحبنظران را با این پرسش مواجه کرد که آیا ادامه افزایش تعداد دختران ورودی به دانشگاه ها به صلاح آینده جامعه خواهد بود ؟
هر چند افزایش تحصیلات زنان ، افقی بسیار روشن و امیدوار کننده در حل مسائل مربوط به زنان و مقولات تربیتی خانواده محسوب می شود اما مهم اینجاست که آیا صرفا با افزایش کمی حضور زنان در دانشگاه مسائل و مشکلات جامعه زنان که در حال حاضر با چالشها و مسائل عمیق و ریشه ای مواجه است حل خواهد شد ، تصور کنید در صورتیکه این روند همچنان ادامه پیدا کند در سالهای آینده جامعه با چه معضلاتی مواجه خواهد شد .
پسران زیادی که نه تحصیلات عالی قابل قبولی دارند و نه شغل مناسبی ، ناامید از آینده و سرشکسته از رقابت کنکور از یک سو و تعداد رو به افزایش دختران تحصیلکرده با هزارو یک خواسته ریز و درشت از سوی دیگر توازن تعریف شده جامعه را بر هم خواهد زد ، به این ترتیب می توان وضعیت خطرناک ازدواج ها و زندگی های مشترک پس از آن را پیش بینی کرد ...
قطعا در فرهنگی که تا دیروز دانشگاه سراب دست نیافتنی بود هنوز تحصیلات دانشگاهی و مدرکی به نام لیسانس برای دختران افتخاری بزرگ است که روند رو به رشد اشغال ۶۰ درصدی صندلی های دانشگاه توسط دختران موید این ادعا است ، دیگر یک دختر لیسانسیه نمی تواند و نباید با پسری که از نظر تحصیلات در سطح پایین تری از وی قرار دارد ، ازدواج کند و اگر هم چنین پیوندی سر بگیرد بالاتر بودن میزان تحصیل دختر همواره در طول زندگی مشترک مایه فخر فروشی زن شده و بنیان زندگی مشترک را تهدید خواهد کرد ، همچنان که هم اکنون "طلاق" در قشر تحصیلکرده جامعه ما به یک معضل حاد مبدل شده است .
اما در این میان کارشناسان و صاحبنظران مسائل اجتماعی مهمترین تاثیر منفی افزایش دختران تحصیل کرده در جامعه را افزایش دختران تحصیلکرده مجرد در جامعه می دانند که هیچ همطراز مناسبی برای ازدواجشان پیدا نمی کنند و همین امر موجب افزایش سن تجرد در میان دختران و پسران می شود که این شرایط برای دختران به مراتب خطرناک تر است .
در حالیکه همچنان آمارهای ضد و نقیضی از سوی کارشناسان در خصوص کمبود و یا زیاد بودن تعداد دختران و پسران نسبت به هم ارائه می شود ، مدیر کل دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی از کمبود ۶ میلیون پسر آماده ازدواج با دختران ظرف ۲۰ سال آینده خبرداده و می گوید : دشوار شدن فراهم آوردن شرایط ازدواج برای پسران از یکسو و افزایش سطح توقعات دختران تحصیلکرده و به طبع آن افزایش سن ازدواج آنها از سوی دیگر ، موجب بر هم خوردن توازن شده و دختران تحصیلکرده همطرازی برای ازدواج پیدا نخواهند کرد .
● شش میلیون داماد کم می آوریم
علیرغم اینکه ادامه تحصیل و کسب مدارج عالی برای دختران به جهت آگاه تر شدن آنها نسبت به حق و حقوق خود بسیار ضروری تلقی شده و نباید به هیچ وجه مانع ورود دختران به دانشگاهها شد اما از سوی دیگر باید هشیار بود که این امر به ظاهر مثبت تهدید کننده موضوع ازدواج نشود ، چرا که در غیر این صورت ظرف ۲۰ سال اینده با مشکل جدی در این زمینه مواجه خواهیم شد .
کمبود تعداد پسران آماده به ازدواج نسبت به دختران آماده ازدواج را ناشی از سخت بودن فراهم شدن شرایط پسران برای ازدواج است : در جامعه ما دختران برای کسب آمادگی لازم برای ازدواج به رضایت والدین و تهیه جهیزیه نیاز دارند در حالیکه پسران شرایط سخت تری داشته و باید شغل ، مسکن ، تحصیلات ، خودرو و ... را به عنوان مقدمات ازدواج خود فراهم کنند ، که در این راستا یا باید فرهنگ جامعه و به خصوص نگرش دختران را تغییر دهیم بطوریکه یک دختر لیسانس همه چیز را در ازدواج با یک پسردارای تحصیلات لیسانس ندیده و با یک جوان دیپلمه هم ازدواج کند و یا اینکه امکان تحصیلات و رغبت پسران را برای کسب تحصیلات عالیه فراهم کنیم تا همطرازی برای ازدواج با دختران پیدا شود .
بحث فرهنگسازی و آموزش دختران مطرح است ، که با وجود تمام این مسائل باز هم نمی توان و نباید جلوی تحصیلات دختران را فقط به بهانه افزایش سطح توقع آنها و بالا رفتن سن ازدواج دختران گرفته با وجود اینکه در حال حاضر حدود ۷۰ درصد ورودی به دانشگاهها را دختران تشکیل می دهند اما نه تنها نباید مانع ورود دختران به دانشگاه شد بلکه باید به این امر به دیدی ضروری و واجب نگریست که موجب آگاه تر شدن زنان به حقوق خود می شود ، از سوی دیگر با توجه به فرهنگ جامعه ما مبنی بر اینکه مردباید تحصیلکرده تر از زن باشد و یا اینکه اگر می خواهید مردی قوی شود باید زنی را ضعیف کرد از جمله تئوری های قرون وسطایی است که دیگر زمان آن گذشته است ، بنابر این به جای محدود کردن ورود دختران به دانشگاه فقط باید در فکر تدوین برنامه ریزی های لازم در زمینه تسهیل در فراهم آوردن امکانات برای پسران و ارتقاء سطح آگاهی دختران تحصیلکرده و فرهنگسازی لازم در این زمینه بود .
متاسفانه ما در جامعه با فرهنگی مواجه هستیم که در آن دختران تحصیلکرده دانشگاهی به هنگام تشکیل زندگی ، حاضر به ازدواج با پسرانی که تحصیلات کمتری نسبت به آنها دارند، نیستند و همین امر موجب شده که در سالهای اخیر سن دختران تحصیلکرده مجرد در جامعه افزایش یابد .
رسانه ها و مطبوعات باید در خصوص این امر اطلاع رسانی های لازم را انجام دهند تا جامعه از همین حالا این خطر را احساس کند و مسوولین و متولیان امرنیز باید تمام کوشش خود را در جهت ایجاد زمینه های مناسب برای ازدواج آسان دختران و پسران را فراهم کنند .
● همسرم باید لیسانسیه باشد
کارمند ۲۶ ساله یک اداره دولتی چهارسالی است که درسش را تمام کرده اما هنوز به خاطر برخی دلایلی که از نظر او کاملا هم منطقی است نتوانسته همسر مناسب خود را پیدا کند.
او می گوید: من فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی هستم، اما تا کنون هیچ یک از خواستگارانم تحصیلاتی بالای دیپلم و یا فوق دیپلم نداشته اند، این در حالی است که دختر خاله ام با داشتن دیپلم همسر مردی لیسانسه شده است.
می گوید: من چطور می توانم با یک مرد دیپلمه که بار معیارهای ذهنی من فرسنگ ها فاصله دارد، تنها به این دلیل که سنم بالا رفته و ممکن است از وقت ازدواج و بچه دار شدنم بگذرد ازدواج کنم.
او داشتن تحصیلات عالیه همسر آینده اش را یکی از ملاک های انتخاب می داند و بسیار هم بر آن اصرار می ورزد و معتقد است داشتن تحصیلات عالیه می تواند به وجود آورنده تفاهم نسبی بین زن و شوهر باشد.
اما خانم ۳۲ ساله لیسانسیه و کارمند بانک در این باره می گوید : آن روز ها هر کس به خواستگاری ام می آمد ، پاسخ رد می دادم، توقعم از زندگی خیلی بالا بود اما حالا گذشت روزگار به من ثابت کرده که تحصیلات معیار شعور یک فرد نیست ، از طرفی ثروتمندان بسیاری را هم دیده ام که از نظر اخلاقی صفر بوده اند و به این نتیجه رسیده ام که انسانیت از همه چیز بالاتر است .
این دو تنها دو نمونه از خیل عظیم دخترانی اند که به هر دلیلی در انتخاب همسر مورد علاقه خود با مشکل مواجه می شوند. خانم ۲۶ ساله هنوز هم بر اعتقاد خود مبنی بر داشتن یک شوهر لیسانسه اصرار می ورزد در حالی که کارمند ی که به سن ۳۲ سالگی رسیده و به قول خودش معیارهایش هم تغییر کرده، حاضر است با مردی دیپلمه هم ازدواج کند، اما آیا انتخاب در چنین شرایطی هم می تواند درست باشد؟
● پسرها دیگر دانشگاه را دوست ندارند
به اعتقاد کارشناسان تغییر نوع نگاه دختران به زندگی مشترک و افزایش مطالبات آنها، هزینه بر بودن ازدواج ، دشواری ازدواج دایم و در نتیجه روی آرودن افراد مجرد به ازدواج موقت ، بر هم خوردن تعادل زیستی جامعه، تمایل به ازدواج در سنین بالا ، وابستگی و به استقلال نرسیدن به موقع جوانان قبل از کسب تحصیلات،تشریفات ازدواج ... همگی از جمله عواملی افزایش سن ازدواج در میان دختران و پسران مجرد محسوب می شود
با توجه به ضد ارزش شدن تحصیلات دانشگاهی برای پسران که نتیجه بیکاری اقشار تحصیلکرده در حدود ۱۱ هزار پزشک و چندین هزار لیسانس و فوق لیسانس است ، پسران بیشتر رغبت به حضور در بازار کار زودرس را داشته و علاقه ای به کسب تحصیلات دانشگاهی ندارند و در مقابل دختران علیرغم شانس کمتری در اشتغال ، سهمیه بیشتری را در دانشگاهها به خود اختصاص می دهند که این عدم توازن موجب بالارفتن توقعات دختران پس از تحصیلات دانشگاهی در امر ازدواج می شود .
کمبود بازار کار برای دختران تحصیلکرده و به ویژه در شهرستانها موجب افسردگی و ایجاد ناهنجاری های روحی و رفتاری درآنها می شود که به جاست با رعایت توازن و تعادل در حضور دختران و پسران در دانشگاهها و ایجاد سیاست های تشویقی در امر تحصیلات دانشگاهی برای پسران ، این تعادل و توازن را بین نیروهای دختر و پسر تحصیلکرده دانشگاهی فراهم کنیم .
در فرهنگ سنتی ما بانوان تحصیلکرده تمایل دارند که همسران آنها از نظر تحصیلات حداقل در سطح تحصیلی خودشان یا بالاتر باشند که این عدم توازن موجب کاهش آمار پسران تحصیلکرده از یکسو ، بالارفتن سطح توقعات دختران تحصیلکرده از سوی دیگر و به طبع آن کاهش آمار ازدواج در جامعه خواهد شد، البته در بحث دلایل طلاق نیز عدم تطبیق مدارج تحصیلی زن و مرد یکی از مهمترین دلایل طلاق به شمار می رود که فاصله عمیق مدرک تحصیلی زن و مرد موجب تفاوت در دیدگاهها وتوقعات آنها از زندگی مشترک شده و زمینه ساز بروز آسیب اجتماعی طلاق را فراهم می آورد اما باید این فرهنگ در جامعه نهادینه شود که تحصیلات دانشگاهی نباید به خودی خود مانع از پذیرش سایر معیارهای نیکو شود یعنی اگر دخترو پسری از ده ملاک ازدواج در نه ملاک با یکدیگر توافق داشته باشند ، مدرک تحصیلی نباید به عنوان یکی از معیارها به تنهایی نباید به صورت سدی برای ازدواج درآید .
این در حالی است که بر اساس تحقیقی که با همکاری معاونت پژوهشی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در خصوص بررسی موانع ازدواج دختران شهر تهران صورت گرفته بیانگر این واقعیت است که افزایش سطح توقع و انتظارات دختران تهرانی از همسر آینده خود و به طبع آن پیدا نکردن فرد مناسب از نظر تحصیلات و شغل ، مهمترین مانع ازدواج و افزایش سن دختران تهرانی طی سالهای اخیر است .
● توقع بالای دختران، از دست رفتن فرصت ازدواج
بر اساس یافته های یک پژوهش که با هدف بررسی موانع ازدواج دختران شهر تهران در رابطه با تحصیلات و اشتغال آنها طی ۸ جلسه و با حضور دختران تحصیلکرده و شاغل ، دختران دیپلمه و شاغل ، دختران تحصیلکرده و غیر شاغل و دختران دیپلمه و غیر شاغل با همکاری معاونت پژوهشی دانشگاه علوم بهزیستی صورت گرفته،اکثر این دختران با موانع مشابهی شامل داشتن توقعات بیش از حد در زمینه تحصیلات ، شغل همسر آینده خود و در نتیجه پیدا نکردن فرد مناسب دارای این شرایط ، مخالفت و سختگیری خانواده با خواستگاران و یا فرد مود نظر دختر ، داشتن تجربه شکست در رابطه قبلی چه به صورت عقد ، نامزدی و یا دوستی در امر ازدواج مواجه هستند .
زنانی که از زندگی مشترک خود ناراضی هستند ، مانع مهم دیگری در امر ازدواج دختران دم بخت به شمار می روند ، زنان ناراضی که در زندگی خود احساس خوشبختی نمی کنند به هیچ وجه الگوی مناسبی برای دختران دم بخت نبوده و به نوعی نگرش دختران در خصوص ازدواج را به نحو قابل توجهی تحت تاثیر قرار می دهند
متاسفانه طی سالهای اخیر انتظار جوانان از ازدواج تغییر کرده ولی در مقابل راهکار مناسبی برای رسیدن به ازدواج موفق توسط خانواده و جامعه به نسل جوان ارائه نشده که ناهماهنگی در این امربه ایجاد مانعی برای ازدواج وهمچنین ازدواج های ناپایدار ختم می شود .
ضرورت مشاوره پیش از ازدواج برای دختران و پسران و مشاوره خانواده در میان زوج های جوان طی سالهای نخستین زندگی" دختران و پسران باید پیش از ازدواج از خدمات مشاوره بهره مند شوند تا با تاثیر هر یک از ویژگی های فردی ، خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر تعاملات بین فردی با یکدیگر آشنا شده و پس از آن تصمیم گیری نهایی را در خصوص ازدواج انجام دهند ، همچنین تجربه نشان داده که مشاوره و خانواده درمانی تا کنون توانسته بسیاری از خانواده ها را از افتادن در ورطه طلاق و جدایی دور سازد .
● سواری که معلوم نیست کی می آید
هر کسی نظری می دهد، اما او منتظر نشسته و چشم به در دوخته، اصلا برایش مهم نیست که اطرافیان چه می گویند، لااقل این طور به خودش تلقین می کند، گاهی که توی آینه به چهره اش چشم می دوزد جای پای سال های از دست رفته را به خوبی بر روی صورتش می بیند، اما آخر مگر می شود او که سالها درس خوانده و زحمت کشیده و به قول خودش کسی شده بتواند با یک مرد دیپلمه که از قضا در بازار کار می کند و اصلا هم از احساسات او چیزی نمی داند، زیر یک سقف زندگی کند.
او منتظر است مرد آرزوهایش سوار بر اسبی سپید از راه برسد اما کی ، نمی داند .
روابط دختر و پسر قبل از ازدواج
شریعت مبارک اسلام روابط دو جنس مخالف را با توجه به حد و حریمی تعریف میکند و در سنّت و سیرهی حضرت رسول (ص) به آن پرداخته شده است، که لازم است ما نیز به عنوان پیرو آن مکتب به رعایت آن همت گماشته و سعی در انتقال آن به نسل آینده خود داشته و بدان وسیله گامی در جهت اصلاح و سلامت جامعه برداشته باشیم، در حقیقت با اهمال و بیتوجهی در این مسیر امت اسلامی به سوی هرج و مرج و انحطاط اخلاقی کشانده خواهد شد. در دین اسلام روابط بین دختر و پسر به طور کلی ممنوع نگردیده است بلکه حدودی برای آن مشخص شده، به طوری که در آن نه افراطی باشد و نه تفریطی، یعنی همان خط اعتدال.
اگر کوتاهی در اجرای حدود خداوند در این مسئله صورت گیرد چه خواهد شد؟ در این صورت ما را به سوی اوج فساد و انحطاط جامعه سوق خواهد داد یعنی به سوی بیاخلاقی و تجاوز به فرامین خداوند متعال. ما بسیاری از دختران و پسران را میبینیم که در چنین شرایطی هستند و ظاهراً هیچگونه راهنمایی و راهکاری برای آنها ارائه نمیشود. آیا این عدم ارائه راهنمایی به آنها به کمبود دین در ارائه الگوی درست و بهجا بر میگردد؟ در حالی که برای هر مسئلهای در سیره حضرت رسول(ص) و قرآن الگو و اسوهای ارائه شده است و این به دوری ما از قران و سنت و تقلیدهای کورکورانه از دنیای جدید بر میگردد نه به نقص در دین.
● اما در ارتباط با عشق و دوستی...؟
دوست داشتن از والاترین و زیباترین مفاهیم زندگی است واسلام نیز آیین دوستی و رحمت و مهربانی است اما آنچه مد نظر ما است دوستی و عشقی است بدور از هر گونه پلیدی و انحراف از قانون خداوند و بدون هر گونه عوارض نا مطلوب فردی واجتماعی، که به عنوان مثال به دوستی و علاقهی مسلمان به برادر وخواهر دینی خود و یا عشق و علاقهی زنی به شوهرش و بالعکس و عشق و علاقهی مادر به فرزندش و فرزند به والدینش و...میتوان اشاره کرد. والاترین عشق و علاقه حب به خداوند است که در پرستش او متجلی میگردد پس هیچ کس را به اندازهی او دوست مدار و برایش شریکی قرار مده که اگر کسی را بیشتر از او دوست بداری در حقیقت شریک برایش قائل شدهای.
همچنانکه خداوند میفرمایند: «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَندَاداً یحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ...»(البقرة/۱۶۵). در عشق ودوستی بنده مسلمان به مسلمان دیگر هیچ تاوان و گناهی نیست بر همین اساس که اگر او به کسی علاقه داشت (چه پسر برای دختر وچه دختر برای پسر) که البته باید به عنوان خواهر و برادر دینی و تنها به خاطر خداوند و خلق و خوی نیکش او را دوست بدارد. اما به چه شیوه کسی را به خاطر خداوند دوست میداری؟ بله میتوان به خاطر خدا کسی را دوست داشت یعنی در آن رضای خداوند مدنظر باشد َو به حدود او تجاوز نشده باشد، همه میدانیم خداوند برای زندگی برنامه و منهجی فرو فرستاده تا پیرو آن باشیم همچنانکه میفرماید: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(الانعام/۱۵۳) در حقیقت راه خدا تنها راهی است که به عنوان برنامه و راه روش زندگی در نظر گرفته شده است که در آن هیچ کمی و کاستی راه ندارد و لازم است دختران و پسران دنباله رو این منهج باشند بر همین مبنا است اگر به طرف آن رفته وبر آن دوام داشتند رضایت خداوند را بدست خواهند اورد واگر از آن منحرف شدند و راه دیگری را در پیش گرفتند در اصل از راه خداوند دور شده اند وبه دور از راهنمایی او در گمراهی خواهند ماند. در روابط بین پسر و دختر نیز لازم است که از حد وحدود او تجاوز نشود که شامل برخورد و رفتارهای نیک و به دور از هر گونه وسوسه و هوس است که خداوند از ما خواسته است به عنوا ن نمونه میتوان به داستان حضرت موسی(ع) اشاره کرد، هنگامیکه به چاه آبی میرسد که دو دختر در آنجا توانایی کشیدن آب از چاه را ندارند تا گوسفندانشان را سیراب کنند موسی(ع) به آنها کمک میکند. پس در حقیقت عدم رعایت حدود در روابط ما بین دختر و پسر یعنی معصیت در محضر خدا.
خداوند از زنان و مردان میخواهد تا خود را با زیباترین رفتارها زینت دهند و به عنوان دو عضو فعال و تاثیر گذار در اجتماع حضور یابند و در این زمینه دین مبین اسلام تفاوتهای فطری بین زن و مرد را درنظر گرفته که آنها را ملزم به رعایت یک سری آداب و رفتار خاص میکند تا اینکه خود و حیثیتشان را در برابر سُستدلان محفوظ بدارند.
● عشق و علاقهی قبل از ازدواج.....!
دوستی بین دختر و پسر قبل از ازدواج به هیچ شیوهای جایز نیست هرچند امروز به وضوح شاهد آن هستیم و در این روابط به یک سری مسائل روی میآورند که آیین مبین اسلام آن را جایز نمیداند، متاسفانه امروزه شاهد دختران و پسرانی هستیم که به شیوهای مخفی با همدیگر ارتباط دارند که آن را خاطرخواهی مینامند و از طرف دیگر با هم صحبت میکنند، قرار ملاقات میگذارند، و از طریق نامه و تلفن و.... با هم تماس میگیرند و آن را با حرفهای نرم وسوسهانگیز میآرایند که سبب تضعیف نفس و درون در مقابل هوی و هوس میشود، سپس از طرف دختر ناز و عشوهی بیشتری در حرف زدنها سر میزند و علاوه بر آن نگاههای وسوسه انگیزشان بر هم، که خدا میداند چه تاوان و عقوبتی به دنبال خواهد داشت شاید فکر کنند با این ارتباط دوستی در جامعه محبوب میشوند ولی آیا هیچ شفاعتی نزد خداوند برایشان به همراه خواهد داشت؟ در حالی که همچنانکه بحث شد اگر حب و دوستیت سبب سرپیچی از اوامرخداوند ودوری از او گردد نوعی شریک برایش قائل شدهای.
پیامبر گرامی اسلام (ص)میفرمایند: "إیاکم و الدخول علی النساء فوالذی نفسی بیده ما خلا رجل بامراة الا دخل الشیطان بینهم" [الطبری]یعنی «از اختلاط با زنان بپرهیزید، قسم به خدایی که نفسم به دست اوست هیچ مردی زنی را ترک نمیکند در حالی با هم دو نفری خلوت کردهاند مگر آنکه شیطان سوّمی آنها بوده باشد.»
حال خواهر و برادر ایمانی! میدانید که اگر شیطان مابین دختر و پسری واقع شد آنها را به سوی چه تاوانی سوق خواهد داد و چه وسوسه و تمایلی در این نشستنها پدید خواهد آورد برهمین اساس است که اسلام خلوت زن و مرد نامحرم را با همدیگر جایز نمیداند (چه حرف زدن و نگریستن به همدیگر باشد وچه از آن بیشتر....)تا آنها را از عملی که خداوند حرام کرده حفظ کند، همه میدانیم غریزه جنسی قویترین غریزه است و خلوت دختر و پسر با هم سبب تحریک آن و کشاندن آن دو به طرف گناه و... میشود. پس لازم است دختر و پسر هیچگاه با همدیگر خلوت نکنند مگر با حضور یکی از محارم دختر، آنهم با رعایت اصول مطرح شده ؛و این سبب تقوی و پرهیزگاری و آرامش درون است، نه چیز دیگر. خداوند متعال میفرمایند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ» (النور /۳۰) یعنی؛ ای محمد بگو به مردان مومن که نگاههایشان را از نامحرم نگه دارند و پاکدامنی پیشه کنند واین سبب تزکیهی آنهاست و خداوند بر اعمال آنها اگاه است.
بر همین اساس، ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج حرام شده است هر چند با هم قرار پیوند ازدواج در آینده را نیز بسته باشند و این را هم باید دانست که بدون تشکیل زندگی مشترک محبت واقعی پدید نمیآید... در حالی که عشق ومحبت مفهومی پاک و دوام دار است، به شرطی که در جایگاه خود به کار آید، مثل دوستی خداوند متعال و پیامبر و همسر وفرزند و اقوام و... اما کدام از یک از ما اگر یک نفر از جنس مخالف خود را دوست داشت، به او فکر نخواهد کرد و خیالش به سوی او روانه نخواهد شد و صفاتش را در ذهن مجسم نخواهد کرد تا اینکه آتش شوق دیدار محبوب در او به خاموشی گراید؟ سؤالم از شما خواهر و برادر عزیز اینست که آیا تمام اینها بدون تشکیل زندگی زناشویی میسر خواهد شد؟
● چه وقت میتوان ابراز عشق و علاقه کرد؟
بی شک دوستی وعشق حلال است اگر به شیوهای صحیح به کار آید ( منظورم آن دوستی و پیوند بین دختران و پسران امروزی نیست)بلکه همان طور که قبلا اشاره شد، همین دوستی و محبت حرام خواهد بود در صورتی که سبب غفلت و دوری از برنامه خدا وپیامبرش شود، به عبارتی دیگر خداوند به زن مسلمان اجازه نداده است قبل از زندگی زناشویی با مردان به شیوهای که همراه با ناز و عشوه، که توجه مردان را جلب میکند صحبت کند همچنان که خداوند متعال به همسران پیامبر میفرماید: «یا نِسَاءَ النَّبِی لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنْ النِّسَاءِ إِنْ اتَّقَیتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» {الاحزاب /۳۳} این هم آداب و رفتاری است که خداوند متعال به همسران پیامبر( که الگوی سایر زنان میباشند) فرمان میدهد تا خود را با آن بیارایند و خداوند فرمود: «...فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ...» یعنی به شیوهای همراه با ناز و عشوه با مردان (نامحرم) سخن نگویید.
همچنین خداوند میفرماید: «وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» یعنی هنگامی سخن گفتن با حیا ومتانت حرف بزنید و از ناز و عشوه (همچنان که با شوهران خود حرف میزنید) برحذر باشید خواهر عزیز! برای همین است که باید خود را از این شیوه رفتارها دور نگهداری و عشق و علاقه خود را نثار هیچ کس جز برای همسرت نگردانی. یعنی ابراز تمایل و دوستی به او و.... که در این آیه به وضوح به این مسائل اشاره شده است. پس خواهرم آگاه باش که در دام گناه و زشتی نیفتی در حالی که آن را احساس نمیکنی، بلکه خود را با خلق خوی زن مسلمان ایماندار زینت ده و خود و دینت را محفوظ بدار و به هنگام صحبت کردن به شیوهی سنگین و محکم و همراه با ادب و متانت عمل کن بهگونهای که سبب برانگیختن هوی و هوس سُستدلان نشود و... بیشک به هنگام صحبت کردن اگر حس علاقه ودوستی خود را نسبت به مردان نامحرم ابراز کنی ( چه به تنهایی با هم باشید و چه افراد دیگری هم حضور داشته باشند) در حقیقت تمام احساسات و اشتیاق او را نسبت به خود تحریک کردهای که مناسب مؤمن نیست و انجام آن جایز نیست، همچنین اگر پسر این رفتار را در قبال دختر انجام دهد و با حرفهای نازک و محبتآمیز به او نزدیک شود تمام احساسات و شوق و علاقهاش را نسبت به خود تحریک میکند و بیگمان با این رفتارها در منجلاب فتنه و آشوب خواهند افتاد و در آینده نیز دچار نابسامانیهایی خواهند شد، وهرکس خواهان رسیدن به غرایز و امیال خود است بهتر است ابراز این حس دوستی و عاشقانه را برای زندگی زناشویی با همسر خود به تعویق بیاندازد که ابراز آن قبل از ازدواج چندها تاوان و فساد بهدنبال خواهد داشت، بهطوری که بعد از ازدواج نیز هرگز به همدیگر اعتماد کامل نخواهند داشت و آشیانه خوشبختی آنها با کوچکترین گردباد روزگار از هم خواهد پاشید.
جوانی که توانایی ازدواج ندارد بهتر است روزه بگیرد تا اینکه خداوند دری از درهای رحمتش را بر او بگشاید واین پیروی از سفارش حضرت رسول (ص)است که میفرماید: "یا معشر الشباب من استطاع منکم البائة فلیتزوج و من لم یستطع فعلیه بالصوم فانه له وجاء" {البخاری} یعنی ای جوانان اگر توانایی دارید، ازدواج کنید و هر کس توانایی ندارد بهتر است روزه بگیرد، چرا که روزه قلعه و سدی است در برابر گناه و سبب پاکی نفس و درون است و اگر صبر پیشه کنید ثواب آن نزد خدا است.
تو با روزه گرفتن افسار هوی و هوست را در دست گرفته وآن را تسلیم اوامر خداوند متعال گردانیدهای و این نیز جزیی از جهاد نفس محسوب میشود که پاداش آن نزد خدا است همچنانکه خداوند میفرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» {عنکبوت /۶۹} یعنی: کسانی که در راه ما تلاش و کوشش میکنند راه راست را بر آنها مینمایانیم.
● در بارهی دوستی ما بین دختر و پسر
خداوند متعال در وصف زنان ایماندار میفرماید: «...وَلا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ...» {نساء / ۲۵} یعنی دوستی برای خود برنگزیدهاند (آشکارا یا پنهان) و در این آیه برایمان به وضوح معلوم میشود که دوستی دختر و پسر جایز نیست و هنگامیکه خداوند چیزی را جایز نمیداند حتماً حکمتی در آن نهفته است.
دختران دارای احساسات لطیفی هستند و اگر دختری با پسری ارتباط داشته باشد و آن پسر او را به شیوهای به سوی خود متمایل نموده و به او وعدهی تشکیل خانواده را داد و آن دختربه او متمایل شد و سپس بر حسب هر گونه شرایطی آن پسر از ادامهی کار منصرف شد و او را رها کرد، به احتمال زیاد به دختر لطمهی روانی زیادی خواهد رسید و آثار مخربی بر روح و روان او بر جای خواهد گذاشت که به سختی میتواند آن را فراموش کند و در آینده مشکلات خاصی را برایش به بار میآورد. بدان که خداوند مهربان بیش از خود ما خواهان نفع و سود ماست، پس لازم است گوش به فرمانش بوده و خود را از محرمات دور بداریم وقبل از هر چیزی هدفمان رضایت پروردگار باشد نه چیز دیگر.خداوند متعال میخواهد که ما را از هوی و هوس دور بدارد و ما را از افتادن در دام شیطان محفوظ کند، این است که او تمام درهای مختوم به گناه را بر ما بسته است، و ارتباط بین دختر و پسر زمینهی مساعدی است برای حضور شیطان، تا در درونمان نفوذ کند و تمام اعتقادات دینیمان را از رگ و ریشه بدرآورد و ما را از راه راست منحرف کند همچنان که سبب بیرون راندن اجدادمان، آدم و حوا از بهشت شد و همچنین مثل خودش که تا ابد در گمراهی و تاریکی خواهد ماند و میخواهد ما را نیز همچون خود توشهی جهنم گرداند.
بار دیگر به اصل مطلب بر میگردیم اگر نگاهی بر دوستی و روابط بین دختران و پسران بیاندازیم هرگونه گناه و نافرمانی خدا را شاهد خواهیم بود، از خلوتهایشان گرفته تا نگاههای حرام و وسوسهبرانگیز و سخن گفتنهای نازک همراه با احساسات عاشقانه برای همدیگر، که خداوند آن را جایز ندانسته و طبق آیات آن را حرام کرده است و سایر مضرات آن را که خدا میداند.... ما نیز به عنوان امّت مسلمان که دارای آیین و عرف خاص خود هستیم، نه فرهنگ ما و نه آیین ما اجازه چنین پیوندهای نامشروعی را نمیدهد هر چند امروزه در دانشگاهها و سایر اماکن شاهد چنین روابطی هستیم. باید مواظب باشیم که صحبتها و برخوردهایمان با جنس مخالف جز در زمینههای معروف و شایسته صورت نگیرد و حدود خداوند را با جان و دل پاس بداریم.
در پایان از خداوند متعال خواستاریم که راه راست را به همهی ما نشان دهد و فکر و عقیدهی سالمی نصیبمان گرداند و بر ما نیز واجب است در هر حال حریم خداوند را نگه داریم، خداوند میفرماید:
«وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (الطلاق ۲و۳) یعنی کسی که از خداوند بترسد و به خاطر او کاری را انجام ندهد خداوند درِ خوشبختی را بر او میگشاید و از راهی به او میبخشد که خود انسان از آن متعجب است.
عناصر سازنده صمیمیت در ازدواج (خانواده1)
وجه به طبیعت صمیمیت یا دوستی صمیمانه میان زن و مرد نخستین نکته مهم در رابطه آنهاست. یک رابطه مبتنی بر صمیمیت با دیگر روابط بر اساس شش عامل با اهمیت تفاوت می یابد. این عوامل عبارتند از شناخت، توجه، وابستگی دوطرفه، تقابل، اعتماد و تعهد.
بدون داشتن شناخت شخصی و گسترده و گاه محرمانه نمی توان از دوستی صمیمانه سخن راند. اطلاعاتی که طرفین در مورد تاریخچه زندگی و سلایق شخصی به هم می دهند و بسیاری از موضوعات خصوصی که با هم در میان می گذارند شناخت دوطرفه از یکدیگررا تکمیل می کنند و تعمق می بخشند.
نزدیکی و صمیمت همچنین موجب می شود که طرفین برای یکدیگر اهمیت داشته باشند و دلسوزی به خرج دهند و به هم توجه کنند و احساس همدلی بیشتری نسبت به یکدیگر نشان دهند. رابطه صمیمانه و دوستانه موجب می شود که زندگی دو نفر با هم آمیخته شود و اعمال هریک بر دیگری تاثیر گذارد. وابستگی دوجانبه به این ترتیب شکل می گیرد و نشان دهنده تاثیر دوجانبه طرفین بر هم و نیازی است که به یکدیگر دارند. این دلبستگی نیرومند، متنوع و اغلب دارای تداوم است و رفتارهای طرفین راشکل می دهد.
عامل بعدی سازنده صمیمیت یعنی تقابل به دنبال وابستگی دوجانبه شکل می گیرد. از اینجا به بعد طرفین یکدیگر را نه به صورت افراد مجزا بلکه به صورت یک زوج می بینند که خواسته ها و آمال مشترکی دارند و از درهم آمیختگی زندگی های هم باخبرند. در حقیقت در این مقطع است که «من»های مجزای طرفین تبدیل به یک «ما»ی مشترک می شود و برای نخستین بار از «زندگی ما، آینده ما، رابطه ما، خانه ما و...» سخن به میان می آید. این تبدیل «من»ها به یک «ما»ی مشترک یک نقطه عطف بااهمیت در تاریخ رابطه صمیمانه یا دوستی و عشق به شمار می آید. اعتماد عامل استحکام بخش بعدی یک رابطه صمیمی است. بدون اعتماد صحبت از عشق، دوستی و هرگونه همکاری یا تقابل درازمدت یک رابطه دوطرفه یا ازدواج غیرقابل تصور است. معمولا اعتماد زمینه ساز بروز و حضور عدالت و احساس برابری در رابطه است و فقدان آن موجب زوال تقابل و احساس نزدیکی و رشد بی اعتمادی می شود که مانند موریانه رابطه را از درون تخریب می کند یا از هم می پاشد.
و بالاخره واپسین عامل سازنده یک رابطه صمیمی، احساس تعهد و پایبندی به طرف مقابل است. زوجین متعهد می شوند که رابطه خود را تداوم بخشند و وقت کوشش و انرژی لازم برای تحقق این تداوم را تامین کنند و به اصل این رابطه وفادار باشند. فقدان تعهد، رابطه را از محتوای واقعی خود تهی می کند و مانع از بروز احساس مسئولیت در یک رابطه مشترک می شود که نه تنها برای سلامت رابطه ضروری است بلکه عاملی است که براساس آن می توان شخصیت هریک از طرفین را ارزیابی کرد. باید توجه داشت هنگامی که وارد قلمرو روابط نزدیک و صمیمانه از قبیل رابطه میان زن و مرد می شویم کیفیت بر کمیت ارجحیت دارد. لذا وجود صمیمیت در یک رابطه نزدیک و ارضای نیاز به احساس تعلق، انگیزه برای برقراری روابط دیگر را کاهش می دهد و دوام رابطه موجود را بیشتر می کند.
تمام عوامل قوام بخش رابطه نزدیک میان زوجین و ازدواج در یک بستر فرهنگی مشخص صورت می گیرد که متغیرهای آن در کیفیت و چگونگی آن رابطه موثر هستند. هنجارهای فرهنگی در جوامع مختلف تفاوت دارند و در هریک از این جوامع نیز تغییر می یابند. مثلا در ایالات متحده امریکا تعداد افرادی که ازدواج می کنند کاهش یافته است و از سوی دیگر زمان دوره قبل از ازدواج افزایش یافته است. همچنین تقریبا نصف ازدواج ها به طلاق منتهی می شوند. نتیجه این تغییرات آن است که امروزه تقریبا اکثر نوجوانان و کودکان امریکایی در خانه هایی زندگی می کنند که در آن تنها یک والد(مادر یا پدر) حضور دارد. از سوی دیگر رشد اقتصادی، اجتماعی، افزایش فردگرایی و تکنولوژی مدرن نیز تاثیرات خاص خود را بر استحکام و دوام ازدواج گذاشته است. به عنوان مثال نسبت زن به مرد یکی از این متغیرهاست.
در جوامعی که نسبت زنان در دسترس برای ازدواج زیادتر باشد رفتارهای سنتی و محافظه کارانه در رابطه با ارتباط زن و مرد کاهش یافته، سست تر می شود و برعکس. تجربیات قبلی افراد در رابطه با اشخاص مهم زندگی عامل دیگر شکل گیری نوع روابط بعدی است. تعاملات کودکان در هنگام کودکی با والدین (پدر و مادر یا جانشین آنها) موجب می شود که سبک های متفاوت دلبستگی یا تعلق خاطر به وجود آید. کسی که در دوران نوزادی و کودکی از مادر و پدری پذیرا، مهربان، مسئول و مراقب برخوردار است و در این رابطه در دوران کودکی احساس ایمنی می کند، در روابط بعدی نیز با احساس ایمنی درونی وارد رابطه می شود. سبک تعلق خاطر یا دلبستگی این فرد سبک ایمن خوانده می شود. این افراد در رابطه با دیگران شادند و از توانایی اعتماد کردن برخوردارند و می توانند به دیگران تکیه کنند. متقابلا دیگران نیز در رابطه با آنان چنین ویژگی هایی را لمس می کنند.
در مقابل کسی که از نعمت وجود مادر یا پدری مهربان، مراقب، دلسوز و دارای احساس مسئولیت برخوردار نبوده و مثلا مادری فاقد ثبات احساسی و نامطمئن و بیمناک داشته سبک دلبستگی یا تعلق خاطر مضطرب یا دوسویه از لحاظ احساسی را اتخاذ می کند.
سومین سبک دلبستگی یا تعلق خاطر، سبک اجتنابی است. کسانی که در دوران نوزادی یا کودکی توجه لازم به آنها مبذول نشده یا با اکراه ارائه شده و مادرانی طرد کننده و دشمن خو و پرخاشگر داشته اند، انتظار وقوع احساس یا چیزی خوب و خوشایند در رابطه با دیگران را ندارند. لذا از بقیه فاصله می گیرند. اینها در روابط بعدی اغلب سوءظن دارند و نسبت به دیگران خشمگین می شوند و نمی توانند به آسانی به آنان اعتماد کنند. در پایان باید اشاره کرد که رابطه میان دو نفر مانند گیاهی است که احتیاج به توجه و مراقبت دارد. صرف وجود یک رابطه خوب در ابتدای دوستی یا ازدواج بقای همیشگی آن را تضمین نمی کند. طرفین باید نگاهی پویا به رابطه فیمابین داشته باشند و رابطه را به مثابه یک هستی ارگانیک در نظر بگیرند که باید دائما از آن مراقبت و بر روی آن کار آگاهانه صورت گیرد. همان طور که یک گیاه اگر از نور، آب و تغذیه و رسیدگی محروم بماند خشک می شود و می پوسد، رابطه نیز به کوشش آگاهانه طرفین و احساس مسئولین آنان نیاز دارد تا زنده بماند و رشد کند و تداوم یابد. رابطه نیز مانند یک موجود زنده مراحل رشد مختلفی را سپری می کند که نوع برخورد با آن در هر دوره و مرحله ای با مرحله قبلی متفاوت است و عدم توجه به ظرافت برخورد با عناصر سازنده و پویای آن و غفلت از انجام فعالیت های لازم برای تداوم آن موجب نابسامانی و یا خاتمه یافتن آن می شود.
منبع:روزنامه جام جم: دوشنبه 5 تیر 1385
سؤال ضروری پیش از ازدواج
همواره از شنیدن واژه ی «ازدواج» موجی از شادی و هیجانات آن، مانند مراسم جشن عقد، حلقه و... از ذهن ما می گذرد اما مراسم عروسی مانند رؤیایی شیرین، یک شبه تمام می شود و پس از آن ، چیزی که بسیار مهم است، کیفیت زندگی مشترک زوج ها در روزهای آینده است. در این جا با بهره گیری از جدیدترین تحقیقات، به ضروری ترین نکاتی که هر کدام از دو طرف، پیش از ازدواج باید بدانند، اشاره می کنیم:
نحوه ی تصمیم گیری:
ازدواج به نوعی، رسیدن به تفاهم است که طی گفت و گو و صحبت های طرفین حاصل می شود. در این تبادلات کلامی در عمل نیز باید متعادل باشید، بنابراین پیش از ازدواج، با مطرح کردن افکار و تصمیم های خود، دریابید که طرف مقابل نیز در این مورد با شما هم عقیده است یا خیر. البته با صحبت، گفت و گو و از همه مهم تر، دقت در شنیدن صحبت های طرفین، بسیاری از این اختلافات نمایان و شاید هم قابل حل باشد.
داشتن فرزند:
در مورد علاقه به بچه دار شدن و تعداد آن به توافق برسید؛ فرزند، بخشی از زندگی مشترک است و از آنجایی که هر فردی در این مورد و نحوه ی تربیت فرزندان خود، نظری متفاوت دارد و این مساله خود، به نوعی یکی از دلایل ایجاد تنش در کانون خانواده است، بنابراین پیش از ازدواج دیدگاه ها و افکار خود را در این زمینه با یکدیگر مطرح کنید و به توافق برسید.
عقاید و باورها:
شاید با کمی آشنایی با طرف مقابل، فکر کنید که گم شده ی خود را در زندگی پیدا کرده اید؛ اما حقیقت این است که عدم شناخت عقاید دینی، باورها و ارزش های طرفین، یکی از مهم ترین عوامل بروز چالش ها در زندگی زناشویی می باشد. صادقانه پیش از ازدواج، عقاید و باورهای خود را بازگو و در عمل نشان دهید، چرا که با گذشت چندی از زندگی مشترک و به خصوص در زمینه ی تربیت فرزندان ، عدم تفاهم در این مورد، موجب بروز مشکلاتی می شود؛ تا جایی که شاید دیگر نتوانید یکدیگر را تحمل کنید؛ البته همواره باید به یاد داشته باشید که در زندگی مشترک، انعطاف پذیری و گذشت، امری ضروری ست.
حس مسؤولیت و بودن در کنار خانواده:
یکی از پایه های لازم برای دوام زندگی زناشویی، وقت گذاشتن برای خانواده و بودن در کنارشان است. آیا به آن درجه رسیده اید که بتوانید تعطیلات آخر هفته را با همسر و فرزند خود سپری کنید؟ شاید از دید شما این مسأله خیلی مهم نباشد، اما همسر و فرزندان آینده تان، از شما انتظار دارند که در تفریحات با آنان همراه باشید و حمایت شان کنید.
سؤال ضروری پیش از ازدواج
انتظارات:
البته انتظارات و توقعات هر انسانی، به مرور زمان تغییر می کند اما نکته ی اساسی، این است که هر دو طرف، نیاز به احترام و توجه متقابل دارند؛ با گذشت و درک متقابل می توانید زندگی خود را متداوم سازید.
مسائل مالی:
در مورد درآمد و هزینه های زندگی، با یکدیگر مشورت کنید، چرا که با عدم توافق در این مسأله، کنترل زندگی از دست تان خارج شده و رو به زوال می رود. بنابراین درباره ی مخارج و کم کردن هزینه های غیر ضروری ، با یکدیگر برنامه ریزی نموده و افکار خود را بیان کنید.
صرف زمان با یکدیگر:
در مورد چگونگی گذراندن اوقات فراغت، با یکدیگر صحبت کنید؛ شاید شما دوست داشته باشید که آخر هفته، با همسرتان به تماشای یک فیلم بپردازید و این گونه، از لحظات با هم بودن لذت ببرید، اما ممکن است او نظری متفاوت داشته باشد؛ این مسائل جزئی را شوخی نگیرید و هیچگاه نگویید: «هر چه تو بگویی!» چرا که به مرور زمان، به دلیل عدم رضایت حس درونی تان، «افسردگی»، روح شما را در برمی گیرد؛ بنابر این پیش از ازدواج، با یکدیگر به توافق برسید.
مصرف مواد اعتیاد آور مانند سیگار و...
دانستن و آگاهی از مصرف مواد اعتیادآور مانند سیگار و... در یکی از طرفین و با این آگاهی، زندگی مشترک را شروع کردن، به معنای قبول وضعیت اوست؛ بنابراین پیش از ازدواج، ضمن روراست بودن و تبادل نظر در این موارد، در صورت تصمیم قطعی برای ازدواج، باز هم با نگاهی عمیق به این مسأله فکر کنید تا بتوانید زندگی مشترک خوبی را در کنار هم تجربه نمایید.
منبع:نشریه شادکامی، ش77
ازدواج وچهار مرحله تحول مردان
به محض پایان یافتن هیجان ها، مقدمات و مراسم ازدواج، افکار ونگرانی های مبهمی در ذهن مردان، برای چگونگی شروع زندگی مشترک خود، به وجود می آید.افکاری مانند «واقعاً از حالا به بعد من وهمسرم باید با هم باشیم. بچه دار شویم و تا دم مرگ با هم زندگی کنیم.؟!» حقیقت این است که آن ها به راحتی نمی توانند تمامی تعهدات، مسؤولیت ها ووظایف یک زندگی را به دوش بکشند وبرای خوگرفتن به این زندگی جدید، باید از چهارمرحله بگذرند.
مرحله اول ؛ زندگی شیرین و رؤیایی
این مرحله یک یا دو سال ابتدایی زندگی مشترک آغاز می شود. دراین زمان زن خانه شیرین ترین روزها تجربه می کند . البته این مساله یک قانون کلی نیست، چراکه بعضی زوج ها درزمان کمتر وبعضی دیگر مدت طولانی تری دراین حالت باقی می مانند. دراین دوره مردان با نمایش نقش اصلی در زندگی وحکم سرپرستی وحمایت از همسراشان وبیان جملاتی چون «من آقای خانه هستم وتوهمسرمنی!» خود را نشان می دهند وهمسران جوان شان از این احساسات عاشقانه ودلنشین لذت می برند تا وقتی که اولین بچه به دنیا می آید.
مرحله دوم؛ شروع مشکلات اولیه
دراین زمان که حدود دو تاسه سال بعد از شروع زندگی مشترک ایجاد می شود مردان احساس می کنند که همسرشان تمام اختیارات و آزادی شخصی آن ها را تصاحب کرده اند و زندگی شان تحت دستورات وحمایت همسر پیش می رود. دراین جاست که آن ها برای «اثبات آزادی خود» ناسازگاری، بی احترامی به همسر وبهانه جویی را آغاز می کنند. روانشناسان به این مرحله «بحران سال سوم» می گویند زمانی که مردان با گفتار ورفتارهای مخفیانه،پایه واساس زندگی خود را روبه فروپاشی سوق می دهند.
ازدواج وچهار مرحله تحول مردان
مرحله سوم، جنگ و فرار از خانه
دراین مرحله؛ مردان با ایجاد بحث های بی دلیل، پرخاشگری ومحکوم کردن همسران خود، خانه را تبدیل به میدان جنگ می کنند ودربیشتر مواقع برای اثبات آزادی خود ، در پی عشق و زندگی جدیدی هستند . آن ها دراین مرحله تشنه ی آزادی هستند.البته تأکید می شود که این مساله تنها وقتی بر زندگی تأثیر گذار است که زوجین، هر دو بر اختلافات دامن زده وهیچ کدام قدمی برای صبوری واصلاح یکدیگر پیش نمی برند. دراین میان اگر بچه یی داشته باشند . این ناهنجاری های محیط خانواده ی او را آزار می دهد .بعضی از شوهران این رفتار ها را تنها برای بهانه گیری نشان می دهند درحالی که واقعاً قصد ترک خانواده ی خود را ندارند.اما مشکل این جاست که دیگر آن اعتماد واحترام سابق را در کانون خانواده نخواهند داشت وهمواره با اتهامات وافکاری که خودشان باعث شکل گیری درذهن همسرشان شده اند روبه رو می شوند.
مرحله چهارم،زندگی دوباره شیرین می شود!
متأسفانه پس از گذشتن از سه مرحله ی قبل است که مردان با نشستن گرد پیری برموهای خود، سرانجام می فهمند که همسرشان را در ابتدای سال های جوانی با انداختن حلقه و سوگند برای تداوم عشق وزندگی مشترک برگزیده اند وبهترین زن دنیاست! آن ها با احساس حقارت وفروتنی از عمق وجود به دنبال عشق دیرینه ی خود می گردند ودرپی این هستند که دوباره همان وظایف و مسوولیت های ابتدای زندگی مشترک را در زندگی بر پا کنند.بهترین دوران وقتی است که با بزرگ شدن فرزندان و دیدن نوه های خود، سال هاست که درشادمانی وخوشبختی زندگی خود را ادامه داده اند.
منبع:نشریه 7 روز زندگی،شماره 109.
آزمایش های باروری پیش از ازدواج؛ آری یا نه!
آیا می توان زنان و مردان را مکلف کرد که پیش از ازدواج، افزون برآزمایش های معمولی که هم اکنون ضروری شمرده می شود . آزمایش هایی را برای تعیین باروری یا ناباروری خود انجام دهند؟
برخی متخصصان درمان ناباروری معتقدند که پاسخ این پرسش مثبت است؛ زیرا بی اطلاعی از ناباروری می تواند موجب بروز اختلاف هایی در زندگی آینده شود و آن را به شکست بکشاند. با این حال، به دلایل موجهی می توان نشان داد که ادعای آن متخصصان محترم و تکلیف چنین آزمایش هایی برافراد نادرست است:
1ـ با اینکه یکی از کارکردهای ازدواج تولید نسل است و یکی از اهدافی که باعث می شود افراد وارد عقد ازدواج شوند، همین امر است، نه می توان گفت تنها هدف از تشکیل خانواده فرزند دار شدن است و نه تک تک کسانی که عقد نکاح را منعقد می کنند، قطعاً چنین قصدی دارند. افزون براین، امکان بچه دار شدن در ازدواج منحصر نیست و البته، به گواهی تاریخ زندگی خانوادگی، هر ازدواجی نیز به بچه دار شدن نمی انجامد. وجود همسرانی که به میل خود فرزند دار نشده اند، نشان دهنده آن است که برخی افراد به قصدی جز تولید مثل تشکیل خانواده می دهند. بی تردید، عشق و محبت، و دل بستن به یک انسان دیگر که بتوان با او یک عمر با آرامش زندگی کرد و در سختی ها و مشکلات همدم و یاور داشت، نقش مهم تری در ماندگاری زندگی خانوادگی ایفا می کند تا بچه دار شدن . بسا اختلافات خانوادگی برخی از زوج ها که درست به خاطر بچه دار شدن و مشکلات ناشی از تأمین و تربیت آنهاست. بنابراین، دلیل موجهی وجود ندارد که همه افراد را پیش از ازدواج به انجام آزمایش های مربوط به بارداری مکلف کرد.
2ـ هدف ازانجام آزمایش های پیش از ازدواج آن است که از بروز مشکلات احتمالی زوجین در زمینه باروری و فرزند دار شدن جلوگیری می شود. بدیهی است که استدلال پشتیبان این طرح مبتنی برکاهش اختلاف ها در خانواده هاست که می تواند به طلاق و جدایی بینجامد. همچنین، مدافعان براین باورند که احتمالاً با اعمال این آزمایش ها از هزینه ها و مشکلات درمان ناباروری پیشگیری خواهد شد. با این حال، این پرسش قابل طرح است که «آیا این روش مواجهه با مشکل، خود موجب برخی هزینه های گزاف نمی شود و پیامدهایی نامطلوب به همراه ندارد؟»در پاسخ به این پرسش، باید در نظر داشت که علت بسیاری ازناباروری ها ضعف باروری هر دو همسر است و این به معنای ناباروری آنها نیست. اساساً با توجه به پیشرفت های مستمرو روش های درمان ناباروری، هرگز به لحاظ علمی نمی توان به طور قطعی ادعا کرد که کسی نابارور است. ثانیاً، بسیاری از مشکلات ناباروری با درمان هایی کم هزینه رفع می شوند و فقط در صد اندکی از ناباروران هستند که رفع مشکل آنها به درمان های پرهزینه وابسته است. بنابراین، باید هزینه های انجام آزمایش های پیش از ازدواج را به دقت مورد تأمل قرار داد. اجباری شدن این آزمایش ها موجب هزینه های گسترده و گزافی می شود که نتیجه ای جز تشخیص های بی مورد و دستکاری های غیر ضروری ندارد. مهم تر از همه اینکه، پیامدهای روانی و اجتماعی نامطلوبی است که تعیین افراد نابارور پیش از ازدواج پدید می آید. کافی است وضعیتی را تصور کنیم که درآن، با انجام این آزمایش ها افراد نابارور مشخص می شوند و به محض این تشخیص نه تنها جامعه آنها را به دیده ای می نگرد و برچسب ناباروری، نه مانند یک بیماری بلکه مانند یک بزه برپیشانی آنها می چسبد، بلکه به لحاظ روانی دچار مشکل می شوند. به این ترتیب، حدود 15درصد جمعیت کشور به لحاظ شخصی، خانوادگی و اجتماعی دچار مشکل جدی خواهند شد. آیا می توان از این پیامد نامطلوب بسیار محتمل چشم پوشید؟
3ـ در مورد موضوع مورد بحث نباید با زبان تکلیف مدار سخن گفت. با تغییر این زبان به زبانی مبتنی برحق و آزادی می توان راهکارهای بهتر پیشنهاد کرد. مطابق با این راهکار، افراد این حق و آزادی را دارند که پیش از ازدواج برای پیشگیری از مشکلات احتمالی بعدی، آزمایش های مربوط به باروری و ناباروری را انجام دهند، اما نمی توان این حق و آزادی را به تکلیف تبدیل کرد؛ زیرا دراین صورت، حق کسانی نقض می شود که می خواهند با هدفی جز فرزند دارشدن ازدواج کنند.
سه دلیل بالا، هر یک به تنهایی می توانند اعتبار اخلاقی«تکلیف به آزمایش باروری پیش از ازدواج»را دچار تردید کنند؛ زیرا نشان می دهند که این تکلیف، نه به دلایل وظیفه گرایانه و نه به دلایل فایده گرایانه، موجه است. اگر مجموع این دلایل در کنار یکدیگر ملاحظه شوند، آنگاه آشکار می شود که راه حل بسیاری از مشکلات اخلاقی، روانی و اجتماعی ناباروری را نه در محدودیت های بیشتر بلکه در تغییر فرهنگ عمومی و نگاه افراد به بیماری ناباروری باید جست. این تغییر فرهنگی شامل دگرگونی در فرهنگ ازدواج، اهمیت عشق و همدردی، توجه به حریم خصوصی افراد و رازداری در درمان بیماری ها و چنانکه گفته شد، مشکل ناباروری و درمان آن می شود.
پژوهشگاه فن آوری های نوین علوم زیستی جهاد دانشگاه ابن سینا
منبع:نشریه دنیای زنان، شماره62
ازدواج های با«کلاس»!
به نظر شما افراد به چه دلایلی ازدواج می کنند؟ خود شما به چه دلایلی ازدواج می کنید؟ در ازدواج به دنبال به دست آوردن چه هستید؟می خواهید به چه برسید و چه چیزی برای تان مهم است؟ به نظر شما مهم ترین ویژگی های ازدواج برای ایجاد تغییر در زندگی ما چه هستند ؟
گرچه می توان بدون پاسخ به این سوال ها ازدواج کرد، اما اگر هر کس،پیش از ازدواج، کلاس ازدواج خود را بشناسد و تا جایی که می تواند آن را ارتقا رشد او را بسیار مؤثرتر و مفیدتر دهد، این ارتقا رشد او را در بسیاری زمینه ها تضمین خواهد کرد. همچنین شناخت کلاس ازدواج کسی که برای ازدواج انتخاب می کنیم، کمک می کند که هماهنگی و همخوانی طرف مقابل را با خود بهتر پیش بینی کنیم. خود من اولین بار که شنیدم ازدواج کلاس یا طیف هایی دارد (چیزی حدود نه و به طور فشرده چهار کلاس)، تعجب کردم. گمان می کردم همه انسان ها به دلایلی کم و بیش مشابه هم ازدواج می کنند و اهداف شان از ازدواج و آرزوهای شان در ازدواج کم و بیش مثل هم است؛ اما با اطلاع از کلاس های ازدواج متوجه شدم که اینطور نیست. در واقع، ازدواج هر کس در کلاس بخصوصی می گنجد و کسی در ازدواج موفق است که بتواند کلاس خود را ارتقا دهد و از یک به دو، سه و ..برساند. بدین ترتیب، کلاس اول ازدواج، به نوعی تحت آگاهی کمتر طرفین انجام می شود و کلاس های بالاتر، به ترتیب با آگاهی های بیشتری صورت می گیرند و بهره وری از ازدواج نیز به همین ترتیب افزایش می یابد .
کلاس صفر در ازدواج !
باید گفت که کلاس های ازدواج از یک شروع نمی شوند و کلاس صفر هم در ازدواج وجود دارد! شاید نامگذاری صفر به این دلیل است که این کلاس بهتر است با ارتقای رشد و آگاهی انسان ها از ازدواج و دستاوردهای آن، هر چه زودتر حذف شود و جایگزین های بهتری پیدا کند. به هر صورت کلاس صفر، ابتدایی ترین حالت ازدواج است که فقط جنسیت یا روابط جنسی آن مطرح است در واقع در اکثر موارد این ازدواج ها بدون بررسی عمیق طرف مقابل و بدون توجه به شخصیت او انجام می شود و گویی تنها مسأله «جنسیت»است. در چنین ازدواجی، اصل، برقراری روابط جنسی است . بنابراین، شخصیت، موقعیت، وضعیت و شرایط طرف مقابل اصلاً مهم نیست یا اهمیت کمی دارد. علائق و اهداف نیز هیچ ارزشی ندارند. حتی چهره و اندام و ملاک های ظاهری تر هم مهم نیستند و همسر تنها باید بتواند نیاز جنسی را برطرف کند !
ازدواج«کلاس»یک
ازدواج کلاس یک، به نوعی همان ازدواج های فیلمی است!در این نوع ازدواج، زندگی مثل یک فیلم زیبا تصویر می شود و رویاهای طرفین شبیه داستان های سیندرلایی یا فیلم های عشق و عاشقی دهه هشتاد هالیوود است. یک دختر و پسر که دوستان خوبی هستد و همدیگر را خیلی دوست دارند با هم به گردش و سفر و تفریح و مهمانی و ...می روند و از بودن با هم بسیار لذت می برند و بالاخره در حالی که عاشق هم هستند ازدواج می کنند و یکی دو تا بچه به دنیا می آورند که بچه های خوب و دوست داشتنی هستند و همین طور به زندگی ادامه می دهند تا ...اما تا کجایش هم چندان روشن نیست. آخر این داستان ها معمولاً تا حدودی مبهم است و فقط یک فضای شاد و سرسبز و سرزنده به تصویر کشیده می شود. این کلاس ، به رغم اینکه چندان واقعی هم نیست؛ یعنی در واقعیت به این سادگی ها رخ نمی دهد، اما بسیاری از دختر و پسرها درگیر آن هستند. زندگی را با این رویاها شروع می کنند و تنها آرزوی شان یک زندگی خوب و راحت، توام با دوست داشتن است. البته این بد نیست ، اما می تواند بسیار کامل تر و بهینه بشود
ازدواج «کلاس»دو
در ازدواج کلاس دو، اهداف کمی متفاوت تر شده و به دستاوردهای ازدواج توجه می شود. طرفین تنها به یک زندگی معمولی و خوشحال کننده تن نمی دهند، بلکه به واسطه ازدواج می خواهند به چیز بزرگ تری برسند. در این کلاس، انتخاب همسر به دلیل(نوعی)اعتبار طرف مقابل انجام می شود . یک یا هر دو طرف از طریق پیوند با فردی که اعتبار خاصی در یک یا چند زمینه دارد، صاحب اعتبار جدیدی می شود. گویی هر یک از طرفین(یا یکی از آنها)،یک کارت اعتباری که به واسطه آن کارت اعتباری، در زندگی به نقطه عطفی که دست کم شرایط زندگی و رشد و پیشرفت آنها را تغییر داده و تسهیل می کند به دست می آورد همچنین مانند یک سکوی پرتاب عمل کرده و مجوز ورود آنها را به یک وادی جدید صادر می کند. به بیان دیگر در این نوع ازدواج، طرفین اعتبار و ارتقا دهنده و بهره مند کننده یکدیگر از مزایای جدید هستند که جز با ازدواج به دست نمی آمد.
ازدواج «کلاس»سه
در ازدواج کلاس سه، دیدگاه طرفین نوعی دیدگاه هنری است. در این کلاس، هدف، یک هدف جهانی است. خلق یک اثر، ایجاد تغییرات جهانی، ایجاد یک ساختار جدید جهانی، کسب شهرت جهانی در یک زمینه و رشته خاص یا چیزی نظیر اینها، در این دیدگاه، برای ازدواج و انتخاب همسر یک سوال اساسی وجود دارد. اینکه طرف مقابل چه کمکی می تواند به جهانی شدن من کند؟چه کمکی می تواند به تحقق ظهور همه استعدادها و توانمندی هایم کند؟آیا در کنار او می توانم چیزی را خلق کنم و آثاری از خود برجای گذارم؟می توانم یک سیاستمدار یا مثلاً انقلابی یا دانشمند بزرگ شوم؟(بسته به خواسته شخص)،می توانم شکوفاتر شوم؟ می توانم به موفقیت های بزرگ و جهانی برسم؟در کنار او رویاهای بنیادین و اصیل من تحقق می یابند و در درجاتی بالاتر، زندگی با او ماموریت و طرح الهی من اجرا و محقق خواهد شد یا نه؟و...اگر بله، او جفت خوبی برای من است و اگر نه، از ازدواج با او صرف نظر خواهم کرد. کلاس ازدواج شما چیست؟ کلاس ازدواج خود را بشناسید و آن را بالاتر ببرید.
منبع:نشریه دنیای سلامت، شماره52
برکت فراموش شده در ازدواج
با آنکه درباره انتخاب همسر بسیار سخن گفته ایم، اما این بار می خواهم از زاویه افزایش برکت در ازدواج، به موضوع انتخاب همسر بپردازم؛ برکتی که متأسفانه در زندگی امروز تا حدی به فراموشی سپرده شده و لازم است مجدداً احیا شود. به نظر شما همسر مناسب، چگونه همسری است؟همسری که خوش خلق،مهربان، صادق و باگذشت باشد؟ همسری که ما را در زندگی موفق تر و خوشبخت تر کند؟ همسری که از همه جهت با ما همخوانی و تناسب داشته باشد؟ شاید هم همسری که ما را به انجام کارهای خیر یا عام المنفعه تشویق کند، استعداد و توانایی هایمان را شکوفا و آرزوهایمان را برآورده کند؟ یا... . تعاریفی که ما از همسر مناسب داریم، غیر از آنهایی که مسائلی مادی، شغلی، تحصیلی و نظایر این را در بر می گیرد، عمدتاً در این عبارت خلاصه می شوند:«همسری با گذشت که رابطه ی خوبی با ما دارد و ما را تشویق به انجام کارهای خیر می کند»!به نظر می رسد این دیدگاه، نسبت به همسر ایده آل، معمولاً از اینجا ناشی می شود که متأسفانه بیشتر ما هدف اصلی زندگی خود را فراموش کرده ایم و گمان می کنیم هدف از زندگی، تنها ازدواج موفق و داشتن همسر خوب، و در نهایت انجام کارهای خیر و مثبت است و موفقیت و شکوفایی تنها در همین مفاهیم خلاصه می شود. البته اینها همه در جای خود چیزهای خوب و مثبتی هستند، اما نمی توان گفت هدف زندگی انسان، منحصر به همین هاست و کل دستگاه عظیم آفرینش برای این طراحی شده که همه افراد تنها به ازدواج و انجام کارهای خوب بپردازند؛ آن هم با تعریف متغیری که معمولا در شرایط و زمان های مختلف برای کار خوب وجود دارد و اغلب به شرایط اجتماعی و مکانی و زمانی وابسته است.
برای توضیح بیشتر به مثال زیر توجه کنید:
حتماً تا به حال قطعات یک پازل را دیده اید که از کنار هم قرار دادن آنها یک تصویر کامل به دست می آید . اگر این قطعات را به طور پراکنده و جدا نگاه کنید، احتمالاً طرح ها، رنگ ها و شکل هایی را در هر قطعه تشخیص می دهید،اما نمی توانید بگویید تصویر کلی چیست. حتی ممکن است اشتباهاً قطعات پازل دیگری را به جای اجزای این پازل قرار دهید که در این صورت هرگز به طرح اصلی نمی رسید. زندگی ما انسان ها هم بی شباهت به یک پازل بزرگ نیست؛ پازلی که قطعات و اجزای آن را انتخاب ها و تصمیم های ما در زندگی رقم می زنند. این پازل بزرگ هم در نهایت یک تصویر واحد و مشخص را نشان می دهد؛ بنابراین، تنها قطعه یا قطعاتی به کارمان می آیند که به تکمیل و تشکیل طرح نهایی کمک کنند و هر قطعه جدید هر چقدر هم زیبا و جالب باشد، اگر تناسب و هماهنگی لازم را با طرح نهایی و سایر قطعات نداشته باشد، بهتر است به سرعت کنار گذاشته شود. مهم ترین عاملی که در انتخاب قطعه درست به ما کمک می کند این است که سیمای کلی و نهایی پازل را بدانیم. بدین ترتیب قدرت تشخیص مان بیشتر می شود و راحت تر می توانیم تشخیص دهیم قطعات بی شماری که از جوانب مختلف به ما عرضه می شوند، متعلق به پازل هستند یا نه؟
اینک به نظر شما هدف اصلی انسان، یا طرح و سیمای اصلی پازل بشر چیست؟ گمان نمی رود به سادگی بتوان به این پریش پاسخ داد، چون طرح کلی پازل را کسی نمی داند، مگر آن که خود، طراح بزرگ همه پازل ها باشد. به همین دلیل باید به کلام الهی و به تعلیمات پیامبران و اولیا مراجعه کنیم تا طرح اصلی پازل را تشخیص دهیم؛ طرحی که در تحقیق و شکوفایی ماموریت الهی انسان و تسلیم محض او در برابر خالق هستی خلاصه می شود اگر چه درباره تسلیم، سخن بسیار است، به طور خلاصه تسلیم، یعنی خود را از ابعاد و از همه جنبه ها در اختیار خداوند قرار دادن. در این حالت، که بالاترین مرتبه انسانیت است، انسان هیچ نیست جز آن که خداوند می خواهد و هیچ کاری نمی کند جز آنچه خواست و فرمان اوست. در این حالت او نی تو خالیست که توسط خداوند نواخته می شود. چنین انسانی دارای بزرگ ترین قدرت ها و خارق العاده ترین توانمندی هاست که از این نیروی بزرگ و قدرت عظیم، جز به اذن خداوند بهره ای نمی گیرد.
سخن در این زمینه بسیار است، اما فعلاً به همین کفایت می کنیم و با توجه به ابتدای بحث، تأکید می کنیم هر آنچه ما را به آفریدگار هستی و تسلیم محض نزدیک کند و از خودخواهی، خودبینی و مشغولیت به خود و چیزهای نظیر این باز دارد، برکت است هر چقدر همسر ما، تحصیل، شغل، خانواده یا هر چیز دیگرمان، ایده ال باشد، هر چقدر ما را به انجام امور خیر سوق دهد و هر چه با ما مناسب و برایمان دلنشین باشد، اگر ما را به خداگرایی و تسلیم در برابر خداوند سوق ندهد، اگر ما را به طرح نهایی زندگی مان نزدیک نکند و هدف اصلی حیات ما را برنیاورد، برکت حقیقی ندارد. گر چه برخی از ما برکت را تنها در افزونی مال و ثروت می دانیم و برخی نیز در افزایش علم و دانش، و عده ای در داشتن خانواده و فرزند و... اما برکت واقعی محدود به اینها نیست.
از یک دیدگاه، برکت یعنی کیفیت؛ کیفیتی که به شکل تصاعدی، بالاتر می رود و بنابراین تردیدی نیست که در ازدواج هم بتوان به برکت، یعنی افزونی کیفیت در ابعاد گوناگون دست پیدا کرد. منتها باید دید چه خصوصیت هایی در یک فرد، باعث برکت دار شدن ازدواج با او می گردد.
متأسفانه، بیشتر ما در درک خیر و برکت، ظاهربین و شرطی شده هستیم و باورهای غلط داریم. فرضاً اگر کسی با تمام قوا، انرژی و توان خود را صرف رفاه ظاهری خانواده اش کند، از نظر ما کار خیری انجام داده، اما واقعا اینطور است؟ البته اگر این کار، منیت او را کاهش دهد و خانواده را هم به آرامش سازنده برساند، کار خیر است. اما از کجا معلوم که خانواده یا نزدیکان ما، با این رفاه اضافه به رشد برسند و خودخواه تر و تن پرورتر نشوند؟ از کجا معلوم که این روش در راه رفاه دیگران، منیت ما را کم کند و برعکس، بدان نیفزاید و ما را مغرورتر نکند و انرژی و توان ما را در راهی که مطلوب نیست به هدر ندهد؟ بسیاری از کارهای خیر، ظاهر خیر دارند و یا بسته به شرایط زیست ما خیر یا شر تلقی می شوند و اگر باطناً به قصد جلب نظر و نزدیکی به خداوند نباشند، اصلا خیر تلقی نمی شوند و تأثیر مثبتی بر تکمیل پازل زندگی ما ندارند. هدف از خدمت به مردم و نیکی به آنها و انجام کارهای خوب نیز جز این نیست که رضایت خداوند را به خود جلب کنیم. در واقع خیر، جز در ارتباط با خداوند و جلب نظر او، چه معنایی می تواند داشته باشد؟
تعیین کننده خیر و شر فقط و فقط خداست. اگر او بخواهد، همه گناهان ما را پاک می کند و حتی ما را از تبعات آن گناهان مصون می دارد. او همان کلید اصلی یا نوشدارویی است که شاه کلید گشایش قفل ها و درمانگر همه دردهاست. پس هر چیزی که ما را به این نوشدارو برساند، شفابخش و با برکت است و هر آنچه داروهای مقطعی برایمان فراهم کند، حتی اگر به ظاهر آرام بخش باشد، در باطن، دردی از ما درمان نخواهد کرد. کسی که زندگی را وسیله ای برای رسیدن به خواسته های شخصی اش می داند، کسی که به انواع ترفندها، همسرش را در خدمت خود قرار می دهد، کسی که منیت ما را در نظرمان می آراید و رسیدن به لذت های ظاهری و خواسته های شخصی مان را بزرگ جلوه می دهد، کسی که ما را به خودش یا به خودمان مشغول می کند، آگاهانه یا ناآگاهانه اصالت را به برآوردن خواسته های مادی، شخصی و ظاهری می دهد، و رفته رفته از یادت می برد که خدایی هست و اوست که رؤیایی باطنی در تو قرار داده که باید محقق شود، همسر مناسبی برای ما نیست.
کسی که تو را بر آن می دارد به چیزهای دیگری مانند پول و همسر و فرزند و مقام و قدرت و ثروت و شهرت و نیکی های ظاهری بپردازی و مشغول شوی، همسر مناسبی برای تو نیست. عمرت را هدر نده و خودت را از برکت محروم نکن.
منبع: نشریه ی دنیای سلامت، شماره ی 53
رابطه ی منطقی و شرعی قبل از ازدواج
آیا رابطه های منطقی و براساس ضوابط شرع بین خانم و آقا در محیط کار برای ازدواج اشکالی دارد؟
رابطه های منطقی و براساس ضوابط شرع که هیچ گونه گناهی بین دختر و پسر اتفاق نمی افتد، در محیط کار، در دانش گاه یا در ارتباطات فامیلی اشکالی ندارد.(1)
مراجع تقلید فتوا داده اند که ارتباط شغلی اگر باعث مفسده نشود و موازین شرع در آن رعایت شود، اشکال ندارد.
براساس فتاوای فقیهان، مردها می توانند با نامحرم صحبت کنند به این شرط که به قصد لذت و ریبه نباشد و با این صحبت کردن به گناه آلوده نشوند(2)؛البته خوب است به قدر ضرورت بسنده کنند؛ چون فرموده اند که صحبت کردن با نامحرم به غیر ضرورت مکروه است؛ خصوصاً اگر مخاطب، جوان باشد.(3)
خانم ها نیز می توانند با نامحرم صحبت کنند به شرط آن که به قصد لذت و ریبه نباشد؛ صدای خود را ترقیق و تلطیف نکنند [نازک و کش دار و با کرشمه سخن نگویند]و ترس از فتنه نباشد؛(4)پس اگر رابطه شما با حفظ موازین شرع و عرف باشد، به این معنا که دیگران رابطه ای احساسی و عاشقانه نمی دانند و شما را دوست یک دیگر نمی پندارند، اشکالی ندارد. اگر هم به ازدواج بیانجامد، مشکلی ایجاد نخواهد کرد.
ازدواج مدرن
با توجه به پیامدهای منفی ازدواج های مدرن، چه شیوه ای را برای ازدواج درست پیشنهاد می کنید؟
گرایش به ازدواج های مدرن، عللی دارد:
1.تأثیرپذیری از فرهنگ غیر خودی:برخی به تأثیر از فرهنگ غرب به این گونه ازدواج ها تن می دهند. اما توجه ندارند که می خواهند در ایران و با فرهنگ ایرانی زندگی کنند. نمی شود غربی ازدواج، و ایرانی زندگی کرد.
براساس مشاهدات نگارنده، یکی از علل جدی اختلافات برخی از ایرانیان مقیم غرب، همین مسئله است که ایرانی اند، اما می خواهند با فرهنگ و قانون غرب زندگی کنند.
2.مشکلات زناشویی در برخی ازدواج های سنتی:برخی جوانان با دیدن مشکلات زناشویی بین پدران و مادران خود که به شکل سنتی ازدواج کرده اند، دلائل مشکلات را همین گونه ازدواج کردن می دانند به همین دلیل به ازدواج های مدرن روی می آورند.
نگارنده بر این باور است که اگر ازدواج سنتی به روز شود و فرایند خواست گاری که رکن اساسی ازدواج سنتی است، به شکل درست انجام شود مشکلات ازدواج سنتی از بین خواهد رفت و از پیامدهای ازدواج های مدرن نیز در امان خواهیم بود.
خواست گاری غیر اصولی
هم کلاسی ام را برای ازدواج مناسب دیده ام و می خواهم از او در دانش کده خواست گاری کنم آیا این گونه خواست گاری کردن اشکالی دارد؟
خواست گاری کردن مانند بسیاری از کارهای دیگر(رفتن به مسجد، زیارت گاه، مهمانی، کلاس درس و ...)آدابی دارد این گونه خواست گاری کردن از دختر پسندیده نیست؛ زیرا
1.به شأن و جای گاه والای او لطمه می زند؛
2.آشکار شدن آن در محیط دانش گاه، ممکن است سبب ایجاد بدبینی و تهمت به شما و به ویژه دختر شود و افرادی گمان کنند که رابطه ای قبلی در کار بوده و باعث آبروریزی و از دست رفتن فرصت های ازدواج برای هر دوی شما به ویژه دختر شود.3.دختر پرهیزگار، به طور طبیعی در مقابل این گونه خواست گاری کردن، برخورد مناسبی نخواهد داشت و پاسخ منفی محکم و تحکم آمیز او ممکن است باعث لطمه ی روحی و احساس حقارت شما شود.4.امکان پاسخ مثبت یا منفی برای دختر وجود ندارد؛ زیرا براساس ظاهر شما و شناخت سطحی نمی تواند پاسخ دهد و پاسخ مثبت یا منفی به خواست گار، باید پس از گذراندن فرآیند خواست گاری صورت گیرد؛ بنابراین اگر آمادگی ازدواج دارید، تحقیقی مختصر درباره ی او انجام دهید و اگر شرایط اولیه ی همتایی را داشتید، به طور رسمی از طریق خانواده خود به خواست گاری بروید.
برخی از آقایان، در محیط کار یا تحصیل از خانم ها خواست گاری می کنند، در حالی که قصدشان ازدواج نیست. به خانم های محترم توصیه می شود که بکوشند در محیط کار یا تحصیل به گونه ای برخورد کنند که طمع طمع ورزان و هوس بازان از بین برود.
خنده های خلاف شأن یک خانم، نگاه های معنادار، چشم و ابرو آمدن، نازک و کش دار و با کرشمه حرف زدن و...هوس بازان را تحریک می کند تا به سمت آنان بیایند و به بهانه ی خواست گاری برای ازدواج، سوء استفاده کنند.
براساس آموزه های دینی، با ناز و کرشمه سخن گفتن زن، بیماردلان را به طمع می اندازد؛ به همین دلیل خداوند در قرآن کریم، بانوان از این گونه سخن گفتن نهی می فرماید.
«فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض...؛(6)
البته خواست گاری هر کسی را نمی توان برای سوء استفاده پنداشت. ممکن است هم کاران یا هم کلاسی هایی که شرایط اولیه را دارند، واقعاً به قصد ازدواج، از خانمی خواست گاری کنند برای این که بفهمید این گونه خواست گاران در سخن خود صداقت دارند، بهترین برخورد این است که با احترام و مؤدبانه و بدون تشر و قشقرق(7) بگویید:هر کاری آدابی دارد و اگر قصد ازدواج دارید، با خانواده خود تشریف بیاورید.
مطمئن باشید کسی که قصد سوء داشته باشد، چنین اقدامی نخواهد کرد.
برخی خواست گاران اصرار دارند که تا قبل از خواست گاری رسمی، مدتی با هم ارتباط داشته باشید تا هم دیگر را بهتر بشناسید. پذیرش این پیشنهاد از طرف شما(حتی با اطلاع خانواده)مشکلات بسیاری را برای تان پدید می آورد و خطر فراوانی دارد. پس مراقب خود باشید و مغلوب اصرار و وسوسه های آنان نشوید.
خواست گاری دختر از پسر
آیا خواست گاری دختر از پسر، شیوه ی نادرستی برای ازدواج است؟
زن اهل ناز و مرد اهل نیاز است. زن مظهر حیا و پذیرای عشق و مرد جلوه ی تمنا و طلب و اعلام عشق است آفرینش، زن را گل و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است.
ویلیام جیمز(Wilam jeims)فیلسوف آمریکایی می گوید:
حیای زن برایش عزت است تا در پی مرد نرود و خود را مبتذل نکند.(8)
در دنیای حیوانات و گیاهان(به صورت گرایش سلونر به ماده )می توان مشاهده کرد.
وقتی خداوند آدم و حوا را آفرید، حوا به سوی آدم گرایش یافت؛ اما جبرئیل فرود آمد و به آدم گفت:اگر خواهان او هستی، تو به سمت حوا برو.(9)
در صورتی که دختر به خواست گاری پسر برود، ممکن است پیامدهایی منفی داشته باشد:
1.اگر پاسخ پسر منفی باشد، دختر احساس شکست و سرخوردگی می کند؛ در حالی که جواب منفی برای پسر قابل تحمل است و در صورت پاسخ منفی دختر، به خواست گاری شخص دیگری می رود؛
در صورت پاسخ منفی پسر، احتمال تمسخر و آزارهای بعدی و آبروریزی به وسیله او وجود دارد؛
ممکن است پسر با شنیدن چنین تقاضایی، با پاسخ مثبت ظاهری به فکر سوء استفاده از دختر بیفتد؛
احتمال دارد در زندگی مشتر ک آینده (در تنش ها و اختلافات)به دختر سرکوفت بزند که تو به خواست گاری من آمدی و این برخورد، برای دختر بسیار رنج آور است در حالی که اگر زن همین جمله را در زندگی به مرد بگوید، مرد رنجور نخواهد شد.
جای گاه دختر آن قدر والاست که پسندیده نیست حتی پدر یا مادر یا برادر و خواهر او، از پسر خواست گاری کنند. افزون بر این که این رفتار، خلاف شأن دختر و خانواده ی او است، باعث می شود که مجبور شوند از شرایط منطقی خود کوتاه بیایند. نیز احتمال دارد این گونه برداشت شود که دختر، مشکل یا عیبی دارد که او را به پسر عرضه می کنند و مقام و منزلت او پایین خواهد آمد.
اعلام عشق به پسر
پسری را دوست دارم و او را برای ازدواج انتخاب کرده ام اما نمی دانم که آیا او هم به من علاقه دارد یا نه. با این عشق یک طرفه چه کنم؟
اعلام این عشق به او، در واقع خواست گاری است و خواست گاری دختر از پسر، پسندیده نیست؛ افزون بر این که حیای شما اجازه نمی دهد به سمت او بروید امام صادق(ع)فرمود:حیا از ایمان، و ایمان در بهشت است.(10)
حیا و ایمان، در یک رشته و همدوش همند. چون یکی برود، دیگری هم خواهد رفت.(11)
اگر او را می شناسید و بدون حاکمیت احساس و عواطف و براساس حکم عقل او را پسندیده اید و وی را همتای مناسبی برای ازدواج می دانید، می توانید کسی را واسطه (و نه پیک)قرار دهید تا نظرش را جویا شود. این واسطه -که گویا خود اقدام کرده،-بهتر است خانمی بزرگ سال و متأهل و مورد اعتماد باشد و بدون ذکر نام شما نظرش را جویا شود و تا مطمئن نشده که قصد ازدواج با شخصی مثل شما را دارد، معرفی تان نکند. در صورتی که فرد مورد نظر از نزدیکان است، کار راحت تر خواهد بود؛ زیرا خانواده ها با هم ارتباط دارند و مادر شما می تواند با آوردن قراین و نشانه هایی(برای مثال، تعریف و تمجید از فرد مورد نظر)، به آنان بفهماند که آمادگی ازدواج دارید(12) و اگر از سوی آنان بازخوردی ندیدید، یافتن واسطه ای مطمئن در بین نزدیکان و اطلاع از نظر آنان، راحت است.
ازدواج اینترنتی
آیا ازدواج اینترنتی می تواند ازدواج موفقی باشد؟
آغاز ازدواج اینترنتی از چتchat است. کسی که همسر خود را طریق چت برمی گزیند، انتخابش ابتدا براساس گفته های او است و چون اغلب، احساسی و عاطفی برخورد می کند به سخنان غیر واقعی طرف مقابل یا تناقض های گفتاری وی توجه ندارد و پس از گذشت مدتی دچار عشق مجازی و به تدریج وارد مرحله ی بعدی ارتباط می شود.
دکتر احمد شوقی می گوید:
نظرة فابتسامة فسلام
فکلام فموعد فلقاة
ابتدا نگاهی و لبخندی و سلامی
و بعد سخنی و وعده ی دیداری و ملاقاتی
پس از مدتی، ارتباط، از چت روم به ارتباط تلفنی کشیده می شود و هم چنان شیفته ی گفتار و و بیان او است تا سرانجام زمان دیدار فرا می رسد.
در موارد بسیاری، پس از ملاقات، دو طرف با دیدن یک دیگر شوکه می شوند؛ زیرا متوجه می شوند که هیچ گونه سنخیتی با هم ندارند؛ اما چون پیش تر دل بسته و عاشق هم شده اند، پذیرش واقعیت(عدم همتایی)برای شان سخت است؛ چرا که عشق آنان را کر و کور کرده.
در مواردی، متوجه عدم همتایی می شوند و آن را می پذیرند، اما گاهی به سبب ترحم، گاهی ترس از نفرین، گاهی تهدید به خودکشی شخص مقابل و ...به ازدواج با او تن می دهند که روشن است عاقبت چنین ازدواجی چه خواهد بود.
ازدواج اینترنتی در یک صورت می تواند موفق باشد که صرفاً نقش واسطه(معرف)را ایفا کند و دو طرف به شدت مراقب دل بستگی ها و شیدایی ها باشند و کر و کور نشوند که البته همین نوع ازدواج هم دو تا مشکل دارد که باید به آن ها توجه کرد:
1.در ایران به طور معمول، والدین جوانان زیر بار چنین ازدواجی نمی روند؛
2.حضور دختر در چت روم و ارتباط با جنس مخالف، در شأن دختر پرهیزگار نیست و ممکن است پس از ازدواج، عامل سلب اعتماد شوهر از وی شود.
منابع:
1.نرم افزار پرسمان2(www.porseman.orj)استفتا از
2.سید مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد،ص137.
3.همان.
4.همان،ص142.
5.در غرب، دختر و پسر آشنا می شوند و مدتی با هم رابطه دارند. اگر هم دیگر را برای زندگی مشترک پسندیدند، نامزد می شوند و پس از مدتی با هم ازدواج می کنند و در صورت عدم توافق، به راحتی از هم جدا می شوند و در این فرایند خانواده ی دو طرف. چندان نقش و جای گاهی ندارند علت این رفتار، ضعف بنیان خانواده و مهم نبودن آبرو و عفت است.
6.احزاب، آیه ی32.
7.در صورتی برخورد قاطعانه و هم راه با تشر شما پیشنهاد می شود که طرف را می شناسید و می دانید که شخص هوس بازی است و هدفی جز سوء استفاده از شما را ندارد که در این صورت باید با قاطعیت امیدش را قطع کنید:
و گرنه ممکن است با مزاحمت های بعدی، آبروی شما را در معرض خطر جدی قرار دهد.
8.مرتضی مطهری، حقوق زن در اسلام،ص15.
9.شیخ صدوق،من لا یحضر الفقیه، ج3، ص37.
10.کلینی ، کافی،ج2،ص106.
11.همان.
12.گاهی برخی مادرانی که دختران دم بخت دارند، نزد جوانی در بین نزدیکان، تعریف و تمجید می کنند؛ در حالی که قصد وصلت با او را ندارند و او خلاف این را برداشت می کند بعد که ناگهان خبر ازدواج دختر را می شنود شوکه می شود و مشکلاتی را برایش ایجاد خواهد کرد.
نشریه پیام زن، شماره 219
نامزدی موفق (2)
وقتی نامزد کوچک بود
یکی از چیزهایی که باید در مورد نامزدتان بدانید، جو حاکم بر خانواده اش است
در مقاله قبل گفتیم که در یک نامزدی خوب، دو طرف باید درست و درمان همدیگر را بشناسند. گفتیم که ویژگی های آدمیزاد خیلی عمیق تر از رنگ مورد علاقه و ماه تولد و از این چیزهاست. تمام مطلب را هم گذاشتیم روی ابعاد مختلف شخصیت و تأکید هم کردیم که هر چه شخصیت شما بیشتر به هم شبیه باشد، احتمال بیشتری دارد که زندگی آینده تان بدون تنش تر باشد. اما غیر از تیپ شخصیتی، شما چیزهای دیگری هم باید در مورد نامزدتان بدانید؛ مثلاً میزان استقلال از خانواده پدری، هم در دخترها و هم در پسرها خیلی مهم است. غیر از این، هر خانواده ای جو خاص خودش را دارد و جو حاکم بر خانواده است که خیلی از رفتارهای عاطفی فرد مقابل شما را شکل می دهد. شما برای شناخت نامزدتان، باید در مورد خانواده اش هم چیزهای زیادی بدانید.
چقدر مستقل شده است؟
روان شناس ها به استقلال از خانواده می گویند «تمایز یافتگی». تمایز یافتگی یعنی اینکه فرد چقدر از خانواده اصلی اش استقلال عاطفی پیدا کرده و از وابستگی خارج شده است. تمایز یافتگی و استقلال عاطفی از خانواده پدری، بخشی از فرایند رشد انسان است که باید آن را طی کرد.
نکته 1: معمولاً خانم ها تمایز یافتگی کمتری دارند؛ یعنی بیشتر به خانواده هایشان وابسته اند. اما اگر این تفاوت در وابستگی و تمایز زن و مرد خیلی زیاد باشد، زندگی تلخ می شود.
نکته 2: اگر هر دو طرف ازدواج تمایز نایافته باشند، باز هم مشکل ایجاد می شود.
نکته 3: مشکل وقتی شدیدتر می شود که یکی از دو طرف به شدت به خانواده پدری وابسته باشد و طرف مقابل وابستگی خاصی به خانواده نداشته باشد. اصلاً نوع نگاه این دو به زندگی متفاوت است و این وابستگی متفاوت در زندگی به شدت مشکل ایجاد خواهد کرد.
دلبستگی اش چه شکلی است؟
افراد سبک های دلبستگی متفاوتی با هم دارند. سبک دلبستگی در سال های اولیه کودکی در رابطه با مادر شکل می گیرد اما آدم ها همین شیوه ارتباط عاطفی را در بزرگسالی و با دیگران هم تکرار می کنند. در مورد سبک های دلبستگی می شود سؤال هایی از نامزد محترم پرسید که سبکش را مشخص می کند. سعی کنید نوع این دلبستگی را بشناسید. هر کدام از سبک ها دنیای متفاوتی دارند:
سبک دلبستگی ایمن:
کسانی که دلبستگی ایمن دارند، از دو سبک دیگر روابط موفق تری دارند. آنها عزت نفس بالایی دارند و احساس می کنند که دیگران آنها را دوست دارند. آنها با این جمله ها در مورد خودشان موافقند:
برقراری روابط صمیمانه با دیگران برای من آسان است.
به راحتی به دیگران وابسته می شوم.
وقتی دیگران به من وابسته می شوند، راحت هستم.
نگران طرد شدن یا وابستگی بیش از حد به دیگران نیستم.
سبک دلبستگی اجتنابی:
کسانی که دلبستگی اجتنابی دارند، بیشتر دوست دارند که تنها باشند و از درگیری زیاد اجتناب می کنند. آنها وابستگی و نزدیکی با دیگران را خطرناک می دانند چون فکر می کنند دیگران می خواهند آنها را اذیت کنند. آنها جمله های زیر را در مورد خودشان صادق می دانند:
نزدیک شدن به دیگران برای من راحت نیست.
به سختی می توانم به دیگران اعتماد کنم.
وقتی کسی زیاد با من صمیمی می شود احساس ناراحتی می کنم.
از وابسته شدن به دیگران خوشم نمی آید.
سبک دلبستگی مضطرب ــ دو سوگرا:
کسانی که سبک دلبستگی مضطرب ــ دوسوگرا دارند، معمولاً در رابطه احساس ناامنی و حسادت می کنند. آنها، هم دوست دارند به دیگران نزدیک شوند و هم دائم می ترسند که طرد شوند. جمله های زیر در مورد آنها صادق است:
آن قدر که من می خواهم، دیگران حاضر نیستند به من نزدیک شوند.
اغلب نگرانم که نامزدم واقعاً مرا دوست نداشته باشد.
دوست دارم کاملاً با دیگران صمیمی و یکرنگ شوم و همین باعث می شود دیگران طردم کنند.
نگرانم که به دیگران نزدیک شوم و بعد آنها من را طرد کنند.
نکته: وقتی توانستید سبک دلبستگی خود و نامزدتان را بشناسید، هم آگاهی بیشتری نسبت به مشکل دارید و هم می دانید که از کجا باید برای رفعش تلاش کنید. در واقع مشکل در اینجا یعنی نداشتن سبک ایمنی و راه حلش این است که باید به شکل ریشه ای آن را حل کرد و تغییرش داد. یعنی باید به روان شناس بالینی مراجعه کرد. کسانی که سبک دلبستگی ایمن ندارند، زندگی دوران نامزدی را، هم به خودشان تلخ می کنند و هم به نامزدشان.
چه جور خانواده ای دارید؟
یکی از بهترین توصیه ها برای ازدواج ها در دوران نامزدی، این است که تا حد امکان، وقت خود را با خانواده همسر آینده شان بگذرانند. توجه به نوع برخورد پدر و مادر نامزدتان با یکدیگر و همچنین برخورد آنان با فرزندانشان (به خصوص همسر آینده تان) اطلاعات زیادی به شما می دهد. البته معمولاً خانواده ها هم از خودشان یک ویترین خوشگل ارائه می دهند اما کم کم و با زرنگی می توانید شیوه های ارتباطی خانواده همسرتان را کشف کنید. یکی از راه هایی که می تواند به شما کمک کند خانواده هسمرتان را بهتر بشناسید، توجه به مرزهای نامرئی بین آدم های آن خانواده است.
هر خانواده ای برای خودش تقسیم بندی ای کشوری دارد. این تقسیم بندی در ساده ترین شکلش به اندازه آدم های یک خانواده است؛ مثلاً در یک خانواده فرضی پنج تا مرز وجود دارد؛ پدر، مادر، خواهر بزرگ تر، خواهر کوچک تر و پسر هفت ساله. این خانواده در یک قرارداد نانوشته توافق کرده اند که هر کسی چه وظیفه ای در قبال خودش و خانواده اش دارد، چه آزادی هایی دارد و چه محدودیت هایی.
این مرزها هستند که معین می کنند پدر نان آور خانه باشد یا مادر، دخترها تا چه سنی می توانند لباس هم را بپوشند و پسر تا چه سنی می تواند کنار پدر و مادرش بخوابد. مرزهای خانواده سه شکل مختلف دارند:
1ــ مرزهای در هم تنیده:
این خانواده ها در بین روان شناسان خانواده به «خانواده با درهای باز» مشهورند. توی این خانواده ها همه چیز شلم شورباست؛ بی قانونی مطلق؛ ملغمه ای که در آن هیچ کس شکل خودش را پیدا نکرده است، همه به شدت به هم وابسته اند، مشق های بچه کوچک را بیشتر وقت ها بچه بزرگ تر می نویسد، جای مشخص برای خواب پدر و مادر در نظر گرفته نشده است یا اگر در نظر گرفته شده، کاربری های دیگری هم مثل محل بازی و احتمالاً خواب بچه ها هم پیدا کرده است، همه لباس همدیگر را می پوشند، دست همه توی جیب همدیگر است و شماره رمز کارت بانک پدر را همه دارند. اگر به یکی از اعضای این خانواده استرسی وارد شود، همه اعضای دیگر آن قدر به هم می ریزند که عملاً هیچ کاری نمی توانند انجام دهند.
این خانواده ها باعث فلج روانی بچه ها می شوند و باعث می شوند که بچه ها هیچ وقت کاملاً مستقل شدن را یاد نگیرند. بچه های این خانواده ها همیشه بچه و وابسته نگاه داشته می شوند و مهارت های ارتباط درست با دیگران و احترام به حریم شخصی دیگران، هیچ وقت در این خانواده ها یاد داده نمی شود. گرچه گاهی بعضی از رفتارهای مرزهای به هم تنیده جواب می دهند ــ مثلاً موقع فشار اقتصادی، پوشیدن لباس های همدیگر نشانه فهم یک خانواده است یا وقتی که مادر برای بر طرف کردن نیازهای نوزادی بین خودش و نوزاد مرزی نمی بیند ــ اما مسأله این است که خانواده با درهای باز، همیشه فرزندان را نوزاد نگه می دارد.
در صورتی که نامزد شما چنین خانواده ای داشته باشد، اگر خانواده خود شما هم از این نوع هستند که هیچ اما اگر این گونه نیست، احتمال به وجود آمدن مشکل زیاد است.
تصور دو نفر که یکی شان از مرزهای درهم تنیده آمده باشد و یکی از مرز بسته، کاملاً متفاوت است؛ مثلاً زن دوست دارد که توی جیب شوهرش دست کند اما مرد کاملاً به مستقل بودن حریم ها معتقد است.
2ــ مرزهای خشک و بی انعطاف
این یکی دقیقاً برعکس اولی است. در خانواده هایی که مرزبندی داخلی شان خشک است، ما بیشتر با یک پادگان نظامی روبه رو هستیم؛ هر کس کار خودش را انجام می دهد هیچ کس به هیچ کس کمک نمی کند حتی اگر واقعاً یکی از اعضای خانواده درمانده باشد، هیچ کس هیچ کس را تشویق نمی کند و هیچ کس دلش برای کسی نمی سوزد. در این خانواده ها وظیفه هر کس خیلی خشک مشخص شده است؛ مثلاً پدر در هر حال باید پول در بیاورد، مادر هر روز غذا بپزد، پسر هر روز به مدرسه برود و در یک ساعت مشخص بر گردد. دختر به دانشگاه برود و در همان ساعت مشخص شده برای پسر مدرسه ای به خانه برگردد. این خانواده ها از نظر قدرت به یک پادگان نظامی و از لحاظ عاطفه به یک «مجمع الجزایر خانواده نام» شبیه هستند. بچه هایی که در این خانواده ها پرورش می یابند، عزت نفس پایینی دارند و برای شروع رابطه صمیمانه با دیگران به شدت مشکل دارند. اگر هم شما و هم همسرتان از چنین خانواده هایی باشید احتمالاً می توانید با هم زندگی کنید اما اگر ذهنیت شما مثل خانواده با مرزهای باز کاملاً شلخته و ذهنیت نامزدتان نظامی مآبانه باشد، نمی توانید با هم یک خانواده شاد را تشکیل دهید.
3ــ مرزهای منعطف
خیلی از خانواده ها مرزهایشان نه کاملاً در هم تنیده است و نه کاملاً خشک. خانواده هایی که مرزهای منعطف دارند، در درجه اول مرزهایشان را مشخص کرده اند؛ یعنی خیلی واضح و روشن، هر کس وظیفه خودش را می داند و کسی ابهام ندارد که چه کاره است؛ مادر خانه می داند که خرید تا کجای کار با اوست و از کجا آن طرف تر با پدر خانواده. در شرایط معمول کسی سلیقه خودش را به دیگری تحمیل نمی کند و کسی لباس کس دیگری را نمی پوشد. خلاصه اینکه هر کسی حریم خودش را درست و حسابی می شناسد. اما همه اینها یک «اما» دارد؛ در خانواده های سالم، در شرایط ضروری این مرزها و وظیفه ها قابل تغییرند؛ مثلاً اگر در این خانواده، وظیفه پسرها بعد از اتمام تحصیلات، استقلال مالی تعریف شده بود، پدر در عین احترام به این قانون می تواند یک سرمایه مالی هم برای شروع کار پسر در نظر بگیرد یا اگر ساعتی برای برگشت دختر جوان خانواده به خانه مشخص شده بود، زیر مجموعه والدین، در شرایطی که دختر دلیل موجهی برای دیر کردنش داشته باشد، آسان گیر هستند. در این خانواده ها زیر مجموعه والدین نیازهای هر مقطع سنی را به خوبی می شناسند و بر اساس همین نیازها، وظیفه ها و آزادی هر فرد معلوم می شود. مرزهای انعطاف پذیر باعث می شوند کودکانی مستقل، خلاق و در عین حال عاطفی در خانواده رشد کنند. در این خانواده ها عاطفه می تواند مرزهای منطقی خانواده را جابه جا کند. اصلاً لذت بودن با خانواده به خاطر همین عاطفی بودن قوانین خانواده است و گرنه آدم شب از اداره بر نمی گشت به خانه! اگر نامزد شما از این خانواده هاست که فبها، اما یادتان باشد که اگر خودتان هم در چنین خانواده ای بزرگ شده اید، در این مورد مشابه هستید و گرنه لااقل باید نگاهتان را نسبت به ماهیت خانواده عوض کنید.
منبع:همشهری جوان، شماره 236
نامزدی موفق (1)
می گویند در دوره نامزدی دو طرف باید همدیگر را خوب بشناسند. اما این «شناخت» یعنی چه؟
خوان اول: شناخت
«نامزد» هر معنایی که در فرهنگ ما داشته باشد، اسمش رویش است؛ نامزد یعنی کاندیدا، حالا چه بعضی از خانواده ها وقتی که دختر و پسرشان عقد کرد به آنها بگویند نامزد و چه از همان اول دختر مردم را عقد نکرده، عروس خودشان بدانند و پسر مردم را داماد خودشان. الان روز به روز دارد به تعداد خانواده هایی که این اجازه را به بچه هایشان می دهند که دوران آشنایی پیش از ازدواج داشته باشند زیاد می شود. خیلی از محیط ها مثل محیط های دانشگاهی و فضاهای کاری هم خود به خود این فضا را برای آشنایی پیش می آورند. همه ما بلدیم شعار بدهیم که در دوره آشنایی پیش از ازدواج دختر و پسر باید بیشتر همدیگر را بشناسند اما آیا شناخت طرف مورد نظر، یعنی فقط شناخت «رنگ مورد علاقه» و «ماه تولد» و «نوع بستنی دلخواه» و بودن یا نبودن لوبیا در قرمه سبزی؟ راستش را بخواهید خیلی از ما در مورد مقوله شناخت به همین اندازه سطحی فکر می کنیم. این است که ما می خواهیم صرفاً در مورد همین مقوله نامزدی و کاندیداتوری و روش برگزاری نامزدی خوب حرف بزنیم و خب، چه چیزی برای ابتدای آشنایی و قسمت اول بحث، واجب تر از همین موضوع شناختن درست و حسابی همدیگر؟ در این مقاله فقط در مورد شناخت «شخصیت» که از همه عمیق تر است حرف می زنیم و بقیه را می گذاریم برای بعد.
1.پایداری هیجانی
اگر شما آدم دمدمی مزاجی هستید؛ یعنی گاهی زیادی افسرده هستید و گاهی زیادی خوشحال یا کلاً آدمی هستید که دلشوره زیادی دارید، نمی توانید با یک آدم معمولاً شاد یا یک آدم معمولاً غمگین زیر یک سقف زندگی کنید. بیایید به خودتان نمره بدهید. اگر از ده نمره، پایداری هیجانی شما چهار باشد، بهتر است با کسی ازدواج کنید که نمره پایداری هیجانی اش در طیف سه تا کمی یا بیشتر از چهار باشد. البته در نظر داشته باشید که خانم ها بیشتر غمگینی و دلشوره را تجربه می کنند.
ثبات هیجانی شامل موارد زیر می شود:
*اضطراب؛ کسانی که ثبات هیجانی پایینی دارند، معمولاً مضطرب هستند. این اتفاق نشانه های رفتاری، شناختی و فیزیولوژیکی دارد. آدم های مضطرب رفتار بی قرارانه ای دارند که نمی توانند آرام بگیرند و در چشم هایشان نگرانی موج می زند. از لحاظ شناختی افراد مضطرب نمی توانند تمرکز کنند و مدام فکرهای منفی ای مثل «حالا چی می شه؟» یا «نمی تونم از پسش بر بیام» یا «الانه که یک اتفاق بد بیفته» در سرشان تکرار می شود. از لحاظ فیزیولوژیکی هم آدم های مضطرب دست های عرق کرده، ضربان قلب بالا و صورت قرمزی دارند. توجه داشته باشید کسانی که از لحاظ شخصیتی مضطرب هستند، این صفت را معمولاً در همه موقعیت ها و زمان ها نشان می دهند.
*خصومت و خشم؛ کسانی که ثبات هیجانی پایینی دارند، خصومت و خشم بالاتری را تجربه می کنند. آنها حس می کنند که مردم دشمنشان هستند و خشم زیادی را تجربه می کنند. این آدم ها، آدم هایی کینه ای و به اصطلاح عصبی هستند.
*افسردگی: کسانی که واقعاً به افسردگی مبتلا هستند، لااقل پنج نشانه از موارد زیر را دارند: غمگینی، ناامیدی، مشکل در تمرکز، کم یا زیاد شدن اشتها، کم یا زیاد شدن وزن، کم یا زیاد شدن خواب، از دست دادن انرژی، دشواری در تصمیم گیری و فکر یا اقدام به خودکشی اما روی هم رفته بعضی آدم ها از بعضی دیگر غمگین تر هستند. در دوران نامزدی باید توجه داشته باشید که اندازه این غمگینی چقدر با غمگینی خودتان میزان است.
*خودآگاهی؛ بعضی آدم ها بیشتر نسبت به خودشان، درونشان و شخصیتشان آگاهی دارند و نسبت به این موارد خودآگاه ترند. یکی از نشانه های ثبات هیجانی همین خودآگاهی است.
*زود انگیختگی؛ بعضی از آدم ها تحریک پذیرترند؛ یعنی زودتر به اتفاقات اطراف واکنش نشان می دهند. آنها زودتر عصبانی می شوند، زودتر مضطرب می شوند و کلاً زودتر هیجانی می شوند. در دوران نامزدی می توانید دریابید که در این صفت چقدر به نامزدتان شبیه هستید.
2.توافق پذیری
دیده اید بعضی ها با هر جمعی می توانند کنار بیایند ولی بعضی ها در هر گروهی باید ساز خودشان را بزنند. این ویژگی شخصیتی در ازدواج خیلی مهم است. به هر حال دو نفری که ازدواج می کنند، یک خانواده یعنی یک گروه را تشکیل می دهند. چیزی که اسمش در خانواده گذشت است تا حدودی از همین توافق پذیری سرچشمه گرفته و در مقابل، چیزی که اسمش لجاجت است از همان عدم توافق پذیری، قبول کنید که حتی اگر لجاجت همیشگی این یکی و گذشت همیشگی آن یکی باعث ادامه زندگی شود، این زندگی اسمش زندگی نیست. واقعاً بهتر نیست که لجاجت یا گذشت آدم ها شبیه هم باشد؟ ضمن اینکه یادتان باشد بیشتر مردم در حد وسط این ویژگی ها هستند؛ یعنی چیزی در میانه گذشت و لجاجت.
توافق پذیری شامل ویژگی های زیر است:
*قابل اعتماد بودن؛ کسانی که توافق پذیری بالاتری دارند، بیشتر قابل اعتماد هستند. در دوران نامزدی شناخت این ویژگی خیلی مهم است. اول باید قابلیت اعتماد خودتان را بسنجید و بعد ببینید که آیا طرف مقابلتان هم به همان اندازه قابل اعتماد است یا نه. یادتان باشد که فقط از یک رفتار نمی شود به این خصیصه پی برد؛ ویژگی های شخصیتی، خودشان را درموقعیت های گوناگون و زمان های متفاوت نشان می دهند.
*درستکاری؛ آدم های توافق پذیرتر آدم های درستکارتری هم هستند. آنها لجاجتی با جمع ندارند که شیله پیله ای در کارشان باشد. در دوران نامزدی باید سنجید که درستکاری طرف مقابل چقدر است.
*نوع دوستی؛ آدم های توافق پذیر نوع دوست ترند. آنها ممکن است یکدفعه نیمی از پولشان را به یک گدا بدهند یا با وجود وقت کم یک نابینا را از این طرف به آن طرف خیابان ببرند. این ویژگی هم جزئی از توافق پذیری است. در واقع آنها خواستار یاری رساندن به جمع هستند، نه دشمنی با آنها.
*پذیرش؛ آدم های توافق پذیر بیشتر از دیگران حرف های شما را می پذیرند. آنها ترجیح می دهند که با حرف شما موافق باشند تا اینکه جنگ و جدال راه بیندازند. باید ببینید که شما و نامزدتان در این ویژگی چقدر مشترکید.
*تواضع؛ آدم های توافق پذیر متواضع تر از دیگران هستند. آنها نیازی نمی بینند که جلوی یک جمع مغرور باشند. آنها همیشه فروتن هستند. یادتان باشد که یک آدم مغرور نمی تواند با یک آدم فروتن زندگی کند.
*خوشفکری؛ آدم های توافق پذیر خوشفکرتر از دیگران هستند. آنها معمولاً سویه مثبت اتفاقات را می بینند، نه سویه منفی آنها را. ضمن اینکه آنها چون خودشان با جمع موافقند حس می کنند که دیگران هم همین نظر مثبت را دارند. به همین خاطر معمولاً کمتر به دیگران شک می کنند یا به دیگران بدبین هستند.
3.برون گرایی
ااگر در دنیای خودتان سیر می کنید (تنها درس می خوانید، تنها سینما می روید و تنها مشکلتان را حل می کنید)، حالا بخواهید با یک نفر ازدواج کنید که خیلی برون گراست (می خواهد هر شب یا مهمانی باشد یا مهمانی بدهد، وقتی در جمع مشکلش را مطرح کند، بهتر حلش می کند و حتی برای درس خواندن ترجیح می دهد برود کتابخانه عمومی و کلاً با جماعت حال می کند)، شاید یک سال بتوانید تحمل کنید و بگویید او نیمه دیگر دایره وجود من است، شاید دو سال خودتان را گول بزنید ولی چند سال که گذشت و به عقب نگاه کردید، ممکن است فاجعه اجتناب ناپذیر جدایی جلویتان باشد همان طیف که در مورد پایداری هیجانی گفته شد، اینجا هم صادق است.
برون گرایی شامل صفات زیر است:
*خونگرمی؛ برون گراها خونگرم تر از درون گراها هستند. آنها زودتر با دیگران صمیمی می شوند و با آنها خوش وبش می کنند.
*اجتماعی بودن؛ خیلی ها فکر می کنند که برون گرایی فقط یعنی اجتماعی بودن اما اینکه آدم با جمع راحت باشد فقط جزئی از برون گرایی است.
*جرأت ورزی؛ کسانی که برون گرا هستند، بیشتر از درون گراها حرف خودشان را با جرأت می زنند و عملشان را قاطعانه پیش می برند.
*هیجان طلبی؛ برون گراها از درون گراها هیجان جوترند. آنها به راحتی به هیجان نمی آیند؛ برای همین ممکن است دست به کارهای خطرناکی بزنند تا کمی هیجانی شوند.
*داشتن هیجان های مثبت؛ برون گراها بیشتر از درون گراها هیجان های مثبت را تجربه می کنند؛ هیجان های مثبت هیجان هایی هستند که حال خوبی در آدم به وجود می آورند به عنوان مثال شادی از هیجان های مثبت است. آدم های برون گرا روی هم رفته شادتر از آدم های درون گرا هستند.
4.اشتیاق به تجارب تازه
اصلاً شما آخر خلاقیت هستید و به کمتر از موزه هنرهای معاصر راضی نمی شوید؛ دوست دارید بروید کل دنیا را بگردید، با جسارت حرف هایتان را می زنید و اصلاً محافظه کار نیستید، خودتان بگویید چطور می توانید با خانمی زندگی کنید که از هنر کلاسیک یونان جلوتر را قبول ندارد، شهر، محله و خانه خودش را از همه جا بیشتر دوست دارد و می خواهد رئیس جمهوری هم مادام العمر باشد؟
این اشتیاق شامل موارد زیر است:
*تخیلات؛ کسانی که به تجارب تازه اشتیاق بیشتری دارند تخیلات قوی تری دارند. تخیل با خیال فرق می کند. تخیل فعالانه و خلاقانه است. تصور کنید کسی با تخیل بسیار قوی با کسی زندگی کند که توی عمرش یک بار هم در مورد چیزی یک تخیل قوی نداشته باشد.
*زیبایی ها؛ کسانی که به تجارب تازه اشتیاق دارند، دوست دارند هر روز زیبایی های بیشتری را ببینند. آنها عاشق دیدن آثار هنری هستند؛ از تئاتر و سینما گرفته تا نمایشگاه های نقاشی. آنها نسبت به زیبایی حساسیت دارند. حالا تصور کنید کسی که اصلاً اثر هنری را نمی فهمد با کسی زندگی کند که فکر و ذکرش فهم زیبایی های هنری است.
*احساسات؛ کسانی که به تجربه های تازه اشتیاق دارند، بدشان نمی آید که احساسات جدید را هم تجربه کنند؛ مثلاً آنها دوست دارند شادی بعد از طلوع آفتاب جنوب ایتالیا را هم تجربه کنند.
*اعمال؛ کسانی که به تجربه های جدید اشتیاق دارند، رفتارهای جدید را هم دوست دارند. آنها دلشان می خواهد سبک های جدیدی از زندگی روزمره را امتحان کنند. تصور کنید کسی که به شدت به پایدار بودن یک شیوه زندگی اعتقاد دارد با کسی زندگی کند که هر روز شعارش این باشد که «خب! این جوریش را هم امتحان می کنیم».
*تفکرات؛ مشتاقان به تجارب تازه عاشق شنیدن فکرهای تازه اند. آنها بدشان نمی آید که یک نفر در مورد فکرهای متفاوتش با آنها حرف بزند؛ برای همین است که زیاد کتاب می خوانند. در واقع آنها می خواهند فکرهای تازه توی کتاب ها را کشف کنند.
*ارزش ها؛ مشتاقان به تجربه های تازه حتی در برابر ارزش های تازه هم از خود مقاومت نشان نمی دهند؛ برای همین خیلی به یک نوع ارزش نمی چسبند. این مورد هم برای نامزدها باید خیلی مهم باشد، وگرنه زندگی تبدیل به مکان بحث های ایدئولوژیک خواهد شد.
5.مسؤولیت پذیری
پرونده های طلاق را نگاه کنید! یک مرد لاقید و یک زن مقید (یا برعکس!)، یک نفر که از نظر بیشتر دوستانش قابل اعتماد است و یک نفر که یک هزار تومانی هم نمی شود دستش سپرد. یک نفر که آخر با وجدان است و یک نفر که انگار توی مغزش سلولی برای وجدان نیست. توی این ویژگی شخصیتی هم تا آنجا که می شود مثل هم باشید لطفاً!
مسؤولیت پذیری شامل ویژگی های زیر است:
*کفایت؛ آدم های مسؤولیت پذیر آدم های منظمی هم هستند. این ویژگی هم در ازدواج خیلی مهم است. اگر یک آدم بی نظم با یک آدم منظم ازدواج کند هر دو زجر می کشند. کسی که منظم است هر روز در مورد نظم داشتن در وقت و لباس پوشیدن و ریخت و پاش های خانه سر آن یکی غر می زند و روزگار او را سیاه می کند. از آن طرف آدم بی نظم هم از این همه غر شنیدن به خاطر یک ویژگی از نظر او بدیهی که همه عمر با آن زندگی کرده، انصاف بدهید که حق دارد کلافه بشود.
*وظیفه شناسی؛ آدم های مسؤولیت پذیر آدم های وظیفه شناسی هستند. آنها دقیقاً معنای وظیفه را می دانند و سرشان هم برود از اجرا کردن وظیفه دست بر نمی دارند. این ویژگی هم برای ازدواج مهم است.
*پیشرفت؛ آدم های مسؤولیت پذیر آدم هایی هستند که به پیشرفت خیلی بها می دهند. آنها اصلاً آدم های قانع موجود نیستند. مسؤولیت پذیری شان هم باعث می شود که این اتفاق ــ یعنی پیشرفت در نزدگی شان ــ رخ بدهد. یادتان باشد که یک آدم پیشرفت گرا نمی تواند با یک آدم قانع زندگی کند.
*تلاش؛ آدم های مسؤولیت پذیر آدم های تلاشگری هستند. آنها اهل کار هستند؛ برعکس آدم های مسؤولیت ناپذیر که خیلی آدم های بی حالی هستند. آدم های بی حال نمی توانند با آدم های تلاشگر زندگی خوبی داشته باشند.
*خود ــ نظم بخشی؛ آدم های مسؤولیت پذیر می توانند زندگی خودشان را ، خودشان رو به راه کنند. آنها می توانند گلیم خودشان را به تنهایی از آب بیرون بکشند و کارهای شخصی شان را خودشان راست و ریست کنند و اصلاً هم خم به ابرو نیاورند و پریشان نشوند و این حرف ها. این ویژگی هم برای شروع یک زندگی مهم است.
*ژرف اندیشی؛ آدم های مسؤولیت پذیر علاوه بر اینکه آینده را در نظر می گیرند به عمق هر مسأله ای هم توجه می کنند و ته و توی همه چیز را در می آورند. یادتان باشد که یک آدم سطحی نمی تواند با آدمی که در مورد همه چیز تفکر عقلانی و فلسفی دارد زندگی کند.
منبع:همشهری جوان، شماره 235
با عشق نمی شود ازدواج کرد
اینکه چه وقت در رابطه با دیگران می شود به ازدواج فکر کرد، سوال مهمی است که باید قبل از هر کاری جوابش را بدانید.
«رابطه هایی را می شود به سمت ازدواج برد که در آن شناخت و آگاهی های کافی حاصل شده باشد و توهم نباشد.» این اصل را اغلب در برخورد با آدم هایی که به نوعی شیفته شان می شویم فراموش می کنیم و اغلب برای اینکه خیال خودمان، او و اطرافیان را راحت کنیم، خیلی زود صحبت از ازدواج می کنیم. در حالی که به تعبیری هنوز نه به بار است، نه به دار؛ هنوز شناخت قابل قبولی از خواسته های خودمان و شرایط طرف مقابل به دست نیاورده ایم، ضمن اینکه حواسمان نیست که در فاز هیجانی رابطه قرار داریم؛ شرایطی که به هیچ وجه برای تصمیم گیری مناسب نیست.
طرح موضوع:
دختر و پسری آمده بودند برای مشاوره، هر دو 19 ساله و ترم سه دانشگاه و هر دو هم از خانواده های سنتی بودند. از همدیگر خوششان آمده بود. می گفتند همدیگر را دوست دارند و قصد ازدواج دارند. از آن دسته جوان هایی بودند که حتی برای این کار رفته بودند مطالعه هم کرده بودند! معتقد بودند چون همدیگر را دوست دارند، حتما باید با هم ازدواج کنند! وقتی از آنها سوال کردم چند وقت است همدیگر را می شناسید، جواب دادند: یک سال. در صورتی که با توجه به همکلاسی بودن، حداکثر یک سال بود که همدیگر را دیده بودند و به طور طبیعی آشنایی جدی شان کمتر از این مدت بود.
بعد از چند سوال و جواب معلوم شد آشنایی آنها عملا سه ماه است فرم رابطه به خودش گرفته. در این سه ماه هم فقط تلفنی با هم در تماس بودند و در دانشگاه یکدیگر را دیده بودند.
تحلیل:
آنها بیشتر توهم ارتباط داشتند. حالا در این توهم می آیند صحبت از موضوع بسیار مهمی به نام ازدواج می کنند! مثل اینکه توهم سرمایه داشته باشیم و برویم در بازار سرمایه گذاری کنیم.
آنها در فاز هیجانی بودند
این دو نفر می گویند همدیگر را دوست دارند. اما وقتی از هر کدامشان می پرسم چرا دوستش داری؟ می گوید: «خب، دوستش دارم دیگه!» یعنی معلوم است شناختی ندارد و فقط در فاز هیجان است. نکته این است که وقتی هیجان های شدید تجربه می شوند، معمولا تصور شناخت برای فرد به وجود می آید. این شناخت فقط شناخت طرف نیست که از چه چیزی خوشش می آید و از چه چیزی بدش می آید. این شناخت از خودمان است؛ اینکه من از چه چیزی در این آدم خوشم آمده؟ من چرا گرفتار این آدم شده ام؟ آدم باید آن قدر شجاعت داشته باشد که بگوید من از قیافه این آدم خوشم آمده یا اینکه مثلا از غرور طرف خوشم آمده. اینها شناخت است. حالا سوال این است که اینها کجا حاصل می شوند، وقتی در فاز هیجانی شدید باشیم یا در شعف رسیدن یک ایمیل یا اس ام اس باشیم که اینها را هیچ وقت متوجه نمی شویم. بنابراین وقتی مشاور ازدواج این آدم ها سوال ها را می پرسد، مدام جواب می دهند: «دوستش دارم، دوستش دارم!» یا مثلا وقتی از آنها می پرسم در آینده می خواهید چه کار کنید؟ می گویند: «می خواهیم شرکت بزنیم و با هم آن را بچرخانیم» یعنی اینها کاملا در فضای رویایی سیر می کنند!
آنها هنوز خودشان را هم نشناخته بودند!
تحلیل خاص من در مورد آن دو جوان این بود که اصلا با هم ارتباطی نداشتند که بخواهند همدیگر را بشناسند. البته ارتباط آنها با هم از بقیه دانشجوها بهتر است ولی به این نمی گوییم ارتباط منتهی به ازدواج. برای اینکه اساساً این ارتباط به آنجا نمی کشد. اصلا یک سری امتحانات باید بدهی تا به آنجا برسی در حالی که الان وسعت و عمق تجربه هایت کم است؛ یعنی در هر دو بعد مشکل داری. وقتی از پسر پرسیدم از کجا مطمئنی که 26 سالگی هم همین انتخاب را داری؟! آدمی که یکی را خیلی دوست دارد وقتی این سوال را ازش بکنی قاتی می کند. اما او با آرامش جواب داد: «قطعا همین را می خواهم.» این قطعیت، قطعیت یک انسان ناآگاه است؛ ناآگاهی از میزان تغییرات ذهنی انسان در 20 تا 25 سالگی.
نکته این است که دختران در 18 تا 24 سالگی و پسران از 20 تا 27 سالگی دگردیسی های شدیدی را تجربه می کنند و بعد از آن تغییراتشان قابل پیش بینی تر می شود. این میان، پسر ایرانی حدود 20 سالگی یک پیک می زند و در حدود 26 سال هم یک پیک دیگر! یعنی چیزی که الان خوشت می آید واقعا معلوم نیست 27 سالگی ازش بدت نیاید. تجربه هم نشان داده که معمولا انتخاب های 27 سالگی کمتر در معرض پشیمانی قرار می گیرد. حتی در مورد کار هم این نظریه صادق است. با این حساب تصور کنید که در 19 سالگی این حرف زده شود، خب این خیلی خطرناک است.
آنها سطح رابطه شان را درک نکرده بودند
البته خوب است که یک جوان این هیجان های شدید را تجربه کند. اما مقوله ازدواج خیلی با عشق فرق می کند. ببینید! شیفتگی یعنی اینکه یک ویژگی رفتاری، شخصیتی و موقعیتی توجه شما را به شدت جلب می کند و آن را تعمیم می دهید به همه رفتارهای طرف و به او نمره بالایی می دهید؛ مثلا کسی استاد خیلی خوبی است و شما فکر می کنید که عجب آدم خوبی است؛ یعنی این ویژگی را به کل هویت طرف تعمیم داده اید. و البته این شناخت نادرستی است. شاید او مثلا اگر استاد خوبی باشد، پدر خوبی نباشد!
عشق، همین شیفتگی به اضافه تعمیم است. دچار کشش به کل هویت طرف می شویم. البته این تعریف من است. ولی دوست داشتن عشقی است که در واقع بالا و پایین را طی کرده. مثلا شما در عشق حسود هم می شوید، اگر قرار بود آن حسادت ها آسیبی بزند تا حالا دیگر زده بود.
دوست داشتن به تعبیری عشق آب بندی شده است. به همین دلیل اصلا نمی شود یک ضرب دوست داشتن را تجربه کرد و از طرفی، فقط با دوست داشتن می شود ازدواج کرد.
با عشق و شیفتگی به هیچ عنوان نمی شود. با دوست داشتن ازدواج مطمئن تری می شود کرد. البته قبول دارم که ازدواج با عشق هیجان بیشتری دارد، منتها این دنیای رویایی فقط برای هفت یا هشت ماه دوام می آورد! از طرفی ازدواج با دوست داشتن، هیجان کمتری دارد ولی برای دوران طولانی تری می ماند. کسی که در 27 سالگی با دوست داشتن ازدواج می کند، انتخابش ماندگاری بیشتری دارد و زندگی معقول تری را شروع می کند تا کسی که در 21 سالگی ازدواج می کند.
آنها فقط می خواستند متفاوت باشند
آدم هایی مثل آن دختر و پسر 19 ساله، یک نکته ظریف دیگر هم دارند، آنها اتفاقا خیلی هم کتاب می خوانند و در این میان، همه حرف های کتاب ها را یک طوری به سمت خودشان لوله کشی می کنند؛ مثلا وقتی جایی می خوانند که علائم دوست داشتن این است، طرف می گوید من همه اینها را دارم! در صورتی که بخش زیادی از این تصور، توهم است! این یک هشدار است. اگر در 19 سالگی قصدت این باشد، کم کم مجبور می شوی در همان سن رفتار آدم بزرگ ها را انجام بدهی و این طوری حتی هویت خودت را هم از دست می دهی. علت ایجاد این توهم گاهی همین حس متفاوت بودن است؛ اینکه وقتی ازشان پرسیدم شما «دوست» هستید، گفتند نه پرسیدم خوب چه هستید؟ جوابی ندادند. در واقع یک نوع تقدس برای رابطه شان قائل شده بودند و برای اینکه آن تقدس را حفظ کنند، از قصد برای ازدواج استفاده می کردند. مثل این می ماند که طرف برود کلاس بدنسازی و بدون آمادگی کمربند بدنسازی بسته باشد و بخواهد وزنه 100 کیلویی بردارد! روی این حساب که کمربندش را سفت بسته و تصمیمش را گرفته. خب این نمی شود و در واقع این دو نفر فقط دوست بودند ولی با خوشان رو دربایستی داشتند. آنها نمی خواستند بپذیرند که این چیزها یک سری مسائل عاطفی است ولی ازدواج یک مسوولیت سنگین است. این کار (ازدواج) را باید برای کسی گذاشت که شرایطش را داشته باشد.
منبع:همشهری جوان شماره 287
ازدواج هوشیارانه؛ زندگی عاشقانه
برای ورود به این بحث در زیر نمونه ای از یک تعامل میان زن و شوهر و اینکه چگونه در یک ازدواج ناهوشیارانه، رابطه عاشقانه ویژه ای که بر آن حاکم است با دلیل و منطق تعدیل می شود، بیان می گردد. در نظرتان مجسم کنید که شما با روحیه ای بشاش مشغول خوردن صبحانه هستید که ناگهان همسرتان از شما به خاطر سوختن نان انتقاد می کند! حافظه همیشگی شما به ناگهان تحریک شده و به دنبال ستیز با فرار از این ماجراست. برای شما مهم نیست کسی که شما را مورد انتقاد قرار داده همسرتان است! مهم این است که کسی شما را مورد حمله قرار داده. اگر در مقابل واکنش خود به خودی مغزتان مقاومت نکنید، فوراً سرزنش همسرتان را با یک حمله کوبنده متقابل پاسخ خواهید داد. خوب درست است که من نان را سوزاندم، ولی یادت باشد که تو هم دیروز شربت را ریختی و یا ممکن است برای آنکه برخوردی پیش نیاید، اتاق را ترک یا خود را سرگرم خواندن روزنامه کنید. براساس واکنشی که نشان می دهید، همسرتان احساس می کند مورد حمله یا بی مهری قرار گرفته و به احتمال زیاد دوباره شروع به انتقاد شدید می کند. یک رویکرد این است که شما جمله همسرتان را با ضرباهنگی نه تند و نه خیلی آرام تکرار و تایید کنید. برای نمونه، ممکن است چیزی شبیه این را بگویید: این طور که معلوم است از اینکه من نان ها را دوباره سوزاندم عصبانی شدی» همسرتان ممکن است پاسخ دهد:«بله من عصبانی ام، من از این همه به هدر رفتن غذا در این خانه خسته شدم، دفعه بعد بیشتر دقت کن!»شما نیز می گویید:«بله توحق داری!غذا در این خانه هدر می رود! من باید بعد از این بیشتر مراقب باشم.» همسرتان با خلع سلاح شدن شما را از طریق آهنگ منطقی صدا و توانایی تان برای پیدا کردن راه حل جایگزین، احتمالاً آرام می گیرد و نرم تر می شود. این رویکرد را عنوان کردیم تا بتوانم به مقوله اصلی بحث که همانا ازدواج از روی آگاهی و هوشیاری است، برسم. در ادامه بحث در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
تعریف ازدواج هوشیارانه
ازدواج هوشیارانه یا آگاهانه، ازدواجی است که موجب رشد روانی و معنوی می شود و با هوشیار شدن ذهن ناهوشیار به وجود می آید. در امنیت بودن، شفا یافتن و کامل شدن زمانی که شما به هوشیاری می رسید، چه تفاوتی در شما ایجاد می کند؟
در ادامه به این پرسش پاسخ خواهیم داد. اما 10نشانه طلایی برای ازدواج عبارتند از
نشانه های ازدواج هوشیارانه
1ـ شما متوجه می شوید که رابطه عاشقانه تان دلیل و مقصدی نهایی دارد: شفا بخشی زخم های دوران کودکی.
پس به جای اندیشه و تفکر کامل روی آرزوها و نیازهای سطحی یاد می گیرید مشکلات حل نشده دوران کودکی را که در پس مسائل نهفته است، کشف کنید. وقتی به ازدواج با دید اشعه ایکس نگاه می کنید، تعامل های روزانه شما معنای بیشتر و جنبه های معما آمیز رابطه زناشویی برای تان معنا و مفهوم دیگری پیدا می کند و احساس می کنید روی پدیده ها تسلط دارید.
2ـ تصویر واقع بینانه تری از همسر خود خلق می کنید! شما در لحظه های اولیه ملاقات، به علت تحریکات مغز شروع به مرتبط ساختن عشق با مراقبان اولیه خود کرده، بعدها ویژگی های منفی خود را به همسرتان فرافکن کردید و به تدریج واقعیت ذاتی همسر خود را محو ساختید!وقتی در جهت دیگر ازدواج هوشیارانه حرکت می کنید، به تدریج این توهمات را رها کرده و شروع به دیدن حقیقت ذات همسر خود می کنید. شما همسرتان را نه به صورت نجات بخش، بلکه به صورت انسان زخم دیده دیگری که برای شفا بخشی تلاش می کند، می بینید!
3ـ نیازها و آرزوهای خود را با همسرتان در میان می گذارید. در ازدواج ناهوشیارانه، شما به باور دوران کودکی می چسبید و همسرتان باید نیازهای شما را حدس بزند. در ازدواج هوشیارانه، شما این حقیقت را می پذیرید که برای درک یکدیگر راهکارهای ارتباطی را گسترش دهید
4ـ در ازدواج هوشیارانه، در برخوردهای متقابل از روی فکر و تأمل عمل می کنید؛ اما در ازدواج ناهوشیارانه بدون فکر واکنش نشان می دهید!
اجازه می دهید واکنش های اولیه، رفتار شما را تحت تسلط در آورد. در ازدواج هوشیارانه خود را آموزش می دهید تا رفتار سازنده بیشتری داشته باشید.
5ـ یادمی گیرید به نیازها و خواسته های همسرتان به اندازه نیازهای خود احترام بگذارید. در یک ازدواج ناآگاهانه تصور شما این است که همسرتان باید همه نیازهای تان را درک و برآورده سازد؛ اما در ازدواج آگاهانه ایده و مرام عشق به خود را رها کرده و انرژی بیشتر را صرف نیازهای همسرتان می کنید.
6ـ بخش تاریک شخصیت خود را در آغوش بگیرید. در ازدواج آگاهانه این حقیقت صمیمانه را می پذیرید که شما هم مثل همه انسان ها، ویژگی های منفی دارید. زمانی که مسؤولیت بخش تاریک طبیعت خود را پذیرفتید، دیگر در صدد برنمی آیید ویژگی های منفی خود را روی همسرتان فرافکن کنید و این محیط خالی از دشمنی ایجاد می کند.
7ـ شگردهای جدیدی برای ارضای نیازها و خواسته های اولیه خود به کار برید. در دوران جنگ برسر قدرت ، شما با تملق یا با نشان دادن خشم یا مقصر شمردن سعی می کنید وی را وادار کنید نیازهای تان را برآورده سازد! اما وقتی فراسوی این مرحله حرکت می کنید، متوجه می شوید که همسرتان می تواند منبع کمک وسوددهی باشد. در صورتی که شگردهای خود محکومی را رها می سازید .
8ـ در درون خود به دنبال قدرت و توانایی هایی می گردید که فاقد آن هستید! یکی از دلایلی که جذب همسرتان شدید، این بود که او قوت و توانایی هایی داشت که شما فاقد آن بودید. بنابراین در کنار همسر بودن به شما احساس تمامیت و کمال کاذب می داد. در ازدواج آگاهانه متوجه می شوید تنها راهی که می توانید احساس وحدت و یگانگی کنید، این است که ویژگی های پنهان درونی خود را رشد دهید.
9ـ شما مشکلات داشتن یک ازدواج خوب را قبول می کنید. در ازدواج ناآگاهانه، براین باورید که راه یک ازدواج خوب، انتخاب همسر درست و مناسب است؛ اما در ازدواج هوشیارانه قبول می کنید که باید همسر درستی باشید. با نگاه واقع بینانه تر به روابط عاشقانه متوجه می شوید یک ازدواج خوب نیاز به تعهد، نظم، انضباط، شهامت، شجاعت، رشد و تغییر دارد و اینکه ازدواج کار سختی است
10ـ بیش از گذشته از اشتیاق خود برای به کمال رسیدن، دوست داشتنی بودن و با عالم خلقت یکی شدن آگاه می شوید و به عنوان بخشی از طبیعت خدادادی این توانایی را دارید که بدون قید و شرط، وحدت و یگانگی را با دنیای اطراف خود تجربه کنید. شرایط اجتماعی و محروم بودن از تربیت صحیح سبب شده این کیفیت ها را از دست بدهید. اجازه دهید تا نگاه دقیق تری به این 10مورد بیندازیم . نیاز به قبول مشکلات داشتن یک ازدواج خوب مهم است؛ چون هر یک از 9عقیده دیگر فایده بخش نخواهد بود، مگر اینکه شما به رشد، تغییر و پیشرفت تمایل داشته باشید.
توضیح روانشناس
در پایان لازم است توضیحی درباره واژه «فرافکن» که در متن به کار رفته داده شود. یکی از مکانیسم های دفاعی روانی که معمولاً همه ما انسان ها به نوعی از آنها در زندگی شخصی و روزمره خود بهره می بریم، مکانیسمی است تحت عنوان «برون فکنی یا فرافکنی»! به عبارت دیگر همه ما آرزوها و تمایلات و خصایص فردی و نقاط ضعف مربوط به خود را داریم که گاهی وجود آنها برایمان ناراحت کننده است! قبول آنها نیز خالی از اشکال نیست و مایل به داشتن آنها نیستیم و می کوشیم تمایلات ناپسند خود را به دیگران نسبت دهیم و خود را عاری از عیب ها و نقص ها سازیم. به این عمل در روانشناسی «فرافکنی» یا برون فکنی گفته می شود.
منبع:دنیای زنان 63
پیوند احساسی
ارتباط احساسی ، مجموعه ای از احساسات فردی ست که کنار هم جمع می شود تا بین دو نفر پیوند برقرار کند . واژه ی «احساسی » به معنی برانگیختن احساسات بسیار است . این احساسات می تواند عصبانیت ، غم ، لذت ، عشق یا یکی از هزاران حسی باشد که انسان ها تجربه می کنند . «ارتباط » پیوندی ست با فرد یا چیزی دیگر. ممکن است شما با کسی که احساس قوی نسبت به او دارید یا عاشقش هستید ، در یک رابطه باشید اما او با شما احساس دوری نماید و به ندرت در مورد احساساتش با شما صحبت کند . این نوع روابط ، روابط دوستانه یا زندگی کردن کنار یکدیگر است . بدون ارتباط احساسی قوی ، چنین روابطی ، خیلی زود از هم پاشیده می شود . زوج هایی که سعی می کنند در حد توان شان ، بیش تر درباره ی همدیگر بدانند ، رابطه ای احساسی بین شان ایجاد می شود .
از طریق مکالمه ی محبت آمیز و همراه با تفکر ، به پیچیدگی های درون هم پی می برید و در می یابید که چه چیز موجب شادی طرف مقابل تان می شود ، چه چیز عصبانی اش می کند و چه چیز او را به اوج لذت می رساند . او هم می فهمد که چه چیز شما را غمگین می سازد ، چه چیز باعث می شود لبخند بزنید و چه چیز خسته تان می کند ؟ در واقع ، به ذات همدیگر پی برده و نسبت به هم ، صحبت و همدلی پیدا می کنید .
نشانه ی حقیقی وجود یک ارتباط احساسی ، این است که هر یک از دو نفر ، دیگری را به درون خود راه بدهد . بدین منظور می توانید داستان های خنده دار از اتفاق هایی که سر کار افتاده را برای هم تعریف نمایید ؛ حتی می توانید در مورد روزهایی که همه چیز برای تان بد بوده نیز با طرف مقابل ، درددل کنید . زوجی که پیوند احساسی قوی با هم داشته باشند ، حتی در سکوت هم احساس راحتی می کنند . می توانید بدون هیچ ترسی ، هر مسأله ای را با طرف مقابل تان در میان بگذارید اما یادتان باشد برای پایداری ازدواج ، وجود ارتباط احساسی بین دو طرف ، الزامی ست .
وقتی دو طرف ، احساسات خود را با هم در میان نگذارند ، ازدواج ، سخت و طاقت فرسا خواهد بود . در این صورت ، عصبانیت ، خشم و اختلاف پدید می آید و فقدان اعتماد ، زندگی زناشویی رادچار آشفتگی می کند . اگر فکر می کنید ارتباط احساسی بین شما و همسرتان از بین رفته ، باید به دنبال دلیل آن باشید ؛ آیا گناهی نابخشودنی ست که چنین فاصله ای میان شما انداخته ؟ شاید در عصبانیت ، چیزی گفته شده یا کاری انجام شده که منجر به درد جسمی و احساسی شده است . در همین زمان ها ، موضوع « انکار » هم پیش می آید تا همه چیز را برای ساختن دوباره ی آن پیوند احساسی ، سخت تر می سازد . اگر خواهان سالم ترین رابطه ی ممکن هستید ، باید بدانید که چطور یک پیوند احساسی عمیق و قوی بین خود و طرف مقابل تان ایجاد کنید . وقتی پیوند احساسی بین شما وجود داشته باشد ، همه چیز آسان تر می شود .
پیوندهای احساسی ، پیچیده و بسیار فردی ست اما رابطه را دگرگون می کند . بدون ایجاد ارتباط احساسی قوی ، رابطه از یک دوستی ساده ، فراتر نخواهد رفت . ماندن در رابطه ای که پیوند احساسی در آن وجود ندارد ، باعث می شود دو طرف احساس کنند چیزی را گم کرده اند ؛ زنجیر محکمی که آنان را به هم وصل می کند و آن چیزی نیست جز عشقی ماندگار .
پیوند احساسی
نکات مهم برای ایجاد پیوندی ناگسستنی :
1 ـ بررسی طرف مقابل : باید متوجه شوید او به چه چیز نیاز دارد و از زندگی و شما چه می خواهد . برای تحقق این امر ، لازم است وقتی حرف می زند ، با دقت به او گوش دهید . وقتی رازهایش را با شما در میان می گذارد ، به او خوب توجه نموده و به عمق حرف هایش فکر کنید .
2 ـ اعتماد : باید بین خودتان ، حس اعتماد ایجاد کنید . این ستون اساسی پیوند احساسی ، یک شبه ایجاد نمی شود و زمان می برد . باید اجازه دهید این اعتماد ، به طور طبیعی ایجاد شود .
3 ـ حضور احساسی : هر دوی شما باید از نظر احساسی ، در دسترس باشید . اما زوج هایی که رابطه شان سرد شده ، باید تلاش کنند با هم مهربان باشند . همیشه سعی کنید شعله های عشق تان را روشن نگاه دارید و از ابراز محبت به یکدیگر ، نترسید!
5 ـ جنگ ملایم : به هنگام مشاجره ، کلمات ، به راحتی از دهان خارج می شود ، باید یاد بگیرید که با ملایمت ، بحث کنید . اگر نمی دانید چطور این کار را انجام دهید ، می توانید از یک مشاور کمک بگیرید . یادتان باشد هنگام بحث ، هرگز گذشته را پیش نکشید . در «لحظه » زندگی کنید و برای احساسات تان ، دلیلی محکم بیاورید .
6 ـ دیدن دنیا از دیدگاه او : سعی کنید دنیا را آن طور که او می بیند ، ببینید تا بفهمید که به طور واقعی کیست. برای این کار باید گاهی به عقب برگردید تا ببینید چرا او به آن طریق خاص عمل کرده است. ببینید نسبت به موقعیت های مختلف ، چطور واکنش نشان می دهد و سعی کنید خودتان را جای او بگذارید . البته از او هم همین انتظار را داشته باشید .
7 ـ غلبه بر موانع : زوج هایی که در ازدواج خود دچار مشکل شده اند ، باید قبل از ایجاد دوباره ی پیوند احساسی ، مشکلات شان را حل کنند . هر مشکلی را با هم بررسی و سعی کنید راه حل هایی برای آن بیابید .وقتی بزرگ ترین موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتید ، آن وقت می توانید پیوند احساسی فراموش شده تان را از نو بسازید .
منبع:نشریه شادکامی ،شماره 70.