عروس رفته چرتکه بندازه!
نقد ازدواجهای مادی در گفتگو با دکتر بهروز بیرشک، روانشناس بالینی
علم بهتر است یا ثروت؟ حتما یادتان میآید که این عبارت، موضوع انشای تاریخی دانشآموزان بوده و هست. این مساله هنگام پیوند زناشویی و انتخاب همسر، یک بار دیگر خودنمایی میکند. اگر قرار باشد همسری را برگزینید، دوست دارید وضع مادی او چگونه باشد؟ پولدار یا متوسط؟ اگر از فردی خوشتان بیاید که وضعیت مادی او با خانواده شما خیلی متفاوت باشد، چه میکنید؟ گفتگوی ما را با دکتر بهروز بیرشک، روانشناس بالینی و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران در همین رابطه بخوانید.
آقای دکتر! پول، خوشبختی میآورد؟
پول امکانات میآورد که آن هم برای رشد و تکامل لازم است اما صرف اینکه کسی به پول زیاد برسد و حتما احساس خوشبختی کند، نهاینگونه نیست. پول شرط لازم است اما کافی نیست. احساس رضایت درونی و خوشبختی، به کسب مهارتهای زیادی نیاز دارد که البته باید در بستر رفع نیازهای اولیه انسان با برخورداری از امکانات مادی باشد.
پس چرا بسیاری از مردم بر این باورند که پول داشته باشی، بقیه مسایل هم حل میشود و ادب و احترام و ارتباط کلامی و عشق و... خودش دنبال پول میآید؟
علت این موضوع این است که بسیاری از این افراد در شرایط بدون امکانات زندگی کردهاند و چون از حداقلها بیبهره بودهاند، تصور میکنند که اگر این مسایل برای آنها حل شود، به همه چیز میرسند. در شرایطی که پول و امکانات مادی حتی به مقدار حداقل و ناچیز هم وجود نداشته باشد، معمولا کمترین ارتباط خانوادگی و کمترین نیازهای انسان برطرف نمیشود و افراد به بقیه موضوعات زندگی خود نمیرسند و به همین علت تصور میکنند اگر پول داشتند، به مسایل دیگر به خوبی میرسیدند. در حقیقت بهطور کوتاه مدت جذب زرق وبرق مادی زندگی افراد پولدار میشوند اما در ادامه زندگی از بقیه مسایل کم میآورند و این درحالی است که افراد پولدار هم اگر مهارتهای زندگی را نیاموزند، تنها تفاوتشان با خانوادههای بدون امکانات این است که نیازهای اولیه شان برطرف شده است که البته همین موضوع موجب میشود کمیاز دغدغههای ذهنیشان کم شود، به شرطی که خود این امکانات مادی موجب دردسرهای بعدی نشود.
به نظر شما، پول و مسایل مادی در میان معیارهای ازدواج موفق در اولویت چندم قرار دارد؟
تاثیر خانواده بسیار مهمتر است و اینکه عرف و اعتقادات و تربیت خانوادگی و دیدگاهها و سنتهای آنان چگونه است، بیشترین تاثیر را دارد و پس از آن، اقتصاد و مسایل اقتصادی در اولویت دوم قراردارد و مهم است. اعتقاد و باورها و تحصیلات خود همسران نیز بسیار مهم است. البته به ریسک و اقبال هم باید باور داشت اما شناخت، موجب کاهش احتمال ریسک میشود. ازدواج به خودی خود یک ریسک است و در صورت فراهم شدن همه شرایط، باید به شانس و اتفاق هم بها داد و اگر هرگونه مشاورهای انجام میگیرد، برای کاهش ریسک و افزایش احتمال موفقیت است. ولی در هر صورت احتمال ناهماهنگی وجود دارد. مهم این است که ما چهقدر مهارت داریم تا درصورت وجود رابطه عاطفی، این ناهماهنگی را به حداقل برسانیم یا با پذیرفتن آن، با آن کنار بیاییم.
چرا مردم به مسایل مادی اینقدر اهمیت میدهند؟
از طرفی به علت مسایل موجود در هر جامعه، افراد به ویژه خانمها، به علت حمایت اجتماعی کمتر و وجود برچسب بیوه بودن و اقبال کمتر در تشکیل زندگی مشترک دیگر در صورت طلاق، درهنگام پیوند زناشویی در حقیقت تضمین میخواهند تا طرف مقابل را متوجهاین موضوع کنند که جداشدن از زندگی زناشویی یا در حقیقت شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیتها به همین سادگی نیست و هر فردی را به دوام زندگی علاقهمند کنند. موضوع دیگر هم این است که مردم میخواهند همین ابتدای زندگی با امکانات نسبتا خوب، زندگی را شروع کنند تا در ادامه با مشکلی مواجه نشوند و ذهن خود را معطوف به مهارتها و موضوعات مهمتر زندگی کنند.
نظر روانشناسان در اینباره چیست؟
نظر روانشناسان این است که در هر شرایطی همسران برای ازدواج موفق باید به بلوغ فکری برسند. اگر این شرایط مهیا نشود، با وجود این امکانات مادی هم ممکن است زندگی خوبی نداشته باشند. مگر خانوادههای پولدار طلاق نمیگیرند؟ مگر دعوا نمیکنند؟ بنابراین فقط پول نیست بلکه آموزش مهارتهای زندگی و رسیدن به بلوغ فکری در هر دو طرف زندگی مشترک لازم است. با بلوغ فکری حتی میتوان جلوی چشم و همچشمی و دخالتهای دیگران، خانوادههای دو طرف یا دوستان و آشنایان را گرفت. این موضوع ربطی به تحصیلات و درجه و رتبه اجتماعی افراد ندارد بلکه به خانواده و اصول تربیتی مورد استفاده آن برای رسیدن به حد مناسبی از بلوغ فکری وابسته است؛ موردی که ما آن را آشکارا میبینیم.
به نظر شما، آیا افرادی از خانوادههایی با سطوح گوناگون امکانات مادی میتوانند با هم ازدواج کنند؟ آیا خوشبخت خواهند بود؟
برای احساس خوشبختی در زندگی مشترک باید دید آیا تشابه فرهنگی وجود دارد یا نه. در جوامعی مانند جامعه ایرانی، خانوادهها جمعگرا هستند یعنی در ازدواج فقط دو نفر پیوند نمیخورند بلکه حداقل 6 نفر درگیر پیوند زناشوییاند. پس خانوادهها هم در یک ازدواج باید همخوان باشند و این همخوانی باید در زمینه مالی، فرهنگی، سنتها و باورهای مشترک باشد. اگر خانوادهها و فرزندانشان به سطح مناسبی از بلوغ فکری رسیده باشند، تنها اختلاف مادی مهم نیست واین به شرطی است که از لحاظ دیگر مشکلی نداشته باشند.
اگر داماد پولدارتر باشد بهتر است یا عروس؟
اغلب و حداقل در کشور ما دختر هر چهقدر هم که پولدار باشد، از نظر عرفی و فرهنگی، مسوولیت گرداندن مادیات خانواده با مرد است و امکانات مادی را او فراهم میکند، بنابراین اگر وضعیت مادی مرد مناسب نباشد، احتمال شکست ازدواج بیشتر از زمانی است که مرد از نظر مادی در وضعیت مطلوب قرار دارد.
در همین زمینه، آیا مواردی به شما مراجعه کردهاند که توی ذهنتان مانده باشد و مثال بزنید؟
بله، اتفاقا موردی بود که دختر خانم پولداری میخواست با پسری از خانوادهای با درآمد متوسط ازدواج کند و بر این کار هم اصرار داشت. من هم توجیهشان کردم و به خانم گفتم که اگر برای مثال، شما در خانه پدری تان 10 جفت کفش جورواجور داشتید، در زندگی مشترک دیگر نمیتوانید داشته باشید یا اگر اراده میکردید و همه چیز برایتان فراهم بود، در زندگی جدیدتان به هیچ وجه بهاینگونه نخواهد بود و در حقیقت اگر اختلاف معیار دیگری در امر ازدواج وجود نداشته باشد، لااقل باید این موارد را در نظر گرفت. حتی اگر مردی بخواهد انتظارات چنین همسری را برآورده کند، باید دو یا سه نوبت کار کند. در نتیجه فرصت کافی برای رسیدن به مشکلات زندگی و ارتباط کلامی و ابراز محبت وجود ندارد و این موضوع مشکل دیگری را ایجاد میکند.
چرا با این همه توصیهها و گفتار کارشناسان، باز هم کسی توجه نمیکند و مردم کار خودشان را میکنند؟
ببینید، این موضوع ریشه در مسایل اجتماعی دارد و استرسهای محیطی و اجتماعی بسیار موثر است چون وقتی جوان دم بخت کار و شغل درست وحسابی ندارد و خود را نمیتواند اداره کند، چگونه میتواند یک زندگی مشترک تشکیل دهد؟ از طرفی، فضای شغلی و اجتماعی بسیار رقابتی شده است. بنابراین بسیاری از افراد ترجیح میدهند با افرادی وصلت کنند که یا مدت زیادی کار کرده و پول وسرمایه جمع کردهاند و یا خانواده پولداری دارد و همین موضوع سن ازدواج را بالا برده است. بنابراین بخشی از کار اصلاح فرهنگی بر دوش مسوولان است تا با برنامهریزی کاری کنند که راه ازدواج و تشکیل و ادامه زندگی مشترک هموار شود تا بسیاری از باورها نیز اصلاح شود. در غیر اینصورت همه مسوولیتها را نمیتوان بر دوش مردم گذاشت و اگر باور نادرستی وجود دارد، مردم را مقصر دانست. انسانها به مشکلات پیرامون خود با تغییر رفتار پاسخ میدهند تا بهتر زندگی کنند.