ازدواج‌های دوطبقه

ازدواج‌های دوطبقه
گفتگو با دکتر پروین ناظمی درباره اختلاف فرهنگی خانواده‌ها در پیوندهای زناشویی

خانم دکتر، تشابه فرهنگی خانواده‌ها در امر ازدواج چقدر اهمیت دارد؟
 
تشابه فرهنگی از جمله اولویت‌های اصلی است. مثلا تصور کنید اعضای یک خانواده موقع نشستن، پا را جلوی بزرگتر دراز نمی‌کنند. خوب این مساله اگر در خانواده‌ای دیگر وجود نداشته باشد، حمل بر بی‌احترامی ‌می‌شود. البته ممکن است دو فرهنگ کاملا یکدیگر را نپوشانند یا هم‌پوشانی نداشته باشند اما می‌توانند به یکدیگر نزدیک شوند. در هر صورت فرهنگ‌های متفاوت موجب می‌شود تا روش‌های تربیت متفاوت شود و زمینه برای سوءتفاهم ایجاد شود.

خانم دکتر، تشابه فرهنگی خانواده‌ها در امر ازدواج چقدر اهمیت دارد؟
 
تشابه فرهنگی از جمله اولویت‌های اصلی است. مثلا تصور کنید اعضای یک خانواده موقع نشستن، پا را جلوی بزرگتر دراز نمی‌کنند. خوب این مساله اگر در خانواده‌ای دیگر وجود نداشته باشد، حمل بر بی‌احترامی ‌می‌شود. البته ممکن است دو فرهنگ کاملا یکدیگر را نپوشانند یا هم‌پوشانی نداشته باشند اما می‌توانند به یکدیگر نزدیک شوند. در هر صورت فرهنگ‌های متفاوت موجب می‌شود تا روش‌های تربیت متفاوت شود و زمینه برای سوءتفاهم ایجاد شود.

بعضی دخترخانم‌ها و آقاپسرهای جوان گهگاه مدعی می‌شوند که شناخت کاملی از هم دارند و این شناخت، به ایجاد علاقه بین آنها منجر شده است اما خانواده آنان و فرهنگ خانوادگی‌شان با هم متفاوت است، چکار باید کنند؟
 
ببینید تنها رابطه عاطفی مهم است. منطق و اندیشه ضربدر عاطفه برابر است با خوشبختی و رضایت. دو نفر ممکن است به موازات احساسات، شناخت کاملی از هم داشته باشند و از یکدیگر احساس رضایت کنند و این موضوع حتی به پایداری رابطه عاطفی آنها نیز کمک می‌کند.
به هر حال نمی‌توان همیشه به طور کامل منطقی فکر کرد و تصمیم گرفت یعنی نمی‌توان همه اولویت‌های ازدواج را مو به مو رعایت کرد و مواقعی پیش می‌آید که خود عقل هم بر این تصمیم است که با شناخت کامل، رابطه عاطفی با کسی ایجاد کند که انسان را درک می‌کند. به هر حال خانواده‌ها پس از آشنایی با یکدیگر همپوشانی فرهنگی خواهند داشت مگر اینکه از نظر فرهنگی خیلی با هم متفاوت باشند یعنی از نظر سنت‌های رفتاری با هم در بیشتر زمینه‌ها مغایرت داشته باشند.

بیشترین و بزرگترین اختلاف فرهنگی خانواده‌ها که موجب بروز طلاق و جدایی می‌شود، کدام است؟
 
نوع نگرش و نوع تفکرشان به زندگی.

یعنی چه؟ کمی‌توضیح می‌دهید؟
 
با ذکر یک مثال، این موضوع را توضیح می‌دهم. ببینید در یک خانواده این باور وجود دارد که داماد مثل فرزند یا پسر بزرگ خانواده است. درنتیجه می‌خواهند دایم او را نزد خود داشته باشند و اتفاقا این‌کار از روی محبت و احترام است. از طرفی خانواده پسر هم همین باور را درباره عروس دارند و عروس را همانند دختر خود دوست دارند.
حالا حدس بزنید این دو خانواده چگونه با یکدیگر رفتار خواهند کرد؟ از طرفی اعضای خانواده عروس می‌خواهد روی داماد خود حساب کنند و به او وابسته می‌شوند و از طرفی خانواده داماد نیز علاوه بر علاقه خود به پسرشان می‌خواهند عروس را پیش خود نگه دارند و مانند دختر خود به او وابسته می‌شوند. درصورتی که این دو نفر نتوانند توقعات هر دو طرف را برآورده کنند، هریک از طرفین تصور می‌کنند که داماد یا عروس خانواده، فرزندشان را از آنها جدا کرده و می‌خواهد تحت نفوذ خود در بیاورد.

اتفاقا مشابه چنین موردی را عده‌ای از خوانندگان هفته‌نامه پرسیده‌اند. راهکار پیشنهادی شما چیست؟
 
ببینید مهمترین موضوع این است که جوانان بنشینند و با والدین خود صحبت کنند و به آنها بگویند که می‌خواهند با یکدیگر زندگی کنند و برای خودشان تصمیم بگیرند و اختیارشان دست خودشان باشد.
البته احترام پدر و مادر در هر زمان و حالتی واجب است ولی در عین رعایت احترام باید مواضع خود را مشخص کنند.
در بسیاری از اوقات، اختلاف سنت‌های رفتاری در بین خانواده‌ها وجود دارد که موضوع حادی نیست و ممکن است با سنت‌های رفتاری یکدیگر ادغام شود اما پافشاری هر یک از اعضای دو خانواده و تعصب شان بر این موضوع موجب بروز اختلاف نظر می‌شود. در حقیقت این خانواده‌ها هستند که هنوز فرزندشان را از آن خود می‌دانند و نمی‌توانند بپذیرند که آنها هم حق دارند برای خود زندگی کنند.

خانم دکتر، تشابه فرهنگی خانواده‌ها در امر ازدواج چقدر اهمیت دارد؟
 
تشابه فرهنگی از جمله اولویت‌های اصلی است. مثلا تصور کنید اعضای یک خانواده موقع نشستن، پا را جلوی بزرگتر دراز نمی‌کنند. خوب این مساله اگر در خانواده‌ای دیگر وجود نداشته باشد، حمل بر بی‌احترامی ‌می‌شود. البته ممکن است دو فرهنگ کاملا یکدیگر را نپوشانند یا هم‌پوشانی نداشته باشند اما می‌توانند به یکدیگر نزدیک شوند. در هر صورت فرهنگ‌های متفاوت موجب می‌شود تا روش‌های تربیت متفاوت شود و زمینه برای سوءتفاهم ایجاد شود.

بعضی دخترخانم‌ها و آقاپسرهای جوان گهگاه مدعی می‌شوند که شناخت کاملی از هم دارند و این شناخت، به ایجاد علاقه بین آنها منجر شده است اما خانواده آنان و فرهنگ خانوادگی‌شان با هم متفاوت است، چکار باید کنند؟
 
ببینید تنها رابطه عاطفی مهم است. منطق و اندیشه ضربدر عاطفه برابر است با خوشبختی و رضایت. دو نفر ممکن است به موازات احساسات، شناخت کاملی از هم داشته باشند و از یکدیگر احساس رضایت کنند و این موضوع حتی به پایداری رابطه عاطفی آنها نیز کمک می‌کند.
به هر حال نمی‌توان همیشه به طور کامل منطقی فکر کرد و تصمیم گرفت یعنی نمی‌توان همه اولویت‌های ازدواج را مو به مو رعایت کرد و مواقعی پیش می‌آید که خود عقل هم بر این تصمیم است که با شناخت کامل، رابطه عاطفی با کسی ایجاد کند که انسان را درک می‌کند. به هر حال خانواده‌ها پس از آشنایی با یکدیگر همپوشانی فرهنگی خواهند داشت مگر اینکه از نظر فرهنگی خیلی با هم متفاوت باشند یعنی از نظر سنت‌های رفتاری با هم در بیشتر زمینه‌ها مغایرت داشته باشند.

بیشترین و بزرگترین اختلاف فرهنگی خانواده‌ها که موجب بروز طلاق و جدایی می‌شود، کدام است؟
 
نوع نگرش و نوع تفکرشان به زندگی.

یعنی چه؟ کمی‌توضیح می‌دهید؟
 
با ذکر یک مثال، این موضوع را توضیح می‌دهم. ببینید در یک خانواده این باور وجود دارد که داماد مثل فرزند یا پسر بزرگ خانواده است. درنتیجه می‌خواهند دایم او را نزد خود داشته باشند و اتفاقا این‌کار از روی محبت و احترام است. از طرفی خانواده پسر هم همین باور را درباره عروس دارند و عروس را همانند دختر خود دوست دارند.
حالا حدس بزنید این دو خانواده چگونه با یکدیگر رفتار خواهند کرد؟ از طرفی اعضای خانواده عروس می‌خواهد روی داماد خود حساب کنند و به او وابسته می‌شوند و از طرفی خانواده داماد نیز علاوه بر علاقه خود به پسرشان می‌خواهند عروس را پیش خود نگه دارند و مانند دختر خود به او وابسته می‌شوند. درصورتی که این دو نفر نتوانند توقعات هر دو طرف را برآورده کنند، هریک از طرفین تصور می‌کنند که داماد یا عروس خانواده، فرزندشان را از آنها جدا کرده و می‌خواهد تحت نفوذ خود در بیاورد.

اتفاقا مشابه چنین موردی را عده‌ای از خوانندگان هفته‌نامه پرسیده‌اند. راهکار پیشنهادی شما چیست؟
 
ببینید مهمترین موضوع این است که جوانان بنشینند و با والدین خود صحبت کنند و به آنها بگویند که می‌خواهند با یکدیگر زندگی کنند و برای خودشان تصمیم بگیرند و اختیارشان دست خودشان باشد.
البته احترام پدر و مادر در هر زمان و حالتی واجب است ولی در عین رعایت احترام باید مواضع خود را مشخص کنند.
در بسیاری از اوقات، اختلاف سنت‌های رفتاری در بین خانواده‌ها وجود دارد که موضوع حادی نیست و ممکن است با سنت‌های رفتاری یکدیگر ادغام شود اما پافشاری هر یک از اعضای دو خانواده و تعصب شان بر این موضوع موجب بروز اختلاف نظر می‌شود. در حقیقت این خانواده‌ها هستند که هنوز فرزندشان را از آن خود می‌دانند و نمی‌توانند بپذیرند که آنها هم حق دارند برای خود زندگی کنند.

بعضی دخترخانم‌ها و آقاپسرهای جوان گهگاه مدعی می‌شوند که شناخت کاملی از هم دارند و این شناخت، به ایجاد علاقه بین آنها منجر شده است اما خانواده آنان و فرهنگ خانوادگی‌شان با هم متفاوت است، چکار باید کنند؟
 
ببینید تنها رابطه عاطفی مهم است. منطق و اندیشه ضربدر عاطفه برابر است با خوشبختی و رضایت. دو نفر ممکن است به موازات احساسات، شناخت کاملی از هم داشته باشند و از یکدیگر احساس رضایت کنند و این موضوع حتی به پایداری رابطه عاطفی آنها نیز کمک می‌کند.
به هر حال نمی‌توان همیشه به طور کامل منطقی فکر کرد و تصمیم گرفت یعنی نمی‌توان همه اولویت‌های ازدواج را مو به مو رعایت کرد و مواقعی پیش می‌آید که خود عقل هم بر این تصمیم است که با شناخت کامل، رابطه عاطفی با کسی ایجاد کند که انسان را درک می‌کند. به هر حال خانواده‌ها پس از آشنایی با یکدیگر همپوشانی فرهنگی خواهند داشت مگر اینکه از نظر فرهنگی خیلی با هم متفاوت باشند یعنی از نظر سنت‌های رفتاری با هم در بیشتر زمینه‌ها مغایرت داشته باشند.

بیشترین و بزرگترین اختلاف فرهنگی خانواده‌ها که موجب بروز طلاق و جدایی می‌شود، کدام است؟
 
نوع نگرش و نوع تفکرشان به زندگی.

یعنی چه؟ کمی‌توضیح می‌دهید؟
 
با ذکر یک مثال، این موضوع را توضیح می‌دهم. ببینید در یک خانواده این باور وجود دارد که داماد مثل فرزند یا پسر بزرگ خانواده است. درنتیجه می‌خواهند دایم او را نزد خود داشته باشند و اتفاقا این‌کار از روی محبت و احترام است. از طرفی خانواده پسر هم همین باور را درباره عروس دارند و عروس را همانند دختر خود دوست دارند.
حالا حدس بزنید این دو خانواده چگونه با یکدیگر رفتار خواهند کرد؟ از طرفی اعضای خانواده عروس می‌خواهد روی داماد خود حساب کنند و به او وابسته می‌شوند و از طرفی خانواده داماد نیز علاوه بر علاقه خود به پسرشان می‌خواهند عروس را پیش خود نگه دارند و مانند دختر خود به او وابسته می‌شوند. درصورتی که این دو نفر نتوانند توقعات هر دو طرف را برآورده کنند، هریک از طرفین تصور می‌کنند که داماد یا عروس خانواده، فرزندشان را از آنها جدا کرده و می‌خواهد تحت نفوذ خود در بیاورد.

اتفاقا مشابه چنین موردی را عده‌ای از خوانندگان هفته‌نامه پرسیده‌اند. راهکار پیشنهادی شما چیست؟
 
ببینید مهمترین موضوع این است که جوانان بنشینند و با والدین خود صحبت کنند و به آنها بگویند که می‌خواهند با یکدیگر زندگی کنند و برای خودشان تصمیم بگیرند و اختیارشان دست خودشان باشد.

البته احترام پدر و مادر در هر زمان و حالتی واجب است ولی در عین رعایت احترام باید مواضع خود را مشخص کنند.
 
در بسیاری از اوقات، اختلاف سنت‌های رفتاری در بین خانواده‌ها وجود دارد که موضوع حادی نیست و ممکن است با سنت‌های رفتاری یکدیگر ادغام شود اما پافشاری هر یک از اعضای دو خانواده و تعصب شان بر این موضوع موجب بروز اختلاف نظر می‌شود. در حقیقت این خانواده‌ها هستند که هنوز فرزندشان را از آن خود می‌دانند و نمی‌توانند بپذیرند که آنها هم حق دارند برای خود زندگی کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد